کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 1⃣4⃣ سخنان فاطمه (س) به پايان مى رسد. مردم
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 2⃣4⃣
آيا مى دانى او چه كسى است كه سخن مى گويد؟
او اُم سَلَمه، همسر گرامى پيامبر است، او نتوانست طاقت بياورد كه ابوبكر به فاطمه (س)، اين گونه بى احترامى كند.
براى همين، با سخن خود، كمى از فضايل فاطمه (س) را براى مردم بيان مى كند.
اكنون، ابوبكر دستور مى دهد تا حقوق يك سال او را قطع كنند. درست است كه اُم سَلَمه، همسر پيامبر است، ولى چون از فاطمه (س) حمايت كرده است بايد بعد از اين، در فقر زندگى كند، حقوق يك سال او پرداخت نخواهد شد. 185
آرى، اكنون مى توانى بفهمى چرا اين مردمى كه در مسجد هستند در مقابل سخن هاى
خليفه هيچ نمى گويند.
آنها دنيا را دوست دارند، سكّه هاى سرخ طلا را دوست دارند، آنها مى ترسند حقوق بيت المال آنها قطع شود، پول، جواب معمّاىِ سكوت اين مردم است. * * * به فاطمه (س) خبر مى رسد كه خليفه بر روى منبر پيامبر، على (ع) را دشنام داده است.
اين سخن، دل فاطمه (س) را به درد مى آورد و غم و غصّه در دل او مى نشيند.
بيمارى او شدّت مى يابد، اكنون، ديگر او آرزوى ديدار پدر را دارد و شب و روز، گريه كار اوست.
او بعضى از روزها به قبرستان اُحُد مى رود و قبر
حضرت حمزه، عموى پيامبر را زيارت مى كند و بعد از گريه كردن به خانه اش برمى گردد. 186
به راستى اگر حمزه زنده بود هيچ كس جرأت نمى كرد كه چنين ظلم و ستم در حقّ فاطمه (س) روا دارد.
اگر به خانه او بروى مى بينى كه هميشه دستمال بر سر خود بسته است. هر وقت كه او حسن و حسين (ع) را مى بيند اشكش جارى مى شود، زيرا با ديدن آنها، خاطراتى براى او زنده مى شود.
حتما مى گويى كدام خاطره؟ سخن فاطمه (س) را بشنو، متوجّه مى شوى: «حسن جانم! حسين جانم! آيا به ياد داريد چگونه پيامبر شما را در آغوش مى گرفت و مى بوسيد؟ او كه شما را خيلى دوست داشت كجا رفت؟ چرا او به اينجا نمى آيد و شما را در آغوش نمى گيرد؟ ». 187
📚 #پی نوشتها👇
185. الهداية، أبو جعفر محمّد بن علي بن بابويه القمّي (الشيخ الصدوق) (ت 381 ه)، تحقيق: مؤسّسة الإمام الهادي، قمّ: مؤسّسة الإمام الهادي، الطبعة الاُولى، 1418 ه.
186. ينابيع المودّة لذوي القربى، سليمان بن إبراهيم القندوزي الحنفي (ت 1294 ه)، تحقيق: علي جمال أشرف الحسيني، طهران: دار الأُسوة، الطبعة الاُولى، 1416 ه.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
کانال #نماز_خوب
⭕ @Namaztchtore
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 3⃣4⃣
چند روز مى گذرد، فاطمه (س) به ياد روزگار پدر و اذان بلال مى افتد.
يادش به خير!
وقتى كه بلال، اذان مى گفت پدرم از جاى خود برمى خاست، وضو مى گرفت و
به سوى مسجد مى رفت، كاش مى شد بلال يك بار
ديگر اذان بگويد! من دوست دارم صداى او را بشنوم.
بلال با خود عهد كرده است كه بعد از وفات پيامبر، ديگر اذان نگويد، به بلال خبر مى دهند كه فاطمه (س) دوست دارد صداى اذان تو را بشنود.
نگاه كن، بلال به مسجد مى آيد و آماده است تا موقع اذان شود و براى شادى دل فاطمه (س) اذان بگويد.
اللّه أكبر، اللّه أكبر.
اين صداى بلال است كه به گوش مى رسد. صداى ناله فاطمه (س) بلند مى شود.
أشهد أنْ لا إله إلاّ اللّه.
