#شهادت_حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🏴🏳🏴🏳🏴
🔲🍃 میزبان ما در این ضیافت دختر سهسالهای است که با لب تشنه به زائران پدر خوشآمد میگوید. به پاهای او نگاه نکنید که پُر از خار بیابان شده... در پِیِ سر بابا دویده، دور سر بابا گشته... چه حجّی انجام داده!
◼️ به قدّش نگاه نکنید؛ سهسالۀ حسین خمیده شده! به صورتش نگاه نکنید؛ جای سیلی بر صورتش است. به دست و پای او نگاه نکنید؛ جای ضربات تازیانه بسیار است.
⁉️ این دختر حسین است یا مادر حسین؟! چقدر شبیه فاطمه شده!
◀️ به گوشهای خونین او هم نگاه نکنید!به چشمهایش هم نگاه نکنید که کاسۀ خون است و غمهای بسیار دیده...سر بالای نیزه، افتادن سر از بالای نیزه، سرِ کنار دروازۀ کوفه، سرِ در تشت...
🔲 اکنون ما در کنار این دخترِ چشمانتظار، میخواهیم زائر شویم. میزبانی است که ضیافت عجیبی در خرابه برپا کرده..او که چهل منزل را با غل و زنجیر سپری کرده...گاهی آهسته «بابا، بابا» میگفت؛ تا عمه بیشتر غصۀ او را نخورد.
هر وقت آب دید، زیر لب گفت:
🔆 *«قُتِلَ أَبی عَطْشانا»*
🔆 «پدرم لبتشنه کشته شد.»
☑️ او که عشقش نسبت به پدر شهرۀ آفاق است. گریهکردن او هم بسیار شبیه فاطمه است فاطمه بعد از پیغمبر بلندبلند گریه میکرد؛ آنقدر که مردم مدینه معترض شدند.
🔳 سهسالۀ اباعبدالله هم در آن نیمهشب طوری گریه کرد که صدایش به کاخ یزید رسید! *با این کار به ما پیام داد که از گریه خیلی کار میآید! بالاخره با اشک میشود به مقصود رسید.*
📚 «گزیدهای از کتاب اشک اثر استاد زهره بروجردی»