eitaa logo
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
8.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
23 ویدیو
0 فایل
فروش اشتراکی #کپی‌حرام لینک کانال تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/2133066056C2ee169d2aa
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) سرش رو تکون داد _ لا اله الا الله اذان مغرب رو گفت و قامت بست منم با فاصله کوتاهی پشت سرش ایستادم بهش اقتدا کردم بعد از سلام نماز و تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها برگشت سمت من _ قامت بستی؟ لبخندی زدم _ قبولت دارم بهت اقتدا کردم. خنده ریزی کرد و سرش رو تکون داد و ایستاد که نماز عشا رو بخونه یه دفعه متوجه شدم دو سه نفر دارن ما رو نگاه می‌کنن به خودم گفتم نگاه کنید یک فریضه ی الهیه که بهتره سر وقتش انجام بشه. صدای الله اکبر علی رو که شنیدم منم نماز عشا رو به امامت همسر جانم قامت بستم بعد از نماز علی رو کرد به من _ بریم رستوران شام بخوریم _ آره بریم، ولی اینها کافرن غذاهاشون نجس نیست؟ _ مقلد کی هستی؟ _ امام خامنه‌ای عزیزم _ حضرت آقا می‌فرماید اهل کتاب پاک هستند اینها اکثرشون مسیحی‌اند پس پاکند حالا بریم با هم یه بیف استراگانف بخوریم _چی هست این غذا _ از فیله گوشت گاو و خامه درست می‌کنن من خوردم خیلی خوشمزه است با هم اومدیم رستوران و علی دو پرس بیف استراگانف سفارش داد .غذای سفارشی ما رو خدمتکار آورد گذاشت سر میز .من با احتیاط یه تیکه‌اش رو گذاشتم دهنمو آروم جویدم رو به علی ابرو دادم بالا _ واقعاً خوشمزه است _ نوش جونت می‌خوای بگم یه پرس دیگه برات بیاره _ نه همین کافیه غذامون رو با اشتها خوردیم اومدیم هتل رو کردم به علی _ ازت ممنونم امروز به من خیلی خوش گذشت. نگاهش رو داد بالا _ خدا را شکر که بهت خوش گذشته من فردا صبح باید قرار داد ببندم ان شالله بعد از ظهر با هم میریم موزه... کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) لباسهامون رو عوض کردیم و شب بخیر گفتیم و خوابیدیم. صبح علی رفت برای بستن قرار داد و ظهر اومد ناهار رو خوردیم و رفتیم موزه همه چیش قشنگ و زیبا بود مخصوصا معماریش همینطوری که با دقت به معماری ساختمون موزه نگاه میکردم رو کردم به علی _ معماریشون خیلی قشنگه ولی خداییش به معماری های خودمون نمیرسه. علی سری تکون داد _ آره بابا معماری های ایرانی زبانزد دنیاست همون پارک شونم قشنگ بود ولی ایران هم کم زیبایی نداره. تا غروب موزه رو گشتیم و اومدیم هتل علی رو کرد به من _اگر دوست داری چند روزی بمونیم و بریم همه جاهای دیدنی مسکو رو ببینیم اگر هم میخوای که برگردیم ایران _من دوست دارم یه چند روز بمونیم و یه خورده بیشتر بگردیم بعد بریم _ باشه میمونیم. یک هفته در مسکو موندیم از تمام نقاط دیدنی شهر مسکو عکس و فیلم گرفتم و ارسال کردم برای سارا به خودم گفتم اینها خیلی فقر و در به دری من رو به رخم کشیدن و میگذاشتند سر اعتقادات من بزار ببینن که ذلت و عزت دست خداست. بزار بفهمن که من تک و تنها امیدم به خدا بود و خدا هم یه همسر خوش اخلاق و ثروتمند و سخاوتمند قسمتم کرده... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۶۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
🔴 پیام های زیر و یا پیام های اعتراض خود را به شماره های اعلام شده پیامک کنید. رهبر بارها گفتند مطالبه گر باشید. وعده صادق ۳ که بابد نابودی کامل اسرائیل باشد به خاطر دولت پزشکیان دارد به سمت و سوی مذاکره با آمریکا می‌رود. کمترین مطالبه شما پیامک دادن است. لطفا به امر رهبر به هر شکلی در توان دارید مطالبه گر باشید 👇👇👇👇👇👇 مذاکره، تحمیل دولت دوتابعیتی روحانی بود. رهبرانقلاب قبلا اعلام کرده بودند آنها که دم از مذاکره با آمریکا می‌زنند یا الفبای غیرت را نمی‌دانند يا الفبای سیاست! عزت حکمت و مصلحت تیر آخر امام جامعه بود. خسارت محض رو ندیدید؟ 111 _ ۰۲۱۶۱۳۳ دفتر ریاست جمهوری ۱۱۳ اطلاعات ۱۱۴ اطلاعات سپاه ۰۲۱۶۴۴۱۱ دفتر رهبری 02166462500 دفتر قوه قضاییه ۰۲۱۳۹۹۳۱ روابط عمومی مجلس ۰۲۱۶۱۱۵۱ دفتر امور خارجه ۱۶۲ روابط عمومی صدا و سیما 🤲❤️ 🌹🇮🇷🌹 ✾࿐༅🍃🌼🍃🌸🍃༅࿐✾ https://eitaa.com/i_eslamshahrr ‌‌
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️علت سفیدی مو از زبان دکتر سلامت با این روش شگفت انگیز♻️ ❌دیگه دوره ی رنگ موهای شیمیایی پرعوارض و پر هزینه تموم شده ❌ 👈جدیدترین شگرد تقویت ملانین سر به صورت کاملا طبیعی , تخصصی و تضمینی 👇👇 https://1ta100.ir/qu-ads/3204 https://1ta100.ir/qu-ads/3204
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) سارا همه فیلم‌ها و عکس‌های من رو باز کرد ولی هیچ عکس العملی نشون نداد گوشیم رو گرفتم سمت علی _ ببین برای سارا فیلم و عکس فرستادم دیده ولی جوابی نداده. علی نگاهی به گوشی انداخت لبش رو برگردوند _ شاید فرصت نکرده جواب بده. ابرو انداختم بالا _ نه من میدونم چرا واکنش نشون نداده. با تعجب پرسید _ خب چرا؟ _ چون میدونه میخوام با ارسال این فیلم ها و عکسها جوابی برای اون همه زخم زبانهایی که بهم میزدن و میگفتن که تو آوراه ای، سر سفره مردم نشستی، یا چرا دین واعتقاداتت بهت کمک نمیکنه .. بغض گلوم رو گرفت و نتونستم ادامه بدم یاد اون روزهای تلخ افتادم و اشک در چشمانم حلقه زد . علی نگاه محبت آمیزی بهم انداخت _اگر بهت بگم ولش کن به اون روزها فکر نکن می‌دونم که امکان پذیر نیست چون خواهی نخواهی خاطرات گذشته چه تلخ و چه شیرین با ما هستند اما بهت توصیه می‌کنم که به نتیجه اون صبوری کردن و حفظ ایمان و اعتقاداتت فکر کنی اینطوری آروم می‌گیری. چشم‌هام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم چشمامم رو باز کردم و نگاهم رو دادم تو صورت علی لب زدم _ تو هدیه‌ای از طرف خدا به پاس صبر و حفظ ایمان من هستی. لبخند ملیحی زد _ ممنونم عزیزم می‌دونی عهد من با امام زمانم چی بود؟ _ نه ، ولی خیلی دوست دارم که بدونم _ یه روز... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۶۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) یه روز توی خیابون مسکو قدم می‌زدم صحنه‌ای رو دیدم که پام تا یک قدمی گناه رفت ولی یه آن امام زمان اومد جلوی نظرم و یک حسی از درون بهم گفت هر کاری کنی تو نگاه امامت هستی با اینکه گذشتن از خواسته هوای نفسم خیلی سخت بود ولی تحمل اینکه امام زمانم من را در حال انجام منکری ببینه برام سخت‌تر اومد فوری به یاد دعایی افتادم که منسوب به امام زمان و من هر روز صبح بعد از نماز این دعا رو می‌خونم زیر لب زمزمه کردم اللّٰهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِيقَ الطّاعَةِ، وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ، وَصِدْقَ النِّيَّةِ، وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ، وَأَكْرِمْنا بِالْهُدىٰ وَالاسْتِقامَةِ تا آخر دعا رو خوندم و خدا رو شکر با عنایت امام زمان از اون حالت در اومدم‌‌. همونجا به امام زمان گفتم آقاجان من از این گناه گذشتم و چون مجبورم به خاطر کارم به کشورهای خارجی سفر کنم قول میدم فقط برای کار و قرارداد بیام اینجا و دیگه توی خیابون‌ها و جاهای دیدنی شهر نمیرم که با دیدن بعضی از صحنه‌ها دچار هوای نفس بشم ولی از شما یک خواهش دارم از خدا بخواهید همسری با ایمان با تقوا و ولایتی قسمت من کنه. اون روزی که تورو تو بیمارستان دیدم باور کن با اینکه هیچی در موردت نمی‌دونستم ولی با همون نگاه اول به دلم افتاد که تو همون دختر آرزوهای من هستی... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۶۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
به حمله رژیم اسرائیل علیه ایران با تمام قوا پاسخ دهید💪🦾 🔺ما مردم ایران از نیروهای مسلح قهرمان‌مان می‌خواهیم با تبعیت از امام خامنه‌ای و مطابق با پیام امیدبخش سخنگوی محترم وزارت خارجه، به حمله رژیم منحوس اسرائیل علیه ایران با تمام قوا پاسخ دهند… 🔺چشم مستضعفان جهان به عملیات درخشان وعدۀ صادق ۳ است. این مطالبۀ ملی را امضا کرده و با تمام توان تبلیغ کنید👇 👉 https://asle8.24on.ir/n/133
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
دوم ابتدایی بودم که متوجه، توجه و علاقه ی امیر به خودم شدم. امیر پسردایی مامانم بود خیلی ازم حمایت میکرد. توی بازیها همیشه میباخت تا من .ببرم مدام کنارم بود که کسی اذیتم نکنن اگه یک وقتی مامانم میخواست دعوام کنه خودش رو فدای من میکرد و گناهم رو گردن میگرفت ولی من حسی بهش نداشتم. حتی ازش خوشم هم نمیومد جفتمون با این عشق یک طرفه ی امیر و تنفر من در کنار هم بزرگ شدیم کسی جرات نداشت بهم چپ نگاه کنه برای همه گرگ بود اما برای من یک بره تو سری خور. به هر بهانه ای سعی میکرد بیاد خونمون به امید اینکه بتونه با من حرف بزنه دیوونه ی من بود بخوام بیشتر از عشق امیر بگم اینطوریه که یک سالی ما سیزده به در رفتیم کوه من عاشق لاله واژگون بودم به مامانم اصرار کردم گفتم باید برم بالای قله لاله بچینم و بیام. اما مامانم شروع کرد به دعوا کردن هزاران دلیل آورد که نباید بری خیلی ناراحت شدم رفتم یک گوشه نشستم امیر اون موقع راهنمایی بود موقع ناهار هر چی دنبال امیر گشتیم پیداش نکردیم نگران شده بودیم که چیشده!!! ... غروب شد. همه دنبال امیر میگشتن یک آن دیدم امیر با یک دسته گل پر از لاله ی واژگون داره از کوه میاد پایین و گفت برای تو چیدم ولی من ... https://eitaa.com/joinchat/4282843726C485a05f85d
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) شنیدن این حرف‌ها از زبون علی حس خیلی خوبی بهم داد ناخودآگاه علی رو به آغوش کشیدم و زیر لب نجوا کردم _ یعنی من در نگاه امام زمانم هستم دست نوازشی به موهام کشید _ بله عزیزم همه شیعیان امیرالمومنین که منتظر ظهورش هستند در نگاه حجت بن الحسن هستند. اشک شوق در چشمانم حلقه زد از آغوش علی جدا شدم _ چه امام مهربونی داریم ای کاش بیشتر قدرش رو بدونیم.هر وقت که دلم امام زمانی می‌شه روحم پرواز می‌کنه جمکران ای کاش رفتیم ایران فوری یه قم جمکران بریم. لبخند ملیحی زد _ خانم شما فقط دستور بده چشم برسیم ایران اول میریم قم جمکران بعد سور و سات عروسی و بعدشم پرواز به سمت شاه خراسان نگاهم افتاد به بلیط های پروازمون ازش پرسیدم _ساعت چند پرواز داریم _ دو بعد از ظهر _ پس تا وقت داریم بریم سوغاتی‌هامون رو بخریم _باشه بریم ولی قبلش بشین بنویس برای کیا می‌خوای سوغاتی بخری چون بارها شده من رفتم سوغاتی بخرم بعضی‌ها از قلم افتادن بعد که می‌خواستم سوغاتی دوستان و فامیل رو بدم دیدم بعضیا رو یادم رفته، خیلی خجالت کشیدم سری تکون دادم _درست میگی. از توی کیفم دفترچه یادداشت و خودکار رو در آوردم و شروع کردم به نوشتن اول اعضای خانواده علی رو نوشتم تموم که شد سر گرفتم بالا برای دوستات می‌خوای چیزی بخری _ نه سِری قبل براشون خریدم. حالا چرا اول خونواده خودتو ننوشتی؟ _ فرق نمی‌کنه خانواده من و تو نداره الان برای خودمم می‌نویسم. اسم پدرم و دوتا خواهرهام و مرضیه رو با خونوادش نوشتم وگفتم: تموم شد. نگاهی به برگه انداخت پس چرا مامانت و خواهرهات رو ننوشتی... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۶۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
هدایت شده از Satamad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روش برداشت اسکناس از دستگاه خودپرداز روسی با کارت شتاب بانکی ایران👌 احمق‌ها تحریم کردن تجارت‌مون فلج بشه نمی‌دونستن برای ایرانی کار نشد نداره، لعنت به تحریم و تحریم‌کننده منتظر راه‌اندازی همین سیستم در چین باشید 👇🏻عضو شوید و همراه بمانید... 🔹ساتاماد @satamad
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
هنر نزد ایرانیان است و بس 😁 خودت ببین اگه باورت نمیشه 😉 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇺🇸🇺🇸توهمی به نام ! ⭕️ کشوری که با یک قوم و به گرفتن قومی دیگر تأسیس شد و با ثروتمند شد و با پیشرفت کرد و الان هم باید با عالم زهرچشم از حاکمان ترسو بگیرد تا بتواند ادامه روند خود را داشته باشد! ⬅️ واقعیت پنهان غرب با قلم هنرمندان غربی 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫عروس خاله م شدم در حالیکه خودش... کم سن و سال بودم که عموی بزرگم بخاطر بیماری پدرم بدون اطلاع ازش با اجازه دادگاه منو به عقد پسرخاله م درآورد. من واقعا بودم، قرار شد تو یه اتاق تو حیاط خاله م زندگی کنیم! تمام اتفاقات درست از شب عروسی شروع شد یک ساعت بعد از رفتن مهمان ها شوهرم از پیش من رفت تو خاله! تا صبح منتظرش موندم اما برنگشت، وقتی هم از خاله رو پرسیدم بهم گفت ما نمیدونستیم تو...😔 https://eitaa.com/joinchat/3556245875C0db195ffbf
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
یکسالی میشد که دنبال دختر گمشده ش میگشت یه شب تو حیاط از سمت صدای گریه بچه شنید، سمت خونه رفت یهو دید اونجا داره... https://eitaa.com/joinchat/1783824717C85cf54a460
. 🔴 هکرها اطلاعات هسته‌ای اسرائیل را منتشر کردند 🔹️روزنامه هاآرتص در گزارشی خبر داد، هکرها اخیرا اطلاعات شخصی یک فرمانده عالی‌رتبه نظامی و یک دانشمندان هسته‌ای را که در یکی از مراکز حساس تحقیقات هسته‌ای اسرائیل کار می‌کنند، در شبکه‌های اجتماعی منتشر کردند. 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