گريه فاطمه (س) شديدتر مى شود، امان از موقعى كه بلال مى گويد:
أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه.
فاطمه (س) ضجّه مى زند و بى هوش بر روى زمين مى افتد، مردم به بلال مى گويند: «ديگر اذان نگو كه فاطمه (س) ديگر طاقت ندارد»، بلال اذان خود را قطع مى كند. 188 * * * فاطمه (س) ديگر از اين مردم خسته شده است، اين مردم به سخنان او گوش نكردند و دشمن او را يارى كردند، آنها على (ع) را خانه نشين كردند، فرزند او، محسن (ع) را كشتند.
فاطمه (س) ديگر از اين دنيا خسته است، بيمارى او
شدّت يافته است، او شب و روز گريه مى كند. صداى گريه فاطمه (س)، فرياد مظلوميّت است.
او با گريه حق را يارى مى كند.
اكنون، فاطمه (س) به سوى قبر پدر مى رود. آيا مى آيى من و تو هم همراه او برويم.
فاطمه (س) قبر پدر را در آغوش مى گيرد و مى گويد: «اى پدر! بعد از رفتن تو مردم ما را تنها گذاشتند،
صبر من ديگر تمام شده است. بار خدايا! مرگ مرا سريع برسان كه زندگى دنيا براى من تيره و تار شده است». 189
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
کانال #نماز_خوب
⭕ @Namaztchtore
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🌹 #نمازجماعت
✍یکی از فواید نماز جماعت
🔰اگر چندین چراغ در یک جا روشن باشد و یکی از آن¬ها خاموش شود، آن¬جا تاریک نمی¬شود و چراغ دیگر را نیز می¬توان با آن¬ها روشن کرد. ولی اگر هر یک از چراغ¬ها در یک اتاق دربسته روشن باشد نور کمی در آن¬جا وجود دارد و اگر آن چراغ خاموش شود آن اتاق تاریک می¬شود.
انسان¬ها نیز همین گونه¬اند. در کنار یکدیگر که هستند از انرژی مثبت جمعیت استفاده می-کنند، شاداب هستند و از آرامش خاصی برخوردار می¬شوند و شاید خداوند به خاطر حضور افراد پاک و شایسته که همچون چراغ فروزان هستند ما را نیز مشمول رحمت خاصه¬ی خودش گردانید. (در روایات آمده است که الصلاةُ نورٌ ، نماز نور است و روح انسان را از ظلمت بیرون می آورد)
📚کتاب زیر باران ؛ نکته 236)
کانال #نماز_خوب
⭕️ @Namaztchtore
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#تلنگـــــــــر💥💥
🔰👌 ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺧﻤﯿﺮ ﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﮏ ﺭﺍ ﭘﻬﻦﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻨﻮﺭ🔥 ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻱ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ؟
⚜ !! ﺧﻤﯿﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﺪ!
ﺍﻣﺎ ﻧﺎﻥ ﻫﺮﭼﻪ #ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ ...
ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﺳﺨﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ🌍ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﻨﻮﺭ ﺍﺳﺖ
و ﺍﯾﻦ #ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺳﻨﮓ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺑﺨﻮﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ.
ﺳﻨﮕﻬﺎﺗﻌﻠﻘﺎﺕ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽﻫﺴﺘﻨد...
↜ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ
↜ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﻦ
↜ﻣﻦ ...
↜ﻣﻦ ....
ﺁﻧﻮﻗﺖ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻨﻮﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ #ﻣﯽ_ﮔﯿﺮﻧﺪ
✅ ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ #ﺗﻨﻮﺭ_ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﭘﺨﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ ﻧﻤﯽ ﭼﺴﺒﺪ❌
✅ﻣﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺍیم⁉️
ﺳﻨﮓ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ
🌹🍃🌹🍃
کانال #نماز_خوب
⭕ @Namaztchtore
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 3⃣4⃣ چند روز مى گذرد، فاطمه (س) به ياد روز
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 4⃣4⃣
او در كنار قبر پدر بى هوش مى شود. زنان مدينه به سوى او مى دوند، آب مى آورند و بر صورتش مى ريزند تا به هوش آيد. 190
همه از خود اين سؤل را دارند: «چرا بايد يگانه دختر پيامبر اين گونه گريه كند؟ ».
