.
نیایش صبحگاهـــی:
خدای دوست داشتنی مــن، 🙏
و ای رزاق یکتا؛
و ای نــــوازنده ی 🎵مـــوسیقی حیات؛
نعمت و برکت را بر مردم سرزمینم ببار.
درپیش تو حق ستانیدن همچون چشم
بـــر هــم زدنی است.
طبیبا؛🤲
ای دوای هــــر درد، ای شفای هــــر رنج،
مــــرهمی بگــــذار بـــــر دلهایمان
ای راهنما، ای تنها چلچراغ؛
ای امیـــــد اهل زمیـــــن؛
بازار دنیــ🌍ـــا ، عجیب شلــــوغ است
و پراز زرق و برق ...ولی تو تنها راه بلــد
جاده نـــ✨ــوری، بر تـــ🌑ـاریکی های
دلمان، خطــــی بکش.
#نیایش_صبحگاهی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
─═हई🍂🧡🍂ईह═─
بَِسَِــَِمَِــَِ اَِلَِلَِهَِ اَِلَِرَِحَِـَِمَِــَِنَِ اَِلَِرَِحَِـَِیَِمَِــَِ
🟢 روز بیست و نهم چله توسل به چهل شهید 🟢
🕊 ۱۰۰ مرتبه صلوات هدیه به شهید علیرضا موحد دانش
🦋 به نیت 👇
✔️ سلامتی و ظهور امام زمان (عج)
✔️ ازادی و پیروزی قدس
✔️ و حاجت روایی خودتون و شرکت کننده ها
🔴 مهلت از اذان صبح تا اخر شب ساعت ۲۴
#توسل_به_شهدا
#چهل_شهید
~~~~~~~~~~~~~~~~~
آیه29🌹ازسوره بقره 🌹
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
اوست آن كس كه آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريده، سپس به آفرينش آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان، استوار نمود و او بر هر چيزى آگاه است.
آیه 29 🌹ازسوره بقره 🌹
هُوَ = او
الَّذِي = كسي است كه
خَلَقَ = خلق كرد
لَكُم = برای شما
مَّا = آنچه را
فِي الْأَرْضِ = در زمين است
جَمِيعًا = همه را
ثُمَّ = سپس
اسْتَوَىٰ = آراست ، پرداخت
إِلَى السَّمَاءِ = به آسمان
فَسَوَّاهُنَّ = پس مرتب كرد آنها را
سَبْعَ سَمَاوَاتٍ = هفت آسمان ها را
وَهُوَ = و او
بِكُلِّ = به تمام ، به هر
شَيْءٍ = چيزی
عَلِيمٌ = اگاه است
آیه29🌹ازسوره بقره 🌹
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
اوست آن كس كه آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريده، سپس به آفرينش آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان، استوار نمود و او بر هر چيزى آگاه است.
آیه 29 🌹ازسوره بقره 🌹
هُوَ = او
الَّذِي = كسي است كه
خَلَقَ = خلق كرد
لَكُم = برای شما
مَّا = آنچه را
فِي الْأَرْضِ = در زمين است
جَمِيعًا = همه را
ثُمَّ = سپس
اسْتَوَىٰ = آراست ، پرداخت
إِلَى السَّمَاءِ = به آسمان
فَسَوَّاهُنَّ = پس مرتب كرد آنها را
سَبْعَ سَمَاوَاتٍ = هفت آسمان ها را
وَهُوَ = و او
بِكُلِّ = به تمام ، به هر
شَيْءٍ = چيزی
عَلِيمٌ = اگاه است
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویری از گلهای کمیاب را ببینید و از عظمت خلقت خداوند لذت ببرید
💠🇮🇷
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتهشتم🍀
🌿﷽🌿
صداى هياهويى به گوشم مى رسد، چه خبر شده است؟ از مسجد پيامبر به كوچه مى روم، وارد كوچه مى شوم، به خانه اى مى رسم، مى بينم كه گروه زيادى در آنجا جمع شده اند، هيزم ها را كنار درِ آن خانه قرار مى دهند.
