رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۳۹۶
_فکر نمیکنم بتونه صحبت کنه مامان سحر خیلی حالش بد شد اگه اجازه بدی ما خودمون بهت زنگ بزنیم
_باشه چشم حتماً از حال سحر بهت خبر میدم
سوسن تماس رو قطع کرد فوری رفت توی آشپزخانه یه لیوان آب قند درست کرد آورد لیوان رو گذاشت در دهنم
صدای نگرانش به گوشم خورد
_آبجی بخور
نمیتونم بخورم ولی برای اینکه سوسن رو آروم کنم به هر زحمتی بود کمی ازش خوردم
_چی شد آبجی یعنی انقدر فوت سیاوش ناراحتت کرد
با زحمت همه قدرتم رو جمع کردم
_ ناراحت مرگ ناگهانی سیاوش و بی سرپرستی سارا هستم اما بدی حالم به خاطر اینه که من چهار سال پیش خواب جون دادن سیاوش را دیدم
سوسن نمیدونی چقدر وحشتناک جونش رو گرفتن واای که اگر گناهکاران بدونن وقتی گناه کبیره انجام میدن انقدر باید سخت جون بدن هیچ وقت سمت این کارهای ممنوعه نمیرفتن
_مگه چه خوابی دیدی که تو را اینجوری کرده
سر تکون دادم
_وحشتناک سوسن جان خیلی وحشتناک
_میشه برام بگی؟
_بزار یه کم حالم جا بیاد چشم
سوسن یه بالشت برام آورد
_آبجی دراز بکش
سرم رو گذاشتم روی بالش و دراز کشیدم چشمهام رو گذاشتم روی هم همون صحنه اومد جلوی نظرم به خودم لرزیدم و نشستم
سوسن دستش رو گذاشت روی دستم
_چرا داری میلرزی آبجی تو رو خدا خوب شو من دارم میترسم
صدای زنگ خونه بلند شد سوسن ایستاد قدم برداشت به سمت آیفون
رو کرد به من
_آبجی مرضیه خانمه در رو باز کنم؟
_آره عزیزم باز کن
گوشی رو برداشت
_سلام مرضیه خانم بفرمایید
دکمه آیفون را زد رفت استقبال مرضیه صدای سلام و احوالپرسی شون به گوشم خورد سوسن گفت
_چه خوب شد اومدید...
#فصل_دو_رمان_نرگس_شروع_شد👇👇
.سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم🌷
💚💕💚💕💚💕💚💕💚