eitaa logo
نماز اول وقت
82 دنبال‌کننده
8هزار عکس
7.3هزار ویدیو
401 فایل
﷽♥️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ‍‍‍الفرج❁ امام صادق(ع): اولین چیزى که از هر انسانى سؤال مى شود نماز است، در صورتى که نماز او پذیرفته بود بقیه اعمال او نیز امکان دارد پذیرفته شود. ولى اگر نماز....
مشاهده در ایتا
دانلود
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 کارنامه رئیسی (رئيس جمهور) در کمتر از ۱ سال! 🔹این کلیپ تنها چند مورد از صدها اقدامِ به بارنشسته‌ی رئیسی تنها در کمتر از یک سال هست. 🌷 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
تابستان تمام شد و سال تحصیلی جدید شروع شد و من دوباره به دانشگاه رفتم. هنوز چند ماهی بیشتر نگذشته بود که حس قشنگ مادر شدن فضای خانه ی کوچکمان را گرمتر کرد و من باردار شدم. ماههای اول بارداری برایم خیلی سخت بود و حالت تهوع شدید و از همه مهمتر حساسیت به حضور مردی که خیلی دوستش داشتم، اذیتم میکرد ولی با همه ی اینها، دغدغه ام رعایت دستورات و راهکارهای زیبای معصومین بود تا بتونم دوران بارداری را با موفقیت و نتیجه خوب انشالله پشت سر بگذارم و خداوند در همه حال در لحظه لحظه ی نفسهای من و فرزندم حضور داشت. از نظر من نفسهای خانم باردار مقدسه. همزمان با بارداری، فشار تحصیل در دانشگاه هم تا حدودی زیاد شد. ترم آخر دانشگاه ۸ ماهه باردار بودم و اتفاقا معدل الف هم شدم، چون دو نفری درس می خوندیم و حسابی کیف می کردم. کارورزی هم حدود دو هفته قبل از زایمانم تمام شد و من فعال و پر انرژی ادامه بارداری ام را با دوختن لباس و درست کردن عروسکهای دست ساز گذروندم و یک دست لباس کامل برای دختر نازم دوختم و بافتم. به مادر و پدرم هم سفارش کردم که به هیچ وجه مجبور نیستند سیسمونی برای من تهیه کنند. حتی گفتم راضی نیستم اگر به خودتان فشار بیاورید و خرجِ اضافه کنید. سیسمونی فرزندم نسبت به فامیل خیلی ساده بود ولی فرزندم سالم و سر حال تر بود. خلاصه روز جمعه بین ولادت امام رضا و حضرت معصومه سلام الله علیها خداوند ارزشمندترین هدیه خودش را به زندگی شاد و ساده ما تقدیم کرد دختر خانمی متبرک به نام فاطمه... من مادر شدم در سن کم و این فوق العاده است خداوند به من نعمت تولد اشرف مخلوقاتش را داد این افتخار کمی نیست، او از من دعوت کرده با او همکاری کنم تا چرخ دنیا بچرخد و هنوز هم انسان در بطن انسان بروید. خدایا شکرت با تولد فاطمه جان زندگی شیرین تر و جذاب تر شد و تا حد زیادی اوقات فراغت داشتم. کلاسهای همسرداری و تربیت فرزند میرفتم و فرزندم را هم همراه می‌بردم تا بقیه متوجه شوند او برای من بار نیست، همراه است. فاطمه یک ساله شد و من تصمیم گرفتم درسم رو ادامه بدم که متاسفانه پدر شوهرم از دنیا رفتند. بعد از فوت پدر شوهرم، یک عضو جدید و مهربان به خانواده ی ما اضافه شد مادرشوهرم.🌷 خانمی بزرگوار و صبور ولی کمی افسرده و تنها و من فقط به خاطر فرزندم و مادرشوهر بزرگوارم، ادامه تحصیل رو موقتا کنار گذاشتم ولی به دخترم قول دادم همزمان با او به تحصیل ادامه بدم انشالله😊 با همه ی اینها وقتی دخترم دو ساله شد تصمیم به بارداری گرفتم و خداوند بزرگ روز میلاد امام زمان پسری زیبا و پرانرژی به ما هدیه کرد و من به رقم اینکه دوست داشتم نامش محمد مهدی باشه به خاطر دل مادر شوهرم اسمش را احمد رضا گذاشتم تا دلش با نام همسرش گرم باشه چون به این رسم و رسومات توجه زیادی دارند، البته برای من خیلی این رسمها