صدايى به گوش مى رسد، يك نفر به اين سو مى آيد، شعله آتشى در دست گرفته است، او مى آيد و فرياد مى زند: "اين خانه و اهل آن را در آتش بسوزانيد".
او مى آيد و هيزم ها را آتش مى زند، آتش زبانه مى كشد.
چرا او مى خواهد اهل اين خانه را بسوزاند؟ مگر اهل اين خانه چه كرده اند كه سزايشان سوخته شدن است؟
صداى گريه بچّه ها از اين خانه به گوش مى رسد، چرا همه فقط نگاه مى كنند؟! چرا هيچ كس اعتراضى نمى كند؟
در اين ميان يكى جلو مى آيد، به آن مردى كه هيزم ها را آتش زد مى گويد:
ــ اى عُمَر! داخل اين خانه، فاطمه، حسن و حسين هستند .
ــ باشد ، هر كه مى خواهد باشد ، من اين خانه را امروز آتش مى زنم.
خداى من! چه مى شنوم؟
اى مادر مظلومم! خانه تو را مى خواهند آتش بزنند؟
* * *
عُمَر امروز قاضى بزرگ حكومت است . او فتوا داده است كه براى حفظ حكومت ، سوزاندن اين خانه واجب است!
چقدر اين مردم بىوفايند، آنان روز غدير خُمّ با على(ع)بيعت كردند، هنوز طنين صداى پيامبر در گوش اين مردم است: "هر كس من مولاى اويم، على مولاى اوست".
به راستى چقدر زود اين مردم عهد و پيمان خود را شكسته اند و براى آتش زدن خانه تو هيزم آورده اند!
فقط هفت روز از رحلت پيامبر گذشته است، اين مردم اين قدر عوض شده اند!
آن ها بارها و بارها ديدند كه پيامبر كنار در اين خانه مى ايستاد و به تو و فرزندانت سلام مى داد.
هنوز صداى پيامبر به گوش مى رسد كه فرمود: "خانه دخترم فاطمه ، خانه من است ! هر كس حريم خانه او را نگه ندارد، حريم خدا را نگه نداشته است".
* * *
مادر! چرا مردم اين قدر بى شرم شده اند؟ چرا چنين جنايت مى كنند؟
آتش زبانه مى كشد، تو پشتِ در ايستاده اى. تو براى يارى حق و حقيقت قيام كرده اى.
درِ خانه نيم سوخته مى شود ، عُمَر جلو مى آيد، او مى داند كه تو پشتِ در ايستاده اى.
واى بر من! او لگد محكمى به در مى زند . تو بين در و ديوار قرار مى گيرى ، صداى ناله ات بلند مى شود . عُمَر در را فشار مى دهد ، صداى ناله تو بلندتر مى شود . ميخِ در كه از آتش داغ شده است در سينه تو فرو مى رود.
تو با صورت به روى زمين مى افتى، سريع از جا برمى خيزى، صورت تو خاك آلود شده است، رو به قبر پيامبر مى كنى، صداى تو در شهر طنين مى اندازد، پدر را صدا مى زنى: "بابا ! يا رسول الله ! ببين با دخترت چه مى كنند ".
على(ع) صداى تو را مى شنود، اينجا ديگر جاى صبر نيست ، او به سوى عُمَر مى رود، گريبان او را مى گيرد، عُمَر مى خواهد فرار كند، على(ع) او را محكم به زمين مى زند، مشتى به بينى و گردنِ او مى كوبد.
هيچ كس جرأت ندارد براى نجات عُمَر جلو بيايد، همه ترسيده اند، بعضى ها فكر مى كنند كه على(ع) ديگر عُمَر را رها نخواهد كرد و خون او را خواهد ريخت.
لحظاتى مى گذرد، على(ع) عُمَر را رها مى كند و مى گويد: "اى عُمَر! پيامبر از من پيمان گرفت كه در چنين روزى، صبر كنم. اگر وصيّت پيامبر نبود، هرگز تو را رها نمى كردم".
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪج