#زيارتمهتاب🪴
#قسمتاول🍀
🌿﷽🌿
سلام بر تو اى مادرِ مهربانى ها!
سلام بر تو اى بانوى كرامت!
خودت مى دانى كه چقدر دوست دارم اين سخن را تكرار كنم: "اگر عشق تو نباشد، به چه كار آيد زندگى من؟". به راستى كه عشق تو، معناى زندگى من است.
مهر تو، تنها سرمايه من است. وقتى كه اشك در ديده هايم مى نشيند، دست به دعا برمى دارم و اوّلين دعايم اين است: "خدايا! هر چه را از من مى گيرى، بگير، امّا عشق به فاطمه(س) را از من مگير!". من به خوبى مى دانم كه عشق تو، راز خلقت هستى است.
نمى دانم چگونه خدا را شكر كنم كه مرا با تو آشنا كرد، اكنون مى خواهم با تو سخن بگويم و با تو نجوا نمايم، امّا چگونه؟ من چه بگويم كه شايسته مقام تو باشد؟
نمى دانم چه بگويم. سخن گفتن و نجوا نمودن با تو، كار ساده اى نيست، من در اينجا ديگر سكوت مى كنم...
صدايى به گوشم مى رسد، يكى با من سخن مى گويد: "چرا سكوت كرده اى؟ چرا سخنى نمى گويى؟ تو مى خواهى با بانوى هستى سخن بگويى، اين گونه سخن بگو...".
كيست كه اين گونه با مهربانى با من سخن مى گويد؟
* * *
من به عمق تاريخ سفر كرده ام، اين صدا، صداى شيخ طوسى است. من به قرن پنجم هجرى آمده ام. اينجا شهر نجف است. من مهمان شيخ طوسى هستم!
شيخ طوسى يكى از بزرگ ترين دانشمندان شيعه است، تاريخ تشيّع، كمتر دانشمندى به عظمت و بزرگى او ديده است.
او كتاب هاى زيادى نوشته است، يكى از كتاب هاى او، كتاب "تهذيب" است. من در حضور شيخ طوسى نشسته ام...
من چه مى دانم كتاب "تهذيب" چيست؟
شيعيان در طول تاريخ به چهار كتاب، اهمّيت ويژه اى مى دهند و از آن ها به عنوان "كتب اَربَعه" يا "كتاب هاى چهارگانه" ياد مى كنند. هيچ كتابى به عظمت و اعتبار اين چهار كتاب نمى رسد. كتاب "تهذيب" يكى از اين چهار كتاب است.
* * *
اى شيخ! برايم سخن بگو! برايم بگو كه چگونه با بانوىِ هستى، سخن بگويم و چگونه او را زيارت كنم؟
اى شيخ! مقام تو، مقامى بس بزرگ است، سخن تو براى من حجّت است، برايم سخن بگو! تو دانشمندى باتقوا هستى كه در حضور تو بودن، عبادتى بزرگ است. شنيده ام حاضر شدن در مجلس عالِم، برتر از هزار شب عبادت و هزار روز روزه گرفتن است.
اى شيخ برايم سخن بگو!
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتدوم🍀
🌿﷽🌿
اكنون شيخ برايم چنين مى گويد: نزد من آمده اى تا برايت بگويم كه چگونه حضرت فاطمه(س) را زيارت كنى. اكنون مى خواهم در اين باره برايت سخن بگويم، من در كتاب "تهذيب" جلد 6 صفحه 10 زيارت نامه اى را از امام جواد(ع) نقل كرده ام. من اين زيارت نامه را براى تو بازگو مى كنم تا آن را به گوش ديگران برسانى.
روزى از روزها، امام جواد(ع) به يكى از ساداتى كه از نسل حضرت فاطمه()بود رو كرد و گفت: وقتى به مدينه رفتى و خواستى مادر خود (حضرت فاطمه(س)) را زيارت كنى، اين چنين بگو:
يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ، وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ وَ أَتَانَا بِهِ وَصِيُّهُ فَاِنَّا نَسْأَلُكِ اِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إلاّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا بِهِمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلايَتِكِ.
* * *
اى آزموده شده! خدايى كه تو را آفريد پيش از آنكه تو را بيافريند از تو امتحان گرفت و تو را در آن امتحان، سربلند و شكيبا يافت.
ما بر اين باوريم كه از محبّان تو هستيم و ولايت تو را پذيرفته ايم و از آنچه پدر تو و جانشين او براى ما آورده اند اطاعت مى كنيم و بر آن، شكيبا مى باشيم.
پس اگر ما ولايت تو را پذيرفته ايم، از تو مى خواهيم به خاطر پذيرش ولايتت، ما را به پيامبر و جانشين او مُلحق كنى تا به خود مژده دهيم كه به سببِ ولايت تو پاك شده ايم.
* * *
هر بار خواستى كه حضرت فاطمه()را زيارت كنى و بر او سلام بدهى، اين زيارت نامه را بخوان، بدان كه اين جملات، دريايى از معرفت است، سعى كن به آن فكر كنى و پله هاى معرفت را به وسيله آن طى كنى. در اين جملات كوتاه، رازهاى بزرگى نهفته است كه بايد آن ها را كشف كنى...
* * *
سخن شيخ با من به پايان مى رسد.
اكنون خدا را شكر مى كنم كه به خواسته خود رسيده ام. ديگر مى دانم كه چگونه با حضرت فاطمه()نجوا كنم و چگونه بر او سلام كنم و عرض ادب نمايم.
من اين جملات را آن قدر تكرار مى كنم تا آن ها را حفظ كنم، اين يادگارى ارزشمند از امام جواد(ع)است، سخنى كه از امام معصوم باشد، رازهاى فراوان دارد.
* * *
بايد فرصت را غنيمت بشمارم و به شرح اين جملات گهربار بپردازم، شرح زيارت را در سه قسمت ذكر مى كنم و ابتدا درباره قسمت اوّل آن سخن مى گويم.
ادامه دارد
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتسوم🍀
🌿﷽🌿
يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ
الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ
فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً
اى آزموده شده!
تو را اين گونه خطاب مى كنم، زيرا امام جواد(ع)به من اين سخن را ياد داده است.
بانوى من! سلام بر تو! تو همان كسى هستى كه در امتحانى كه خدا از تو گرفت، سربلند بيرون آمدى. تو بر همه سختى ها صبر كردى.
خدا قبل از اين كه تو را در اين دنيا خلق كند، امتحان نمود، اين امتحان در كجا بود؟ اين جملات از چه رازى پرده برمى دارند؟
اينجاست كه من بايد با "مقام نورانيّت" و "عالَم ذَرّ" آشنا شوم، آنجا جايى است كه تو به اوج افتخار رسيدى، من بايد درباره اين دو موضوع بيشتر بدانم...
* * *
روزى از روزها، پيامبر رو به ياران خود كرد و چنين فرمود: "خدا نور فاطمه را قبل از آن كه آسمان ها و زمين را خلق كند، آفريد".
وقتى مردم اين سخن را شنيدند به فكر فرو رفتند، يكى از آنان رو به پيامبر كرد و گفت: "اى پيامبر! اگر فاطمه قبل از خلقت آسمان ها و زمين خلق شده است، پس او ديگر انسان نيست، بلكه او حُوريه است".
پيامبر در جواب چنين گفت: "فاطمه حُوريه اى انسانى است، خدا قبل از اين كه آدم را بيافريند، فاطمه را آفريد، خدا فاطمه را از نورِ عظمت خودش آفريد. نورِ فاطمه در عرش خدا بود و خدا را ستايش مى كرد و او را حمد و تسبيح مى نمود".
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتچهارم🍀
🌿﷽🌿
بانوى من! پيامبر از آفرينش تو سخن مى گويد، نور تو قبل از خلقت آسمان ها و زمين خلق شده بود. تو قبل از آفرينش آدم(ع) خلق شدى و در عرش خدا جاى داشتى! خدا تو را در آنجا امتحان نمود و تو از آن امتحان سربلند بيرون آمدى.
هيچ كس نمى داند آن امتحان چگونه بود، اين رازى است كه كسى از آن، خبر ندارد، تو در عرش خدا جاى داشتى و در آنجا حمد و ستايش او را مى كردى و او را به يگانگى ياد مى نمودى. تو شكيبايى نمودى و در راه خدا از خود استقامت نشان دادى و به اوجِ مقام بندگى رسيدى.
اين همان، مقام نورانيّتِ توست. تو قبل از آن كه آسمان ها و زمين خلق بشود، خلق شدى. سال هاى سال، در عرش خدا، او را عبادت مى كردى، سال هاى زيادى گذشت. خدا اراده كرد كه آسمان ها و زمين را بيافريند، بعد از آن تصميم گرفت تا آدم(ع) را خلق كند، اين گونه بود كه آدم(ع)آفريده شد، سپس خدا از صُلبِ آدم(ع) (كمر او)، همه انسان ها را آشكار ساخت و عالَم ذَرّ آغاز شد.
من بايد درباره عالم ذَرّ بيشتر بدانم...
* * *
وقت آن است كه آيه 172 سوره اعراف را با دقّت بخوانم: (وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى...).
اين آيه از حقيقتى بزرگ سخن مى گويد، خدا در انسان نور فطرت را قرار داد و استعداد درك توحيد و يكتاپرستى را به او عنايت كرد. همه انسان ها داراى روح توحيد هستند، فطرت آنان بيدار است و با آن مى توانند خدا را بشناسند و به سوى او رهنمون شوند.
درست است كه شيطان هر لحظه انسان را وسوسه مى كند و او را به گمراهى مى كشاند، امّا آمادگى براى پذيرش يگانگى خدا در قلب هاى همه انسان ها وجود دارد. خدا در وجود همه، حسّى درونى را به امانت گذاشته است كه آن حس، آن ها را به سوى او فرا مى خواند.
نور فطرت مى تواند باعث رستگارى انسان ها شود. در واقع، اين نور، سرمايه ارزشمندى براى انسان است. پيامبران با توجّه به اين سرمايه، انسان ها را به سوى خدا فرا مى خواندند.
به راستى خدا چه زمانى، نور فطرت را درون انسان ها قرار داد؟
اين آيه از روز مهمّى سخن مى گويد، روزى كه خدا از پشت آدم(ع)، همه فرزندان او را برانگيخت و آنان را بر خودشان گواه گرفت و گفت: "آيا من پروردگار شما نيستم؟".
آنان همه گفتند: "آرى، ما گواهى مى دهيم كه تو پروردگار ما هستى".
آن روز چه روزى بود؟ خدا چه زمانى خود را به همه معرّفى كرد و از آنان اعتراف گرفت؟
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتپنجم🍀
🌿﷽🌿
نام او زُراره بود، او در شهر كوفه زندگى مى كرد، همه او را به عنوان يكى از شاگردان امام باقر(ع)مى شناختند و به سخنان او اطمينان داشتند.
او دوست داشت بداند تفسير اين آيه چيست، براى همين يك بار كه به شهر مدينه سفر كرده بود خدمت امام باقر(ع)رفت و از آن حضرت درباره اين آيه سؤال نمود.
امام باقر(ع)در جواب چنين فرمود: "خدا همه انسان ها را از صُلْبِ آدم(ع)(كمر او) بيرون آورد، آنان مانند ذرّه هاى كوچكى بودند. خدا در آن روز، خودش را به آنان معرّفى كرد...".
* * *
اكنون مى فهمم كه آيه 172 سوره اعراف از چه روزى سخن مى گويد:
روز ميثاقِ بزرگ!
عالَم ذرّ!
قبل از اين كه خدا، جسم انسان ها را بيافريند، خدا آنان را به صورت ذرّه هاى كوچكى آفريد و با آنان سخن گفت، آنان خدا را شناختند. آن روز، روز ميثاق بزرگ بود، اين كلّيات عالم ذرّ است، امّا جزئيّات آن براى ما معلوم نيست، اصل مطلب، حقيقتى است كه امام باقر(ع)آن را براى ما بيان كرده است. "ذَرّ" به معناى "ذرّات ريز" مى باشد، براى همين به آن مرحله از خلقت بشر، "عالم ذَرّ" مى گويند.
به راستى چرا خدا چنين كرد؟ خدا مى خواست تا انسان ها در روز قيامت نگويند: "ما از اين امر بى خبر بوديم".
كسى كه پدر و مادرش بُت پرست بوده اند و او از پدر و مادر خود پيروى كرده است، در روز قيامت به عذاب گرفتار مى شود، اگر او در روز قيامت بگويد كه من نادان بودم و از پدر و مادرم پيروى كردم و نمى دانستم كه يكتاپرستى چيست، آيا براى او پاسخى خواهد بود؟
جواب، روشن و واضح است، خدا در روزِ ميثاق، نورِ فطرت را در وجود همه قرار داد و به همه، استعدادِ درك حقيقت توحيد و يكتاپرستى را عنايت كرد.
در عالم ذرّ، خدا خودش را به همه معرّفى كرد و از همه گواهى گرفت، در وجود آنان، حسّى درونى را به امانت گذاشت تا آن ها را به سوى يكتاپرستى رهنمون سازد.
سخن كسى كه در روز قيامت مى گويد من نادان بودم و پدر و مادرم، بُت پرست بودند، رد مى شود، زيرا او نداى فطرت خويش را شنيد و آن را انكار كرد، او به خاطر اين گرفتار عذاب خواهد شد كه به نداى فطرت خويش، پاسخى نداد.
* * *
بانوى من! قبل از اين كه تو به اين دنياىِ خاكى بيايى، قبل از آن كه جسم تو در اينجا خلق شود، خدا نورِ تو را در عرش آفريد. نور تو قبل از خلقت آسمان ها و زمين خلق شد، تو در مقام نورانيّت، شكيبايى و استقامت داشتى!
بعد از آن، خدا در عالم ذرّ از تو امتحان گرفت. تو گوهر وجودى خويش را نمايان ساختى، تو قبل از آن امتحان هم، همان ايمان و بندگى را نسبت به خدا را دارا بودى.
اين امتحان وسيله اى بود براى اين كه گوهر وجودىِ تو براى ديگران آشكار شود و همه به مقام والاى تو پى ببرند. خدا كه نياز به آزمودن تو نداشت، خدا مى دانست كه در وجودت، چه گوهر ارزشمندى نهفته است، خدا مى خواست ديگران به مقام تو پى ببرند و ارزش تو براى همگان آشكار و نمايان شود.
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتششم🍀
🌿﷽🌿
از مقام نورانيّت و عالَم ذرّ سخن گفتم. نورِ تو ساليان سال، در عرش خدا بود، سپس خدا اراده نمود و نور تو (كه همان روحِ توست) به جسم تو منتقل شد، خدا بر بندگانش منّت نهاد و تو را به اين دنياى خاكى آورد.
آرى! خدا دوست داشت تا بندگانش با وجود تو به كمال برسند، براى همين تو را به اين دنيا آورد، تو را از ملكوت خود به اين دنيا آورد، تو را از بزمِ مخصوص خود به اين دنيا منتقل نمود تا دست همه را بگيرى و به سوى خدا رهنمون شوى!
تو آمده اى تا راه خدا را نشان بدهى، آمده اى تا اين دنياى تاريك را با نور خود روشن كنى، آمده اى تا دستگيرى كنى و ديگران را به سعادت و رستگارى برسانى، آمده اى تا خداجويان در اينجا بى يار و ياور نباشند و راه را گم نكنند، آمده اى تا همه را به سوى خدا ببرى.
* * *
بانوى من! لحظاتى با خود فكر مى كنم، سؤالى ذهن مرا مشغول مى كند، چرا امام جواد(ع)از شيعيان مى خواهد تا تو را "آزموده شده" خطاب كنند؟ چرا ما بايد تو را در آغاز اين زيارت، اين گونه بخوانيم؟ چه رازى در اين سخن است؟ چه پيام آسمانى در اينجا نهفته است؟
تو در مقام نورانيّت و در عالم ذرّ امتحان دادى، در اين دنيا هم كه آمدى، سختى فراوان تحمّل كردى، تو بر سختى ها صبر نمودى و خدا به خاطر اين صبر به تو مقامى بس بزرگ داد.
اين درس بزرگى براى من است، وقتى من با سختى ها روبرو مى شوم، بايد راه صبر را برگزينم، نبايد از سختى ها بهراسم، بلكه بايد تو را الگوى خود قرار دهم و راهى را انتخاب كنم كه مرا به سوى كمال مى برد.
اگر من شيعه تو هستم، اگر تو را دوست دارم و راه تو را مى پويم، بايد در انتظار امتحان باشم، بايد بدانم كه اين دنيا، محلّ امتحان است، من به اين دنيا نيامده ام تا مستى كنم، من آمده ام تا امتحان بدهم و بر سختى ها صبر كنم.
من نبايد به دنيا دل ببندم، به اينجا آمده ام تا رشد كنم و توشه برگيرم و بروم، نيامده ام تا به بازيچه مشغول شوم و عمر تلف كنم، رشد من در گرو انتخاب من و امتحان من است، خدا به من اختيار داده است و من راهى را كه بخواهم خودم انتخاب مى كنم، وقتى راه خدا را برمى گزينم با سختى ها و بلاها امتحان مى شوم كه آيا واقعاً راست مى گويم، اگر در امتحان خود سربلند بيرون آمدم، سعادت ابدى را از آنِ خود نموده ام.
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتهفتم🍀
🌿﷽🌿
بانوى من! سلام من بر تو! تو همان كسى هستى كه در امتحانى كه خدا از تو گرفت، سربلند بيرون آمدى. تو بر همه سختى ها صبر كردى.
تو در ملكوت خدا بودى و هنوز آسمان ها و زمين خلق نشده بود، خدا از همه چيز باخبر بود، خدا از ظلم هايى كه در اين دنيا نسبت به تو مى شود، آگاه بود، او مى دانست وقتى تو مهمان اين خاك شوى، دشمنان در حق تو ستم هاى فراوان خواهند كرد.
تو در عرش خدا بودى و خدا از آينده به تو خبر داد، از سختى ها و ظلم ها و بلاهايى كه در اين دنيا با آن روبرو مى شوى، خبر داد. خدا از تو پيمان گرفت كه بر همه اين ها صبر كنى و تو هم بر عهد خود ثابت قدم ماندى، تو به اوج مقام صبر رسيدى. اين امتحان بزرگى براى تو بود و تو در اين امتحان سربلند بيرون آمدى.
تو گوهر اين جهان مى باشى و چند روزى مهمان اين دنيا بودى، ولى افسوس كه قدر تو را نشناختند و بر تو ظلم ها روا داشتند، نام تو با مظلوميّت عجين شده است، چگونه مى توان از تو نوشت و شرح مظلوميّت تو را نگفت؟
بانوى من! تو خود مى دانى كه اشك بر مظلوميّت تو، سرمايه زندگى من است، اين قلم را در دست مى فشارم و بار ديگر شرح حكايت در و ديوار را مى نويسم، مى نويسم تا همگان بدانند برتو چه گذشت. با چشم دل به مدينه سفر مى كنم...
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪ
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتهشتم🍀
🌿﷽🌿
صداى هياهويى به گوشم مى رسد، چه خبر شده است؟ از مسجد پيامبر به كوچه مى روم، وارد كوچه مى شوم، به خانه اى مى رسم، مى بينم كه گروه زيادى در آنجا جمع شده اند، هيزم ها را كنار درِ آن خانه قرار مى دهند.
صدايى به گوش مى رسد، يك نفر به اين سو مى آيد، شعله آتشى در دست گرفته است، او مى آيد و فرياد مى زند: "اين خانه و اهل آن را در آتش بسوزانيد".
او مى آيد و هيزم ها را آتش مى زند، آتش زبانه مى كشد.
چرا او مى خواهد اهل اين خانه را بسوزاند؟ مگر اهل اين خانه چه كرده اند كه سزايشان سوخته شدن است؟
صداى گريه بچّه ها از اين خانه به گوش مى رسد، چرا همه فقط نگاه مى كنند؟! چرا هيچ كس اعتراضى نمى كند؟
در اين ميان يكى جلو مى آيد، به آن مردى كه هيزم ها را آتش زد مى گويد:
ــ اى عُمَر! داخل اين خانه، فاطمه، حسن و حسين هستند .
ــ باشد ، هر كه مى خواهد باشد ، من اين خانه را امروز آتش مى زنم.
خداى من! چه مى شنوم؟
اى مادر مظلومم! خانه تو را مى خواهند آتش بزنند؟
* * *
عُمَر امروز قاضى بزرگ حكومت است . او فتوا داده است كه براى حفظ حكومت ، سوزاندن اين خانه واجب است!
چقدر اين مردم بىوفايند، آنان روز غدير خُمّ با على(ع)بيعت كردند، هنوز طنين صداى پيامبر در گوش اين مردم است: "هر كس من مولاى اويم، على مولاى اوست".
به راستى چقدر زود اين مردم عهد و پيمان خود را شكسته اند و براى آتش زدن خانه تو هيزم آورده اند!
فقط هفت روز از رحلت پيامبر گذشته است، اين مردم اين قدر عوض شده اند!
آن ها بارها و بارها ديدند كه پيامبر كنار در اين خانه مى ايستاد و به تو و فرزندانت سلام مى داد.
هنوز صداى پيامبر به گوش مى رسد كه فرمود: "خانه دخترم فاطمه ، خانه من است ! هر كس حريم خانه او را نگه ندارد، حريم خدا را نگه نداشته است".
* * *
مادر! چرا مردم اين قدر بى شرم شده اند؟ چرا چنين جنايت مى كنند؟
آتش زبانه مى كشد، تو پشتِ در ايستاده اى. تو براى يارى حق و حقيقت قيام كرده اى.
درِ خانه نيم سوخته مى شود ، عُمَر جلو مى آيد، او مى داند كه تو پشتِ در ايستاده اى.
واى بر من! او لگد محكمى به در مى زند . تو بين در و ديوار قرار مى گيرى ، صداى ناله ات بلند مى شود . عُمَر در را فشار مى دهد ، صداى ناله تو بلندتر مى شود . ميخِ در كه از آتش داغ شده است در سينه تو فرو مى رود.
تو با صورت به روى زمين مى افتى، سريع از جا برمى خيزى، صورت تو خاك آلود شده است، رو به قبر پيامبر مى كنى، صداى تو در شهر طنين مى اندازد، پدر را صدا مى زنى: "بابا ! يا رسول الله ! ببين با دخترت چه مى كنند ".
على(ع) صداى تو را مى شنود، اينجا ديگر جاى صبر نيست ، او به سوى عُمَر مى رود، گريبان او را مى گيرد، عُمَر مى خواهد فرار كند، على(ع) او را محكم به زمين مى زند، مشتى به بينى و گردنِ او مى كوبد.
هيچ كس جرأت ندارد براى نجات عُمَر جلو بيايد، همه ترسيده اند، بعضى ها فكر مى كنند كه على(ع) ديگر عُمَر را رها نخواهد كرد و خون او را خواهد ريخت.
لحظاتى مى گذرد، على(ع) عُمَر را رها مى كند و مى گويد: "اى عُمَر! پيامبر از من پيمان گرفت كه در چنين روزى، صبر كنم. اگر وصيّت پيامبر نبود، هرگز تو را رها نمى كردم".
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪج