eitaa logo
نماز سکوی پرواز
525 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
5.4هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜یک نکته از دعای ماه رجب : 🍂 تَحَنُّنا مِنْهُ وَ رَحْمَة 🍂 ❌ بخشش ها و عطایای فراگیر الهی، از روی تحنن و رحمت است. ⚡️ تَحنُّن یعنی عطوفت و شفقت. رحمت یعنی لطفی که باعث رشد می شود. 💥یعنی خدای متعال، بخاطر مهر و عشقی که به بندگانش دارد، و نيز بخاطر توجهی که به رشد آنان دارد، آنچه که برایشان لازم و مفید باشد، به آنان عطا می‌کند. 🍁زیرا خداوند هم خیر بندگانش را می‌داند، هم خیر بندگانش را می خواهد، و هم خیر آنان را می تواند محقق کند. ✅ آیا می‌توان عاشق چنین خدایی نبود؟!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🪐 نماز شب بیست و دوم ماه رجب برای دیدن جایگاه بهشتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: هر كس در شب بيست و دوم ماه رجب هشت ركعت نماز بخواند در هر ركعت سوره‌ى «حمد» یک بار و سوره‌ى «قُلْ يا أَيُّهَا اَلْكافِرُونَ» را هفت بار بخواند و هنگامى كه نمازش را به آخر رساند، ده بار بر پيامبر صلوات بفرستد و ده بار استغفار كند،از دنيا بيرون نمى‌رود تا اين‌كه جايگاه خود را در بهشت ببيند و بر آيين اسلام جان مى‌سپارد و پاداش هفتاد پيامبر براى او خواهد بود. 📚 اقبال ص ۶۵۵/وسائل الشیعه ج۵ص۲۲۸ 🔆 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هدیه کنیم. ______________________________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌺﷽🌿🌺 ✍ به پروردگارت اعتماد کن 🪴ابراهیم تنها پسرش را برای قربانی آماده می‌کرد. چاقویش را تیز کرد و آماده قربانی شد. اسماعیل می‌گفت: به آنچه فرمان داده شدی، عمل کن. هر دوی آن‌ها نمی‌دانستند که قوچی در بهشت برای این لحظه مهیاست. پس به پروردگارت اعتماد کن. 🪴هنگامی که نوح دعا کرد: «انی مغلوب فانتصر» گمان نمی‌کرد، همه اهل زمین غرق می‌شوند الا او و کسانی که همراهش در کشتی بودند. پس به پروردگارت اعتماد کن. 🪴موسی در گهواره گرسنه شد و صدای فریادش تمام قصر فرعون را پر کرده بود و سینه هیچ زنی را نمی‌گرفت؛ همه این گریه‌ها به‌خاطر زنی بود که پشت رودخانه مشتاق دیدار پسرش بود و لطف و رحمتی از رب‌العالمین به او و پسرش. پس به پروردگارت اعتماد کن. 🪴ظلمت و تاریکی بر یونس چیره شد، وقتی عذرخواهی کرد و صدا زد: «لا اله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین» الله تعالی فرمود: او را استجابت کردیم و از غم و اندوه نجاتش دادیم. پس به پروردگارت اعتماد کن. 🪴زمانی که خداوند یوسف را از زندان بیرون آورد، صاعقه‌ای نفرستاد تا دروازه زندان را از جا بکند و به دیوارهای زندان امر نفرمود تا راه را به‌سوی یوسف باز کند، بلکه خوابی را در آرامش شب به ذهن پادشاه خوابیده فرستاد. پس به پروردگارت اعتماد کن. 🪴به پروردگارت اعتماد کن و دستانت را عاجزانه بالا ببر و تنها به خدایت توکل کن. 💫«وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون» 🌿 و از آن خدا است نهان آسمان‌ها و زمین و به او همه کارها بازگردانده می‌‏شود. او را بپرست و بر او توکل کن که پروردگارت از آنچه به جاى می‌آورید غافل نیست. هود 123🍃 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿• 🌺🌿🌺🌿
داستانی از تشرف به امام زمان (عج) 👇😭 محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول می‌فرماید: در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم اما نماز قضا بر عهده ام بود و به همین دلیل احتیاط می کردم و نمی خواندم. خدمت شیخ بهائی رحمه الله علیه عرض نمودم، فرمود: نماز قضا بخوان. اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می کند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود: بخوان! عرض کردم: یا بن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی رسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم. فرمود: برو از آقا محمد تاج کتاب بگیر! در خواب گویا او را می شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و می گریستم که از خواب بیدار شدم. از ذهنم گذشت که شاید محمد تاج همان شیخ بهائی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد. نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله صحیفه سجادیه است. ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود: ان شاء الله به چیزی که می خواهی می رسی. بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیمم بود. مرا که دید گفت: ملا محمد تقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمده ام. کتاب را از من می گیرند و پس نمی دهند. بیا برویم خانه یک سری کتاب به تو بدهم. مرا به خانه اش برد، درِ اتاقی را باز کرد و گفت: هر کتابی را که می خواهی بردار! کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. صحیفه سجادیه  بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم. گفت: باز هم بردار! گفتم: همین بس است. پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفه سجادیه به مردم و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند. مرحوم مجلسی دوم می فرماید: مجلسی اول چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانه ای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهره‌مند شوند. 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا حالا آنقدر اسم خدا و اهل بیت و گفتی، یکبار شد جواب بِدن؟ ┈┈••••✾•🌿🌺🌿• 🌺🌿🌺🌿
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸افرادی که هستند، حتماً این کلیپ رو ببینند، تا با این ذکر بعد از نماز وتر پاداشی عظیم نصیب شان شود... 👈با ارسال این پست برای دیگران، در ثواب عظیم آن شریک می شوید...
💠"در محضر شهداء" گفت:میشه ساعت۴صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ساعت۴صبح بیدارش کردم،تشکر کرد و بلند شد،از سنگر رفت بیرون.بیست الی بیست‌ و‌ پنج دقیقه گذشت اما نیومد! نگرانش شدم، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و نمازشب می‌خونه و زار زار گریه می‌کنه! بهش گفتم:مرد حسابی تو که منو نصف‌جون کردی،می‌خواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می‌خوام داروهام رو بخورم؟! برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم چشمای من مریضه،دلم مریضه؛ من ۱۶ سالمه،چشام مریضه،چون توی این ۱۶ سال امام زمان(عج) رو ندیده؛ دلم مریضه بعد از ۱۶ سال هنوزنتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم گوشام مریضه، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم! 🌹ﺷﻬﯿﺪ والا مقام عباس ﺻﺎﺣﺐ‌ﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽجهت شادی روح مطهرشهدای دفاع مقدس، شهدای گمنام،شهدای مدافع حرم،شهدای امنیت،شهدای سلامت و شهدای امربه معروف و نهی از منکربه نیابت ازامام زمان (عج) 14صلوات قرائت فرمائید. 💎الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم و اهلک اعدائم اجمعین ┈┈••✾❀💓✿💓❀✾• 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ سرش به سمتم چرخید.. و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم _ ✋ کسی بفهمه من ام! و او حرف دیگری روی دلش سنگینی میکرد.. و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود.. که کلماتش به هم پیچید _شما رو میشناسید؟😥 نام او را چند بار از ابوالفضل🕊 شنیده و میدانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده... که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد _میگن تو انفجار دمشق شهید شده!😞 قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت...😱😨 میدانستم از 💛فرماندهان سپاه💛 است و میترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند.. که به نفس نفس افتادم _بقیه ایرانیها چی؟😰😰 و خبر مصطفی فقط همین بود.. که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد... سردار سلیمانی،💚🕊فاتحه ابوالفضل🕊 و دمشق و داریا را یکجا خواندم..😨😢 که مصطفی با قامت بلندش قیام کرد. نگاهش خیره به موبایلش👀📱 مانده بود،.. انگار خبر دیگری خانه خرابش کرده و این امانت دست و بالش را بسته بود که به اضطرار افتاد _بچه ها خبر دادن ممکنه بیان سمت حرم سیده سکینه!✨💚 برای اولین بار طوری به صورتم خیره شد که خشکم زد و آنچه دلش میخواست بشنود، گفتم _ ، هیچ اتفاقی برا من نمیفته! و دل مادرش هم برای میلرزید که تلاش میکرد خیال پسرش را راحت کند.. و راحت نمیشد... که آخر قلبش پیش من ماند و جسمش از خانه بیرون رفت... سه روز، تمام درها را از داخل قفل کرده بودیم.. 😥و فقط خدا را صدا میزدیم🤲🤲🤲 تا به فریاد مردم سوریه برسد.😥😥😥🤲🤲🤲 صدای تیراندازی...