حائز اهمیت نیست ولی خوشحالی مادر شوهرم برام خیلی مهمه. بعد از فوت پدر شوهرم مادر همسرم خیلی مریض و ضعیف شدند. حتی مجبور بودیم حدود ۶ ماه با ویلچیر ایشون رو راه ببریم ولی من و همسرم کمر همت بستیم تا هر طور شده زندگی و شادی را دوباره به ایشون بازگردانیم. بر خلاف تصور معمول در جامعه، حضور مادرشوهرم یکی از بزرگترین برکات در زندگی منه، خدایا شکرت. من سختیها و دغدغه های باردار شدن و مادر شدن و حتی زندگی کردن با مادر شوهر را منکر نمیشم ولی من و همسرم قانونی برای خودمون داریم و اون اینه که از هر چیز و هرکس که دلگیر شدیم یا خستگی بهمان فشار آورد در کنار همدیگه، اوقات ناخوشایند را فراموش کنیم و این قرار به هردوی ما انرژی تازه ای میبخشه😊 👈 ادامه دارد. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
نشست علمی لایحه عفاف و حجاب_2.mp3
زمان: حجم: 41.84M
🎙:صوت نشست علمی نقد و بررسی لایحه عفاف و حجاب 📺.👇 🦋.🌼🌹🌹🌹🌹👇 ╔═💎💫═══╗ 🆔 @RSh34953 ╚═══💫💎═╝ 📡به کانال دانش پژوهان واحیاگران امربه معروف و نهی ازمنکر🔗بپیوندید.
نشست علمی لایحه عفاف و حجاب_2.mp3
زمان: حجم: 41.84M
🎙:صوت نشست علمی نقد و بررسی لایحه عفاف و حجاب 📺.👇 🦋.🌼🌹🌹🌹🌹👇 ╔═💎💫═══╗ 🆔 @RSh34953 ╚═══💫💎═╝ 📡به کانال دانش پژوهان واحیاگران امربه معروف و نهی ازمنکر🔗بپیوندید.
@hosein_darabi2.تربیت دینی فرزندان.mp3
زمان: حجم: 32.04M
روزه و اعمال عبادی کودک و نوجوان نکات طلایی و کاربردی الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ"💌 https://eitaa.com/Namazeavalevaght
۷۰۰   واسطه از سختگیری من ناراحت می شد و می گفت:"شما دقیقا بگو چی میخوای؟" می گفتم:" دیگه تو این سن صرفاً نمیخوام بچه داشته باشم، من اهداف خاصی دارم و کسی که امانت دار بچه ی منه، باید شرایطی که میخوام رو داشته باشه. (البته، این سختگیری بنده، بخاطر اهداف آینده ام بود، وگرنه عزیزانی که دنبال اجاره دادن رحم خود هستند، انسانهای بسیار شریف و زحمتکش و عزیز خداوند مهربان هستند.) واسطه هم گفت:" با این حساب، نمی تونم به شما کمکی کنم. شما خودتون باید اقدام کنید و از طریق سایت ها فراخوان بدین. "    بعد از آن، خودم در سایت های مرتبط جستجو کردم تا اینکه با خانمی، ۳۰ ساله آشنا شدم. او زنی بزرگوار، پاک و ایثارگر بود. آنها مستاجر بودند و مشکل شدید مالی داشتند. همسر او برای تهیه پول پیش خانه، قصد فروش کلیه اش را داشت. ولی خانم موافقت نکرده بود و تصمیم گرفته بود رحمش را اجاره بدهد. آنها زندگی بسیار گرم و صمیمی داشتند و این خانم با ایثارگری و مهر و محبت تمام، برای حفظ زندگی اش تلاش می کرد. ما به منزل شان رفتیم و با آنها صحبت کردیم و مدارک شان را دیدیم. با توجه به رابطه خوبی که با هم و تنها فرزندشان داشتند، مورد پسندمان واقع شدند. من شرایطم را برای آنها توضیح دادم و گفتم:" میخوام یه انسان پرورش بدیم، نه صرفا یه بچه." آنها هم پذیرفتند.    آن خانم به من گفت:"حقیقتش من آدم صادقی هستم، اما پایبند به نماز نیستم." گفتم:" این حرفی که زدی، نشونه صداقت شماس و همین راستگویی برای من خیلی ارزشمنده! امیدوارم که این بچه باعث بشه تحولی درون شما ایجاد بشه و نمازخون هم بشید."    بعد با هم به مطب خانم دکتر مراجعه کردیم و موافقت او را هم گرفتیم. ولی بعد از انجام آزمایش های لازم، و مصرف دارو، خانم دکتر گفت:" دیواره رحم این خانم مشکل داره. متاسفانه باید شخص دیگه ای پیدا کنی." من از شدت ناراحتی سکوت کرده و فقط به خانم دکتر زل زده بودم. خانم دکتر گفت:" این خانمو دوست داری؟" گفتم:" بله! دلم میخواد همین خانم، امانت دار بچه ما باشه!" خانم دکتر گفت:" باشه. پس یه بار دیگه هم امتحان می کنیم. باید باز مدتی دارو مصرف کنه تا ببینیم شرایطش چطور میشه!؟ "    خود آن خانم هم از این اتفاق خیلی ناراحت شده بود. من به او دلداری می دادم و می گفتم:" نگران نباش، ما کنارت هستیم! هر قدر طول بکشه، بازم تو رو رها نمی‌کنیم. احساس من اینه که خدا شما رو برای حل مشکل ما در نظر گرفته. پس اونقدر صبر می کنیم تا شرایط شما برای انتقال مناسب بشه. هر مبلغی هم که لازم باشه، هزینه می کنیم." اون خانم و همسرشان از ما تشکر کرده و بسیار خوشحال شدند.    تا اینکه بعد از چند ماه مصرف دارو، شرایط خانم برای انتقال جنین ها ایده آل شد و بالاخره قرارداد محضری را نوشتیم. اواخر اسفند ۱۴۰۰ سه تا جنین انتقال داده شد. با همان اولین انتقال به لطف خدا هر سه جنین گرفت و ایشان بعد از تعطیلات عید آزمایش داد و این خبر خوش رو به ما رساند. جالب اینکه هر جنین هم کیسه آب جداگانه ای داشت.    وقتی خدمت خانم دکتر رفتیم، گفتند:" باید یکی از جنین ها رو از بین ببرید، سه تا زیاده!" بعد برای سقط، یکی از اساتیدشان را به ما معرفی کردند. بعد از سه جلسه مشاوره من و همسرم و آن خانم و همسرشان، با استادشان در مطب، ما نتوانستیم با از بین بردن هیچ کدام از جنین ها موافقت کنیم و کاملا مصمم گفتیم:"ما به این سن رسیدیم، دوست نداریم آدمکش بشیم! یا هر سه بچه با هم، یا هیچ کدوم، دیگه هرچی خدا بخواد." همکار خانم دکتر روی کاغذ نوشت: "این خانواده با حذف یکی از جنین ها موافقت نمی کنند. لطفا اجازه بدهید هر سه جنین باقی بمانند. علت سزارین سابق این خانم هم، عدم باز شدن دهانه رحم شان، بعد از پایان ۴۱ هفته بوده، یعنی دهانه رحم جایگزین محکم است و به نظرم این خانم جوان، توانایی نگهداری هر سه جنین را دارد."    آن خانم بزرگوار هم گفت:"خواهش می کنم ! جنینی را حذف نکنید، من با توکل بر خدا، هر سه بچه رو نگه میدارم و مراقبت لازم را بعمل می آورم، در عوض شما هم مبلغ بیشتری بهمون بدید!" ما هم قبول کردیم. وقتی ماجرای عدم حذف جنین را برای خانم دکتر تعریف کردم با عصبانیت روی میز کوبید و گفت:"چرا این کارو کردین؟!!چرا بدون حذف جنینی، به مطب آمدید؟!!!" وقتی نامه استاد را به او نشان دادیم، به آرامی گفت‌: "ایرادی نداره! حرف استاد برام حجته. ولی باید خیلی مراقبت کنید. چون بارداری سه قلویی، بارداری پرخطر محسوب میشه و احتمال سقطش زیاده. فعلا خانم باید استراحت مطلق باشه و با کوچکترین مشکلی بلافاصله به مطب یا بیمارستان مراجعه کنه." 👈 ادامه در پست بعدی الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ"💌 https://eitaa.com/Namazeavalevaght
31.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👇 🦋توضیحات خانم جنگروی مسئول در خصوص در ورزشگاه صد هزار نفره 📌فیلم ارسالی مردم از باز نشدن مجدد درب های طبقه دوم و‌ معطل ماندن مردم در پشت درب ها در اوج گرما..... 📌 نهادی که قول داده بود سکوهای بدون صندلی ایمن سازی نشده را دکور بزند و صبح روز برنامه خیلی راحت کنسل کرد.... 📌در کدام اجتماع (غیر از راهپیمایی های سراسری) بدون اسم مداح و سخنران و سلبریتی معروف با این همه کارشکنی در اوج گرما پنجاه هزار نفر حضور پیدا کردند؟! ❀💠❀ 🇮🇷 .👇 ╔═ 💎 ═══╗ 🆔 @RSh34953 ╚═══ 💎 ═╝ 🌐 به کانال دانش پژوهان و احیاگران ونهی ازمنکر🔗بپیوندید.