📢 آغاز ثبت نام متقضیان دریافت چکاپ رایگان سلامتی در منزل! 🔹با اجرای این طرح برای انجام انواع آزمایشات پزشکی بدون نیاز به مراجعه پزشک یا آزمایشگاه در هر نقطه ای از کشور صرفا با ثبت درخواست در سامانه ،می توانید "در منزل خود آزمایش داده" و کمتر از ۲۴ ساعت نتیجه آن را دریافت کنید. 🔸 این طرح به صورت کامل تحت پوشش بیمه بوده و بدون نیاز به پرداخت هزینه اضافی و به صورت رایگان انجام می شود . ❌ ظرفیت ثبت نام بسیار محدود است ❌ 👈🏻 کسب اطلاعات بیشتر و ثبت درخواست
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) سرم رو گرفتم بالا _ اونها که ایران نیستند. خنده‌ای کرد _ بعد از جشن عروسی و ماه عسل می‌ریم کانادا دیدار خانواده تو. انقدر از این حرفش خوشحال شدم که کم مونده بود جیغ بکشم خنده پهنی زدم و کشدار گفتم _ راست میگی؟ _بله عزیزم صله رحم واجبه می‌خوام برم مادر زنم رو ببینم. سری تکون دادم و آهنگین گفتم _ واااای علی دارم از خوشحالی بال در میارم تو چقدر خوبی پریدم و یک ماچ سفت از گونه ش کردم _ممنونم عزیزم دستش رو گذاشت رو صورتش ماساژ داد _ چیکار می‌کنی خانم دندون کرسیام خورد شد. هر دو زدیم زیر خنده. اسم مامانم و سارا و سوسن و سیاوشم به لیست اضافه کردم علی گفت _ تموم شد همه رو نوشتی؟ نگاهی از بالا تا پایین برگه انداختم _آره همه رو نوشتم. _ سریع حاضر شو بریم که وقت زیادی نداریم تند تند لباس پوشیدم و چادر سرم کردم با علی اومدیم برای همه به تناسب سنشون خرید کردیم و برگشتیم ناهار رو هتل خوردیم و اومدیم سوار هواپیما شدیم . از زمانی که نشستیم توی هواپیما علی خواب بود تا زمانی که خلبان اعلام کرد کمربندهاتون رو ببندید می‌خوایم بنشینیم ، دستم روگذاشتم روی بازوی علی تکون دادم _علی جان، علی آقا. چشمش رو باز کرد _ جانم _آقا رسیدیم فرودگاه خودمون ، باید کمربند ببندی کش و قوسی به بدنش داد و یه خمیازه کشید _چه خوابی کردم سحر چقدر بهم چسبید تو نخوابیدی؟ _ نه من از پنجره هواپیما بیرون رو نگاه می‌کردم. علی کمربندش رو بست... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۶۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
امشب عروسی شوهرم بود و من .. -می‌دونید که اجازه‌ی همسر اولتون لازمه؟ -من همسر اولشون هستم حاج‌آقا.اومدم رضایت بدم که شوهرم ازدواج کنه..ولی... شرط دارم حاج‌آقا. -بیا تو دخترم... بیا ببینم چی می‌گی؟ -می‌خوای چکار کنی همتا!!؟ -نترس عروسیتو بهم نمیزنم... -تمومش کن همتا.... بسه دیگه... زجر نده خودتو. -باشه اومدم که تمومش کنم... چون خودت خواستی. شناسنامه‌ام رو بیرون آوردم روی میز عاقد گذاشتم. -اول صیغه‌ی طلاق ما رو بخونید آقا. بنیامین بازوم رو فشرد. -داری چه غلطی می‌کنی! -تو جسارتشو نداری بنیامین... ندیدم عروسش کی بلند شد و سمتم اومد تهش فقط صدای فریادهای بنیامین بود و سیاهی مطلق. -یاخدا... همتااااا ؟؟؟ https://eitaa.com/joinchat/2164916369Cc9b71f39f2
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
سرنوشت شوم این دختر به دلیل زیبایی که داشت 😭❌ من ماهرخم.. به دلیل زیبایی زیاد و نبود امنیت همیشه روبند می‌بستم.. هیچ کس جز خانواده ام چهره ام رو ندیده بود و همه فکر میکردن من به دلیل زشتی بیش از حد این کار رو انجام میدم... تا اینکه ی روز به صورت ناگهانی توی مسافرت ، پسر شر یه روستا چهره ام رو دید و اتفاقی افتاد که.. 😱❌ https://eitaa.com/joinchat/1070662054C550fa17fe9 دیدن دوبارش بعد سالها باعث شد ... ❌
. 🔰 بد نیست انتقام‌ گرفتن را از اسرائیلی‌ها یاد بگیریم! غلامرضا، معاون سابق نیروی قدس: 🔺اسرائیلی‌ها عاملان هولوکاست را پیدا و مجازات کردند؛ ما نیز طبق همین قاعده آن کسانی را که حاج قاسم و ابومهدی را کشتند تعقیب می‌کنیم و می‌کشیم. 🔺اصل اسرائیلی‌ها این است که هرکس امنیتشان را به خطر بیاندازد می‌کشند، آنها تا مسأله خود را حل نکنند دست بردار نیستند. 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
من و عرفان به روی هم نمی‌آوردیم ولی برای هم میمردیم در یک کلاس داشتیم درس میخوندیم. تا اینکه اون روز رسید. تلفن خونه زنگ خورد مادر عرفان بود برای ساعت شش عصر قرار خواستگاری گذشتند. دل توی دلم نبود. انگار دو تا بال داشتم و میخواستم پرواز کنم داشتم خودم رو جلوی آیینه آماده میکردم که صدای تلفن خونه رو شنیدم با اون تلفن ورق برگشت و چیزی که انتظار نداشتم اتفاق افتاد. دایی بود زنگ زده بود به مادرم. گفت کی قرار بیاد خواستگاری طلا. مامانم جواب داد یکی از هم‌کلاسی دانشجوش دایی به مادرم گفت خواستگاری که برای طلا اومده رو ردش کنید من طلا رو میخوام برا پسرم. خیلی وقته پسرم به ما گفته اما ما بهش میگفتیم صبر کن، تا طلا درسش تموم شه، ولی دیگه الان میخواهیم بیایم تا این رو شنیدم برق از سرم پرید قلبم رو توی دهنم حس میکردم. گفتم مامان... https://eitaa.com/joinchat/4282843726C485a05f85d
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) هواپیما نشست و اومدیم خونه، خونواده علی از دیدن ما خیلی خوشحال شدن. مهناز خانم برامون اسفند دود کرد و کلی تحویلمون گرفت برای مادر شوهرم شال و برای پدر شوهر و برادر شوهرم لباس خریده بودیم و بهشون دادیم وقتی سوغات مریم و جاریم رو بهشون دادم در جعبه رو باز کردند از دیدن سنگ کهربا خیلی خوشحال شدند و تشکر کردند. علی رو کرد به پدر مادرش _ به نظرتون آخر هفته جشن عروسی ما باشه خوبه؟ مهناز خانم لبخندی زد _ عالیه فقط باید ببینی می‌تونی تو اون تاریخ سالن بگیری! پدر شوهرم نگذاشت علی حرف بزنه رو کرد به مهناز خانم _ سحر جان، ایران کسی رو نداره بیشتر فامیل‌هاش خارج هستند ما هم فقط بزرگترها رو می‌گیم همین حیاط خونه خودمونم خوبه، بعد خیلی تیز رو کرد به من _سحر جان موافقی؟ منم که از قبل با علی همینطور صحبت کرده بودیم به تایید حرف پدر شوهرم لبخندی زدم _ بله منم موافقم _ پس تو حیاط صندلی میچینیم و جشن رو برپا میکنیم. علی سر چرخوند سمت من _ اگه بخوای می‌تونیم سالن کوچیکم بگیریم _ نه تو حیاط با صفاتره. پدر شوهرم رو به علی گفت _ باید نظر پدر سحر رو هم بخواهیم _ بله بابا امشب که می‌خوایم بریم خونشون دیدن پدر سحر این موضوع رو هم مطرح می‌کنم الانم با اجازتون ما بریم یه استراحتی بکنیم. پدر شوهر و مادر شوهرم همزمان با هم گفتن _ باشه برید استراحت کنید تا خستگی از تنتون در بره. مهناز خانم رو کرد به ما _ پس شام درست می‌کنم بیاید اینجا شامتون رو بخورید بعد برید. چشمی گفتیم و با علی اومدیم اتاق خودمون. رو کردم بهش چه سفر پرخاطره و خوبی بود مخصوصاً تو اون پارک خیلی به من خوش گذشت... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۶۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
من و عرفان به روی هم نمی‌آوردیم ولی برای هم میمردیم در یک کلاس داشتیم درس میخوندیم. تا اینکه اون روز رسید. تلفن خونه زنگ خورد مادر عرفان بود برای ساعت شش عصر قرار خواستگاری گذشتند. دل توی دلم نبود. انگار دو تا بال داشتم و میخواستم پرواز کنم داشتم خودم رو جلوی آیینه آماده میکردم که صدای تلفن خونه رو شنیدم با اون تلفن ورق برگشت و چیزی که انتظار نداشتم اتفاق افتاد. دایی بود زنگ زده بود به مادرم. گفت کی قرار بیاد خواستگاری طلا. مامانم جواب داد یکی از هم‌کلاسی دانشجوش دایی به مادرم گفت خواستگاری که برای طلا اومده رو ردش کنید من طلا رو میخوام برا پسرم. خیلی وقته پسرم به ما گفته اما ما بهش میگفتیم صبر کن، تا طلا درسش تموم شه، ولی دیگه الان میخواهیم بیایم تا این رو شنیدم برق از سرم پرید قلبم رو توی دهنم حس میکردم. گفتم مامان... https://eitaa.com/joinchat/4282843726C485a05f85d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉🎉🎉 ✨عطر ولایت پذیری در عروسی زوج گرگانی ⭕️ عروس وداماد گرگانی تالار عروسی خود را به محل جمع‌آوری کمک برای جبهه مقاومت تبدیل کردند! ⭕️ این زوج اهل روستای والش‌آباد گرگان هستند... باما همراه باشید😍ومارا به دوستان خود معرفی کنید🙂👇 ‌─┅═༅𖣔💖𖣔༅═┅─ 🔸http://eitaa.com/ehyagaransonatnabavi 🌐https://sonatnabavi.ir/ 🔹https://ble.ir/sonatnabavi ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💖𖣔༅═┅─
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) سرمون به حرف زدن گرم بود که صدای اذان مغرب رو شنیدیم نمازمون رو خوندیم اومدیم پیش مادر شوهرم اینا شام رو خوردیم خداحافظی کردیم و راهی خونه بابام شدیم زنگ خونه بابا رو زدیم صدای شیما اومد _کیه؟ _ باز کن عزیزم ما هستیم. با شادمانی گفت بابا آبجی سحرِ. در باز شد با علی وارد خونه شدیم بعد از سلام و احوالپرسی و روبوسی نشستیم شیما رفت تو آشپزخونه و یه سینی چایی آورد گرفت جلوی من و علی نگاهی تو صورتش انداختم _بَه بَه خواهر گلم ماشاالله چه خوب پذیرایی می‌کنی. خنده قشنگی زد _مرسی آبجی _عه، چرا با کلمه فرانسوی تشکر می‌کنی. یه نازی کرد _ پس چی بگم _ بگو خیلی ممنون متشکرم چشمی گفت و نشست کنارم. از توی کیفم سوغاتی‌ها رو درآوردم لباسِ پدرم رو بهش دادم برای شیما و شمیم هم سنگ کهربا آورده بودم گذاشتم جلوشون شیما درجعبه رو باز کرد و سنگ رو درآورد رو به من خنده پهنی زد و آهنگین گفت _ آبجی این چیه چه خوشگله؟ _ سنگ کهرباست می‌تونی بدی برات انگشتر و گردنبند و یا گوشواره درست کنند. شمیم هم در جعبه رو باز کرد به شیما گفت _ برای منم آورده. نگاهش رو داد به من _ میشه بیای مارو ببری بدی برامون گردنبد و انگشتر و گوشواره درست کنن آخه بابا همش میره سر کار وقت نداره _ باشه عزیزم. شمیم خودش رو انداخت تو بغل من صورتم رو بوسید آروم در گوشم زمزمه کرد _ میشه بدی برای مامانمم درست کنه تولدش بهش بدم. نتونستم دلش رو بشکنم آروم جواب دادم _ آره میشه یه بوس دیگه از صورتم کرد و گفت _ تو خیلی مهربونی. علی رو کرد به بابام _ ببخشید با اجازه تون ما آخر هفته یه جشن عروسی بگیریم بریم سر زندگیمون بابام سرش رو انداخت پایین... سلام عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۶۰ پارت جلوتر بخونن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