زنان مدينه با شوهران خود سخن مى گويند: «آخر چرا بايد حقّ فاطمه را غصب كنند؟ آخر چرا كسى فاطمه را يارى نمى كند؟ »
بچّه ها، بزرگ ترها، زنان و مردان، همه با شنيدن گريه فاطمه مى فهمند كه ظلم بزرگى به او شده است.
اين گريه، دل هر كس را به درد مى آورد. بايد هر طور هست صداى گريه فاطمه را خاموش كنيم. اين گريه براى حكومت از هر چيزى خطرناك تر است.
چگونه مى توان فاطمه را آرام كرد. بايد نقشه اى كشيد. * * * چند نفر از همسايگان نزد على (ع) آمده اند و دارند با او سخن مى گويند.
يا على! ما براى فاطمه احترام قائل هستيم، امّا شما مى دانيد كه ما نياز به آرامش داريم.
منظور شما از اين سخن چيست؟
فاطمه هم شب گريه مى كند هم روز، ما از تو مى خواهيم سلام ما را به او برسانى و به او بگويى كه يا شب گريه كند و روز آرام باشد تا ما بتوانيم استراحت كنيم، يا روز گريه كند و شب آرام باشد، ما نياز به آرامش داريم.
باشد، من به فاطمه مى گويم. 191
على (ع) به سوى خانه
(صفحه88)
خود حركت مى كند و در گوشه اى مى نشيند. او با خود فكر مى كند چگونه سخن همسايهها را به فاطمه (س) بگويد. فاطمه (س) به او نگاه مى كند و مى فهمد كه او حرفى براى گفتن دارد، امّا خجالت مى كشد
بگويد.
على جان! تو سخنى با من دارى؟
فاطمه جان! همسايهها به من گفته اند كه به تو بگويم يا روز گريه كنى يا شب.
على جان! من به زودى از بين اين مردم مى روم و به پيش خداى خود مى روم! 192
آرى، اين گونه است كه فاطمه (س) را از گريه كردن منع مى كنند، او ديگر نبايد به كنار قبر پيامبر بيايد و گريه كند. صداى گريه او، مردم را آزار مى دهد. او اوّلِ صبح، از خانه بيرون مى رود. او با اين بيمارى كجا مى رود؟
نگاه كن! او به سوى قبرستان بقيع مى رود. حسن و حسين (ع) نيز همراه او هستند. او در گوشه اى از قبرستان مى نشيند و شروع به گريه مى كند. خورشيد، بالا مى آيد، آفتاب داغ مدينه بر فاطمه (س) مى تابد. فاطمه (س) از جاى خود بلند مى شود، او به دنبال سايه مى گردد.
آنجا درخت كوچكى هست، فاطمه (س) زير سايه درخت مى نشيند و به گريه خود ادامه مى دهد.
غروب آفتاب مى شود، على (ع) به دنبال فاطمه (س) مى آيد و او را به خانه مى برد. 193
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
کانال #نماز_خوب
⭕ @Namaztchtore
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 4⃣4⃣ او در كنار قبر پدر بى هوش مى شود. زنا
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 5⃣4⃣
شب درگوشه اى از مدينه جلسه اى تشكيل مى شود.
فاطمه براى گريه كردن به بقيع رفته است، اين براى ما خطر دارد.
آرى، تا ديروز فاطمه در خانه خود گريه مى كرد
، امّا امروز به بقيع رفته است، اگر مردم بفهمند چه خواهد شد؟
به راستى چه بايد كنيم؟
ما بايد درختى كه فاطمه زير سايه اش مى نشيند قطع كنيم تا آفتاب او را اذيّت كند و مجبور شود به خانه برگردد.
چند نفر با تبر به سوى بقيع مى روند و آن درخت را قطع مى كنند.
فردا صبح، فاطمه (س) با حسن و حسين (ع) به سوى بقيع مى آيد. آفتاب بالا آمده است، امّا اينجا ديگر درختى نيست تا فاطمه (س) زير سايه اش بنشيند.
آنجا را نگاه كن! على (ع) براى ديدن فاطمه (س) آمده است. او مى بيند كه فاطمه (س) در آفتاب نشسته است. على (ع) آستين خود را بالا مى زند:
مى خواهى چه كار كنى، مولاى من؟
مى خواهم براى فاطمه سايه بانى بسازم.
بيا من و تو هم مولاى خود را كمك كنيم، بيا برويم ساقه درخت خرما بياوريم...
خسته نباشى!
اين گونه است كه بَيتُ الاَحزان (خانه غم ها) ساخته مى شود. سايبانى كوچك براى گريه كردن فاطمه (س).
فاطمه جان! بيا در زير اين سايه بان بنشين.
روزها و شبها مى گذرد... * * * خبرى در شهر مى پيچد: «بيمارى فاطمه (س) شديد شده است، او ديگر نمى تواند از خانه بيرون بيايد». عدّه اى از زنان مدينه به عيادت او مى آيند.
آنها در كنار فاطمه (س) مى نشينند و حال او را مى پرسند.
فاطمه (س) رو به آنان مى كند و مى گويد: «بدانيد كه من از شوهرانِ شما ناراضى هستم، زيرا آنها ما را تنها گذاشتند و به دنبال هوس هاى خود رفتند. عذاب بسيار سختى در انتظار آنها مى باشد، واى بر
كسانى كه دشمن ما را يارى كردند ».
زنان مدينه با شنيدن سخنان فاطمه (س) به گريه مى افتند. آنها نزد شوهران خود مى روند و به آنها مى
گويند كه فاطمه (س) از دست شما ناراضى است.
شما كه از پيامبر شنيده ايد كه فرمود: «فاطمه، پاره تن من است، هر كس او را اذيّت و آزار دهد مرا آزرده است»، شما بايد برويد و فاطمه را راضى و خوشنود سازيد.
مردان مدينه چاره اى ندارند، بايد به سخنان زنان گوش دهند.
نگاه كن! بزرگان اين شهر به سوى خانه فاطمه (س) مى آيند. آنها مى خواهند از فاطمه (س) عذر خواهى كنند.
درِ خانه به صدا در مى آيد، على (ع) در را باز مى كند. گروهى از مردم مدينه به عيادت فاطمه (س) آمده اند. آنها وقتى با فاطمه (س) روبرو مى شوند چنين مى گويند: «اى سرور زنان! اگر على زودتر از بقيّه به سقيفه مى آمد ما با او بيعت مى كرديم ولى ما چه كنيم؟ على به سقيفه نيامد و ما ناچار شديم با ابوبكر بيعت كنيم».
آرى، آنها مى خواهند گناه همه كارهاى خود را به گردن على (ع) بياندازند، مقصّر خودِ على (ع) است كه به سقيفه نيامد.
امّا همه مى دانند كه على (ع) در آن لحظه، مشغول غسل دادن بدن پيامبر بود، آيا درست بود كه على (ع)
بدن پيامبر را رها كند و به سقيفه برود؟
مگر اين مردم در غدير با على (ع) بيعت نكرده بودند، پس چه شد كه پيمان خود را شكستند؟
تاريخ به ياد دارد كه فاطمه (س) و على (ع) به درِ خانه مردم رفته، از آنها طلب يارى كردند ولى چرا كسى جواب
آنها را نداد؟
اين مردم مى خواهند براى بى وفايىِ خود عذر بياورند، امّا خودشان هم مى دانند اين عذر بدتر از گناه است.
فاطمه (س) رو به آنها مى كند و مى گويد: «از پيش من برويد، من نمى خواهم شما را ببينم، آيا بهانه ديگرى هم داريد كه بگوييد؟ شما مقصّر هستيد كه در حقّ ما كوتاهى كرديد». همه، سرهاى خود را پايين مى اندازند.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
کانال #نماز_خوب
⭕ @Namaztchtore
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
10.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‼️عجیب و کمتر شنیده شده ...
#,دنیا میخوای آخرت میخوای
💍💕اگر زوجه صالحه و زوج صالح میخوای ..
بسیار تاثیرگذار حتماً ببینید و با دوستانتان به اشتراک بگذارید👌🙏
#التماس دعا🤲
کانال #نماز_خوب
⭕ @Namaztchtore
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 5⃣4⃣ شب درگوشه اى از مدينه جلسه اى تشكيل م
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 6⃣4⃣
اكنون، حالِ فاطمه (س) روز به روز بدتر مى شود. همه مى دانند كه همين روزهاست كه روح فاطمه (س) از قفس تنگ دنيا پر بكشد و به اوج آسمانها پرواز كند.
همه مردم مى دانند كه فاطمه (س) از خليفه ناراضى است و براى همين بايد فكرى كرد.
به خليفه خبر مى دهند كه روزهاى پايانىِ زندگى
فاطمه (س) فرا رسيده است. از ماجراى هجوم به خانه فاطمه (س) بيش از پنجاه روز گذشته است. خليفه تصميم مى گيرد تا به عيادت فاطمه (س) برود، شايد بتوان او را راضى كرد.
درِ خانه زده مى شود. فضّه، خدمتكار فاطمه (س)، در را باز مى كند. ابوبكر و عُمَر را مى بيند:
ما آمده ايم تا از فاطمه عيادت كنيم.
صبر كنيد تا من به او خبر بدهم.
فضّه به داخل خانه مى رود، خليفه بسيار خوشحال است، او با خود مى گويد الآن مى روم و با سخنان خود فاطمه را راضى مى كنم.
فضّه برمى گردد و مى گويد: «فاطمه اجازه نداد شما داخل شويد». آنها خيال مى كنند كه شايد امروز فاطمه (س) كار خاصى داشته است. براى همين مى روند و فردا باز مى گردند، امّا اين بار هم فاطمه (س) به آنها اجازه نمى دهد.
آنها براى بار سوم مى آيند و نااميد مى شوند:حالا چه كنيم؟
بايد از على بخواهيم تا از فاطمه براى ما اجازه بگيرد.
آيا على (ع) اين كار را خواهد كرد؟
نگاه كن، خليفه دارد با على (ع) سخن مى گويد.
اى على! تا كى مى خواهى با ما دشمنى كنى؟مگر چه شده است؟
ما مى دانيم كه تو به فاطمه گفته اى كه ما را به خانه راه ندهد، آيا ما حق نداريم به عيادت دختر پيامبر خود برويم، تو بايد فاطمه (س) را راضى كنى.
باشد، من با فاطمه سخن مى گويم.
به راستى، آيا فاطمه (س) اجازه خواهد داد كه خليفه به عيادت او بيايد؟
نگاه كن!
على (ع) كنار بستر فاطمه (س) نشسته است، او نگاهى به صورت پژمرده همسرش مى كند، از فاطمه (س) جز مشتى استخوان، چيزى نمانده است. فاطمه چشمان (س) خود را باز مى كند، على (ع) را در كنار خود مى بيند. او على (ع) را به خوبى مى شناسد، مى داند اين طور نگاه كردن على (ع) معناى خاصى دارد:
على جان! آيا چيزى مى خواهى به من بگويى؟
ابوبكر و عُمَر به ديدار تو آمده اند، امّا تو به آنها اجازه نداده اى.
آرى، من هرگز به آنها اجازه نمى دهم كه به ديدن من بيايند، على جان! من هرگز با آن دو نفر سخن نمى
گويم.
امّا من به آنها قول دادهام تا تو را راضى كنم كه آنها به اينجا بيايند.
على جان! من سؤلى از تو دارم.
چه سؤلى؟
آيا تو مى خواهى آنها به اينجا
بيايند؟
من راضى به اين كار نيستم، امّا صلاح مى بينم كه آنان به اينجا بيايند.
على جان! اين خانه، خانه خودت است من هم كنيز تو هستم، من روى حرف تو حرفى نمى زنم، آنها مى توانند به ديدنم بيايند.
ببين، چگونه فاطمه (س) براى شاد نمودن شوهرش، از حرف خود مى گذرد. به خدا قسم! دنيا عشقى زيباتر از عشق فاطمه (س) به على (ع) نديده است.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
کانال #نماز_خوب
⭕ @Namaztchtore
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 6⃣4⃣ اكنون، حالِ فاطمه (س) روز به روز بدت
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 7⃣4⃣
على (ع) به خليفه خبر مى دهد كه آنها مى توانند به خانه او بيايند. ابوبكر و عُمَر وارد خانه على (ع) مى شوند. سلام مى كنند و مى نشينند. فاطمه (س) به آرامى، جواب سلام آنها را مى دهد ولى روى خود را برمى گرداند.
عُمَر نگاهى به ابوبكر مى كند و از او مى خواهد تا سخن خود را آغاز كند.
ابوبكر چنين مى گويد:
اى فاطمه! اى عزيز دل پيامبر، تو مى دانى كه من تو را بيش از دخترم، عايشه دوست دارم.
امّا فاطمه (س) جوابى نمى دهد. آنها برمى خيزند، به راستى آنها كجا مى خواهند بروند؟ آنها جايى نمى خواهند بروند، مى روند آن طرف بنشينند تا روبروى فاطمه (س) باشند.
فاطمه (س)، اين بار هم صورت خود را از آنها برمى گرداند، ابوبكر سخن خود را ادامه مى دهد: «اى دختر پيامبر! آيا مى شود ما را ببخشى؟ من براى به دست آوردن رضايت شما، از خانه، ثروت، زن و بچّه و هستى خود دست كشيده ام! ».
به راستى آيا ابوبكر راست مى گويد؟ اگر اين خاندان اين قدر پيش او احترام دارند پس چرا دستور حمله به
اين خانه و اهل اين خانه را داد؟
فاطمه (س)
همان طور كه روى خود را به ديوار كرده است به او مى گويد: «آيا تو حرمت ما را نگاه داشتى تا من تو را ببخشم؟ »
ابوبكر سر خود را پايين مى اندازد، هيچ جوابى ندارد كه بگويد. اكنون موقع آن است كه فاطمه (س) از آنها سؤل خود را بكند:
شما اينجا آمده ايد چه كنيد؟
ما آمده ايم به خطاى خود اعتراف كنيم و از تو بخواهيم كه ما را ببخشى.
من سؤالى از شما مى كنم اگر راستش را بگوييد مى فهمم كه واقعا براى عذر خواهى آمده ايد.
هر چه مى خواهى بپرس كه ما راستش را به تو خواهيم گفت.
آيا شما از پيامبر شنيديد كه فرمود: «فاطمه، پاره تن من است و من از او هستم، هر كس او را آزار دهد مرا آزار داده است و هر كس مرا آزار دهد خدا را آزرده است؟ »
آرى، اى دختر پيامبر! ما اين حديث را از پيامبر شنيديم.
شكر خدا كه شما به اين سخن اعتراف كرديد.
نگاه كن! فاطمه (س) دست هاى ناتوان خود رابه سوى آسمان مى گيرد و روى خود را به سوى آسمان مى كند و از سوز دل چنين مى گويد: «بار خدايا! تو شاهد باش، اين دو نفر مرا آزار دادند و من از آنها راضى نيستم ».
آنگاه رو به آنها مى كند و مى گويد: «به خدا قسم! هرگز از شما راضى نمى شوم، من منتظر هستم تا به ديدار پدرم بروم و شكايت شما را به او بكنم ».
اينجاست كه ابوبكر با صداى بلند گريه مى كند: «واى بر من، من از
غضب تو به خدا پناه مى برم، امان از عذاب خدا، اى كاش، به دنيا نيامده بودم و چنين روزى را نمى ديدم! ».
عُمَر نگاهى به ابوبكر مى كند و مى گويد: «آرام باش، من تعجّب مى كنم كه چگونه مردم تو را به عنوان خليفه انتخاب كردند، چرا با خشم يك زن، بى قرار مى شوى؟ مگر چه شده است؟ تو يك زن را از خود رنجانده اى، دنيا كه تمام نشده است».
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
کانال #نماز_خوب
⭕ @Namaztchtore
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
👌چرا هر چه ایمان افزایش می یابد، انسان شادتر وآرام تر می شود؟
💕داشتن خدا یعنی داشتن حداقل بخشی از قدرت واسماءخدا
🦋اینکه در روایات آمده، هر چه ایمان افزایش یابد، شخص شادتر وآرام تر می شود،به این دلیل است که وقتی ایمان هست،الله هست وجایی که الله باشد،رحمت،رحمانیت ومغفرت نیز همراه آن است.
👌تا به حال به این موضوع فکر کردی که چقدر رحیم هستی؟
🌺ویا چقدر ستار و پوشش دهنده عیوب دیگران ؟
💕ویا چقدر بخشنده ومهربان هستی؟......
✴️ویا به عبارتی دیگه
💕چقدر شبیه خدا شدی؟💕
👤استادمحمدشجاعی
کانال #نماز_خوب
⭕ @Namaztchtore
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