به‌نام‌او «آن‌جایی که شما نمی‌بینید...» پاهایم، روی موج‌های آبی‌رنگ زیلوها در حرکت بود؛ سردِ سرد؛ درست شبیه وقتی که پایت را می‌گذاری در رود دز کنار سبزه‌قبا در دزفول، خنکِ خنک حتی در گرمای تابستان. پله‌ها دوتایکی شد تا رسیدم به بالکن؛ باید چند ردیف را می‌شکافتم تا دستم به نرده‌ها برسد؛ شکافتم. آقا هرچند دور، اما زیباتر از قاب تلویزیون نشسته بود؛ مداح‌ها می‌آمدند و می‌رفتند. کلاً قاعده من و یا حافظه من بر حفظ نام مداحان نبوده، ولی اهل شعر و کنایه‌ام، برای همین با شعر بیش‌تر می‌خندم و با شعر بیش‌تر گریه می‌کنم. ◽◽◽ انگار قاعده شده بود، می‌نشستیم و از ویدئوپرژکتور شاعران را می‌پاییدیم، کار به دست و خنده که می‌رسید، بدو خودمان را به نرده‌ها می‌رساندیم. شعرخوانی با لهجه لری برایم جذاب بود. بیش‌تر از اجرا، مضمون شعر که آخرِ کار وقت تفنگ می‌شود. حاضرین هم خیلی مشعوف بودند. زهره‌سادات، بروجردی بود؛ گفتم برای‌مان ترجمه کن، بلد نبود، البته تعجب نکردم چون می‌دانستم تفاوت‌هایی در بیان لهجه وجود دارد، منهای این‌که او یک رگ اصفهانی هم داشت. ◽◽◽ خنده شیرین این دیدار، گوشه لب یک پیرزن برایم چه‌قدر دلچسب بود. چه‌قدر خدا را شکر کردم که در موقع خندیدنش به پشت برگشتم و دیدن این شادی بی‌آلایش نصیبم شد. البته حال همه این‌گونه بود، همان خانم پابه‌ماه که از سرمای زیلو به کاپشن متوسل شده بود. مثل دختر ترک زنجانی که از آقا چشم برنمی‌داشت؛ آن‌قدر دقیق گوش می‌داد که وقتی در اجرای حاج احمد واعظی وقفه افتاد، او بیت اول را دوباره تکرار کرد. یک نفر در کنارم داد زد: «آقا منم می‌خوام دستتو ببوسم.» گفتم احکام شرعی که عوض نشده دختر. گفت: «باشه، عباشو می‌بوسم نعلین آقا رو می‌بوسم، تو کل دنیا به خاطر این مرد آبرو پیدا کردیم.» راست می‌گفت. ◽◽◽ موقع خواندن محمد جنامی تلفیق اشک و خنده روی چهره زنان دیدنی بود؛ حس اربعین پاشیده شده بود توی حسینیه. عید امسال بود که خانه یک عراقی در کاظمین مهمان شدیم، پیرزن خانه عاشق این مداحی بود. تعجب می‌کرد که جنامی ایرانی است و من نمی‌شناسمش‌. ◽◽◽ کلام آقا نور است، شعور است، حقانیت است؛ تمام ناسیونالیست‌های دنیا بیایند نمی‌توانند ادعا کنند که وطن‌دوست‌ترند. منهای همه شئون ایشان، این حس اقتدار ملی و هویتی ایشان را به شدت خریدارم. «جوانان سوری چیزی برای از دست دادن ندارند.» چه‌قدر پر محتوا، ایشان رگ جوانان سوری را تکانی می‌دهد که اگر بناست اتفاقی بیافتد، با دستان خودشان رخ می‌دهد. «والسلام علیکم» را که شنیدم بدو خودم را می‌رسانم به نرده‌ها. «فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» می‌خوانم برایشان؛ دعایی که یعقوب خواند و یوسف را به جای برادرانش، به خدا سپرد. 🖊 فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye