رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۵۰
_حرفی بزن دارم دق میکنم، چه بلایی سرت اومده؟ دوباره با خودت چیکار کردی؟
به هر زحمتی بود گفتم
_باید سیاوش رو نجات بدیم
با تعجب پرسید
_سیاوش ! سیاوش دیگه کیه؟
_شوهر سارا، باید نجاتش بدیم
_چی شده؟چه جوری باید نجاتش بدیم
_ مشروب میخوره، باید بهش بگیم نخور، اگه به مشروب خوردنش ادامه بده، اون موجود وحشتناک،خیلی بد جونش رو میگیره.
قیافه موجودی که جون سیاوش رو گرفت اومد جلوی نظرم، از ترس بدنم شروع کرد به لرزیدن.
مرضیه دستم رو گرفت. کمی فشار داد
_آروم باش سحر، فکرکنم خواب دیدی. تا گفت خواب دیدی یاد اونشبی افتادم که مسجد پر از نور شد و یکی که خیلی هم مهربون بود اومد من رو از خودم جدا کرد و برد تو مهمونی سارا، اینم که کنارم ایستاده دوستمه. به سختی گردنم رو چرخوندم سمتش، تو مرضیه هستی؟
سرش رو تکون داد دستم رو فشرد، خوشحال لب زد
_آره عزیزم من مرضیه هستم
_ وااای مرضیه چقدر وحشتناک بود
_ چی وحشتناک بود؟
هر چی که اونشب اتفاق افتاد رو براش گفتم. مرضیه نگاه حسرت آمیزی بهم انداخت
_خوش به حالت که خدا به خواستهت جواب داده و تو رو از آینده با خبر کرده، سحر خیلی ها سالها زحمت میکشن و عبادت میکنن که اینطوری تو نگاه خدا باشن و جواب بگیرن، تو انقدر خالصانه و بدون غل و غش رفتی در خونه خدا و ازش خواستی که جواب قانع کننده برای سارا بگیری، خدا هم پاسخ صداقتت رو داده
_ مرضیه جان من از خدا جواب زخم زبونهای سارا رو خواستم، نه جون دادن سیاوش رو
_ خب عزیزم خدا خواسته بهت بگه خواهرت سارا فعلا صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یرجعون شده، چون سارا حرف حق تو سرش نمیره، خدا هم عاقبتش رو بهت نشون داده...
#جمعه_ها_و_ایام_تعطیل_پارت_نداریم
سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۵۱
چشم هام پر از اشک شد. زیر لب زمزمه کردم
بیچاره خواهرم چه عاقبتی در انتظارشِ و خودش خبر نداره،
رو کردم به مرضیه
_ مگه نمیگن انسانها سر نوشتشون دست خودشونِ، و خودشون رقم میزنن که خوشبخت باشند یا بدبخت؟
سر تکون داد
_دقیقا همینِ
_ پس چرا من آینده سارا رو دیدم، حتی بچه هایی که هنوز به دنیا نیومدن رو دیدم
_ خداوند علیم مطلق هست میدونه من بنده ش عاقبت به خیر میشه یا به شر، تو کربلا وقتی حر راه رو بر امام حسین علیهالسلام بست، امام حسین به حضرت زینب فرمود من اسم حر رو در عالم زر جزو یاران خودم دیدم. بعد هم حر روز عاشورا برگشت سمت امام حسین علیه السلام و جز شهدای کربلا شد. خدا بندگانش رو آزاد گذاشته که از صالحین
باشن یا مغضوبین، و این علم رو داره که بندهش کدوم راه رو انتخاب میکنه
نفس عمیقی کشیدم
_درست میگی
مرضیه گفت
_سحر جان با اجارت من برم
دلم نمیخواد بره، ولی نباید مزاحمش میشدم گفتم
_باشه برو،
خدا حافظی کرد و رفت...
#جمعه_ها_و_ایام_تعطیل_پارت_نداریم
سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۵۲
پرستار وارد اتاق شد، اومد کنار تختم ایستاد روبه من لبخندی زد
_ دکتر دستور داده منتقلت کنیم به بخش،
دورو برم رو نگاه کردم
_ اینجا اتاق مراقبتهای ویژهاست
_ بله
_ ببخشید چرا من رو اوردن بیمارستان اونم تحت مراقبت ویژه؟
_ وقتی شما رو آوردن بیمارستان بیهوش بودید . سطح هوشیاریتونم خیلی پایین بود. تشخیص دکتر برای شما فشار عصبیه . عزیزم، چرا انقدر زندگی رو به خودت سخت میگیری، فکر میکنی بقیه مشکل ندارن، همه دارند در ناز و نعمت و پَر قو زندگی میکنند.
نفس عمیقی کشیدم و پرسیدم
_ چند وقته که اینجا بستری هستم؟
_ ده روزه
_ از تعجب چشم هام گرد شد.
گفتم: ده روز
_ بله خانم ده روز
با خودم گفتم عه ده روزه من اینجا بستری هستم ولی به نظر خودم انگار یک ساعتم نشده.
انتقالم دادن به بخش. خانمی که ظاهر پوشیده ای نداشت اومد کنار تختم لبخند ملیحی زد
_بنده دنیا فروزان روانشناس بالینی هستم. یه چند تا سوال دارم که اگر همکاری کنی بهتر میتونم کمکت کنم که سلامت روحیت رو به دست بیاری.
با خودم گفتم خانم مشکل من با خونوادم بی محبتی و بی اعتقادی هست که این بنده خدا در هیچ کدوم از این دو مورد نمیتونه بهم کمک کنه،
نشستم روی تختم. نگاهم رو دادم تو صورتش
_ میتونیم با هم راحت باشیم
نشست کنار تختم لبخند دندون نمایی زد
_البته که میتونیم راحت باشیم. حرفت رو بزن عزیزم
_چی بگم از کجا شروع کنم؟
_از مشکلاتت، از اینکه چرا دو بار دست به خود کشی زدی. و چرا اونشب ،تنها تو مسجد تاریک موندی که از ترس غش کنی...
#جمعه_ها_و_ایام_تعطیل_پارت_نداریم
سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۵۳
ابرو در هم کشیدم
_ شما از کجا میدونید که من قبلا اقدام به خود کشی کردم
_ پرونده پزشکیت رو خوندم
همراه نفس عمیقی که کشیدم گفتم: هدفم از خودکشی نا فرمانی خدا نبود، شنیده بودم در کارها اگر نیتت خوب باشه همونطور حساب میشه، منم با این کار میخواستم برم پیش خدا
با تعجب نگاهی بهم انداخت!
_ چطوره که مذهبی هستی، اما احکام شرع رو نمیدونی
من هم تعجب کردم از اینکه ایشون از شرع خبر داره ولی از شدت بدحجابی انگار کامل بیحجابِ
_ ببخشید من واقعاً نمیدونستم، اما الان برام یه سوال پیش اومد، میتونم بپرسم
_بله عزیزم هرچی دوست داری بپرس
_ شما همهی احکام شرع رو میدونید.
لبهاش رو جمع کرد سری تکون داد و گفت: خیلیش رو میدونم
پس در مورد حجاب هم، حتماً میدونید؟
خنده بلندی کرد و گفت سوال خودم رو به خودم برگردوندی، ببین عزیزم من اینجام که کمکت کنم مشکلت حل بشه حالا شما تعریف کن ببینم چه عاملی باعث شده که از شدت فشارهای عصبی، این حال و روزت بشه؟
خواستم همه چی رو براش بگم و اینکه اون شب تو مسجد چه اتفاقی برام افتاد. اما انگار یکی از درون بهم گفت، برای همه کَس نگو بعضیها باور نمیکنند، یه عدهای هم که قبول دارند، اما چون دوست ندارن واقعیت رو بشنون کتمان میکنند و مسخره ت میکنن، این حرفها رو آدم یا اصلاً نمیگه یا به اهلش میگه،
خانم فروزان تکرار کرد
_ منتظرم عزیزم برام بگو از چی رنج میکشی.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: تموم شد دیگه رنج نمیکشم از شما هم ممنونم که زحمت کشیدید و اومدید اینجا تا به من کمک کنید، مشکلم حل شده...
#جمعه_ها_و_ایام_تعطیل_پارت_نداریم
سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۵۴
از این حرفم تعجب کرد
_ببینید من اینجا هستم که بهت کمک کنم و تا تو حرف نزنی کاری از دستم بر نمیاد.
شونه انداختم بالا
_گفتم که، دیگه مشکلی ندارم
زل زد توی چشمها
_ایکاش با من همکاری میکردی. پارسال یه دختر خانومی تیروئید داشت، پزشکش فرستادش پیش من، وقتی پای حرفهاش نشستم دیدم خونوادهاش مذهبی هستند، اما دختره دوست نداره مذهبی باشه به زور خونواده ش چادر سرش میکنه و خیلی علاقه داره که با جنس مخالفش دوست بشه منم راهنماییش کردم، بهش گفتم در مقابل خانواده ت بایست و خیلی شجاعانه بگو که چادر رو دوست نداری، بعدم برو با هرکی که دوست داری با جنس مخالفت دوست شو، این دختر خانمم رفت و کارهایی رو که بهش گفتم انجام داد الان خیلی سرحال و خوشحاله، تو هم اگه حرفاتو بزنی من میتونم راهنماییت کنم که بتونی از زندگیت لذت ببری
_ببخشید میتونید از اون دختر خانم اجازه بگیرید شمارهش رو بدید به من، تا باهاش صحبت کنم
ابرو داد بالا
_چی میخوای ازش بپرسی
_ میخوام ازش بپرسم ببینم آیا بعد اینکه شما بهش یاد دادی که در خونه خدا یاغی باشه تیروئیدش خوب شده.
ساکت زل زد تو چشمهای من.
ادامه دادم
_ نه مطمئناً خوب نشده چون محاله که در خونه خدا گردن کلفتی کنی و حال خوبی داشته باشی.
از حرفم عصبانی شد ولی برای اینکه خودش رو آروم نشون بده، لبخند نیش داری زد و از اتاق بیرون رفت .
خانم جوانی که کنار تخت من بستری بود گفت: اون بنده خدا میخواست بهت کمک کنه ولی شما ناراحتش کردی.
سر چرخوندم سمتش...
#جمعه_ها_و_ایام_تعطیل_پارت_نداریم
سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۵۵
مشکل من با خونواده م یه مسئله اعتقادی عاطفیِ، که تو هیچ کدومش این خانم نمیتونست به من کمک کنه
_ مگه شما علم غیب داری که میگی نمیتونه کمک کنه
_ علم غیب ندارم اما یکی از مشکلات من با پدرو مادرم حجاب و چادرم هست، وقتی این خانم خودش بیحجابه چطوری میتونه مشکل منو حل کنه
خنده نیشدار تلخی زد
_شما هم کارت برعکسه همه دوست دارن بیحجاب بشن، شما به خاطر حجاب اختلاف پیدا کردید.
کامل چرخیدم سمتش
_ این همه گفتن شما من رو یاد یه مثل آقای قرائتی انداخت، ایشون گفتن، یه مورچه افتاده بود تو آب فریاد میزد آی کمک همه دارن غرق میشن،
چون خودش داشت غرق میشد فکر میکرد همه دارن غرق میشن، الانم شما حجاب رو دوست نداری، فکر میکنی همه دوست ندارن، میبینی که من روبه روتون نشستم و اصلاً دوست ندارم بیحجاب باشم در حالی که دو طایفه پدری و مادری من مخالف حجاب هستند.
بحث من با این خانم یک ساعت طول کشید ولی کاملاً بینتیجه، من تلاش میکردم متقاعدش کنم که حجاب خوبه، اونم تلاش میکرد که بگه من اشتباه میکنم،
پرستار وارد اتاق شد و خیلی شاکی رو کرد به من:
چرا با خانم مشاور همکاری نکردی
_چون نمیتونست مشکل منو حل کنه
_ببین عزیزم پدرت خواسته بود که این خانم بیاد و با مشاوره درمانت کنه، الان که همکاری نکردی اونم توی پرونده ت زد احتیاج به دارو درمانی دارد.
میخوان ببرنت بخش بیماران روانی بستریت کنن
_وااا بیخود کرده، من حالم خوبه. اصلا مرخصم کنید میخوام برم
_ دیگه نمیشه از بیمارستان خارج بشی، اگر هم خودت بری، پلیس برت میگردونه بیمارستان.
هاج واج از حرف پرستار گفتم: من خودم دارم میگم خوبم، اونوقت مشاور میگه...
#جمعه_ها_و_ایام_تعطیل_پارت_نداریم
سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۵۶
مشاور میگه حال من خوب نیست! اما خودش میدونه که من حالم خوبِ، ولی میخواد منو اذیت کنه
لبش رو به دندون گرفت
_ این چه حرفیه خانم، تشخیصش در مورد شما اینه
صحبت کردن با این پرستار بیفایده است
بهش گفتم: من گوشی تلفن داشتم میشه بهم بدینش
_ بله که میشه.
از اتاق بیرون رفت و دو دقیقه بعد با گوشی من اومد
_ بفرما خانم اینم گوشی شما.
از دستش گرفتم تشکر کردم. زنگ زدم به مرضیه چند بوق خورد صداش اومد.
_سلام سحر جان خوبی
_ سلام، ببین خیلی سریع بلند شو بیا بیمارستان میخوان منو ببرن بخش روانیها بستری کنند
_برای چی بخش روانیها؟
_بیا اینجا برات توضیح بدم، وقت ندارم زود باش
_ باشه اومدم.
تماس رو قطع کردم رفتم تو فکر چه حرکت نامتعارفی از من دیدن که میخوان منو ببرن بخش روانیها. به نظرم میاد اینا همه نقشه باشه. حالا از طرف کی خدا میدونه.
غرق در افکار خودم بودم که صدای مرضیه به گوشم خورد.
_ چی شده سحر
_ معطل نکن برو سرپرستاری ببین اینا میخوان چیکار کنن.
از اتاق رفت بیرون . چند لحظه بعدش صدای مرضیه اومد
_ من از این بیمارستان شکایت میکنم، دوست من هیچ مشکلی نداره، شما دارید بهش انگ روانی بودن میزنید، چه هدفی از این کارتون دارین معلوم نیست، شاید هم نتونستین علت از حال رفتنش رو بفهمید بهش انگ روانی بودن میزنید، سحر خیلی هم سالمه.
یعنی چی؟ شما حق ندارید! نمیتونید من رو از اینجا بیرون کنید.
سرمم رو برداشتم دستم گرفتم از تخت اومدم پایین، تو چهار چوب در ایستادم سرم رو چرخوندم سمت سر پرستاری. دیدم دارن به زور مرضیه رو بیرون میکنند.
زنگ زدم به پلیس
#جمعه_ها_و_ایام_تعطیل_پارت_نداریم
سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۵۷
جواب داد
_
بفرمایید
_ سلام، ببخشید آقا من بیمارستان بستری شدم حالم کاملاً خوبه یک مشاور اومده با من صحبت کنه، چون از نظر اعتقادی با من هم عقیده نبود من باهاش حرف نزدم اونم گفته من باید دارودرمانی بشم، الان میخوان به دستور ایشون منو ببرن بخش روانیها بستری کنند، خواهش میکنم کمکم کنید
_شما زنگ بزنید به ۱۲۳ اورژانس اجتماعی
_آقا اگر نیومدن چی؟
_ شما مطمئن باشید که میان حتماً میان، اگر نیومدن مجدد زنگ بزنید به ما، ما میایم.
تشکر کردم و تماس رو قطع کردم سریع شماره ۱۲۳ رو گرفتم
پاسخ داد
_ شما با اورژانس اجتماعی تماس گرفتهاید در خدمتیم
_ سلام خانم من بیمارستان بستری شدم یه مشاوره اومد با من صحبت کنه از نظر اعتقادی خیلی با من فاصله داشت، منم باهاش همکاری نکردم. مشاوره هم تو پرونده م نوشته من باید بخش بیماریهای روانی بستری بشم، خواهش میکنم کمکم کنید
_سلام عزیزم کدوم بیمارستان و چه بخشی؟
_ مشخصاتی رو که میخواست بهش دادم،
تشکر کردم و تماس رو قطع کردم .از شدت استرس مدام دستهام رو به هم ماساژ میدم. نمیدونم چه قدر گذشت، ولی خیلی زود دیدم که یک خانم و یک آقا که روی لباسهاشون نوشته بود اورژانس اجتماعی از آسانسور پیاده شدن و اومدن سمت سرپرستاری،منم پا تند کردم و خودمو رسوندم بهشون
_ سلام خانم سلام آقا من زنگ زدم بیاید.
با مهربانی باهام سلام و احوالپرسی کردن رو به پرستار پرسیدن
_ مشکل این خانم چیه که میخواید بخش روانی بستریش کنید؟
پرستار پرونده منو باز کرد گفت: ببینید مشاور براش زده اسکیزوفرنی، پدرشم رضایت داده...
#جمعه_ها_و_ایام_تعطیل_پارت_نداریم
سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۵۸
رو کردم به خانم اورژانس اجتماعی. نگاهم افتاد به اسمش که روی لباسش نوشته بود حورا امجدی،
گفتم: خانم امجدی میتونم باهاتون تنها صحبت کنم
با روی باز گفت: بله عزیزم حتماً میشه
رو کرد به پرستار
_ کجا بریم که من با ایشون تنها باشم.
با دستش اتاقی رو نشون داد
_ این اتاق خصوصیه فعلاً بیمار نداره بفرمایید اینجا صحبت کنید.
تو دلم گفتم خدا را شکر این خانم محجبه ست پس از نظر اعتقادی با من نزدیکه حرفهای من رو متوجه میشه. وارد اتاق شدیم نشستیم روی صندلی و من همه چیز رو ، از روزی که بابام عاشق اون دختره شد و باهاش ازدواج کرد، تا به امروز که تو بیمارستان بودم براش گفتم همه رو با دقت گوش کرد. بعضی از حرفهای من رو هم یادداشت کرد. فقط اونجا که توضیح دادم چه جوری جون سیاوش رو گرفتن هم خودم حالم بد شد و هم خانم امجدی وحشت کرد. نگاهش رو انداخت به من
_عزیزم من همه حرفات رو شنیدم و باور میکنم. ولی به خاطر اون صحنه وحشتناکی که تو خواب دیدی یه مدت مخصوصا در خلوت از نظر روحی بهم میریزی، من یه مشاوره بالینی که اعتقادات مذهبی داره، میفرستم اینجا، باهاش همکاری کن و مورد دیگه، شما قانونی میتونی از پدرت شکایت کنی و اگر بخواهی منم بهت کمک میکنم ولی اخلاقا بهت میگم شکایت نکن. تو که ماشاالله دختر زرنگی هستی از پس مخارجت بر میای، حرمت پدر و مادر رو نگه داری عاقبت به خیر میشی، منم ازش میخوام که مدارکت رو بهت بده.
پریدم تو حرفش
_ اگر نداد چی؟
لبخند ملیحی زد
_ من ترفندش رو بلدم ازش میگیرم. ولی اگر مقاومت کرد بهت میگم توی همین یه مورد، قانونی ازش بگیری...
#جمعه_ها_و_ایام_تعطیل_پارت_نداریم
سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۵۹
به خاطر برخورد خوبش و از اینکه منو درک کرد و با دقت به حرفام گوش داد و با این کارش خیلی به من آرامش داد، خیلی ازش تشکر کردم،
اومدم اتاقم
صدای آقایی رو شنیدم
_ ببخشید، شما با عجله داشتید میرفتیم سر پرستاری گوشیتون از دستتون افتاد. من برداشتم گذاشتم روی کمدِ کنار تختتون،
برگشتم ببینم کیه، نگاهم که بهش افتاد تمام وجودم به هم ریخت، انگار یک مرتبه دریچه قلبم باز شد و این آقا درونش جا گرفت.
ناخودآگاه لحظهای نگاهم روی صورتش قفل شد،
آقا لبخند دندون نمایی زد
_ گوشی تون رو گفتم، نبودید چند بارم زنگ خورد
یه دفعه به خودم اومدم و غرق خجالت شدم. ریز سرم رو تکون دادم و گفتم: بله خیلی ممنون.
نگاهم رو ازش گرفتم، گوشیم رو از روی کمد برداشتم، خواستم گوشی رو باز کنم ببینم کی بوده زنگ زده ولی انقدر که حواسم پیش این آقاست نمیتونم،
دلم میخواد یه بار دیگه نگاهش کنم ولی به خودم نهیب زدم ؛ سحر چیکار میکنی! میخوای چشم چرونی کنی، میدونی گناه چشم چرونی چقدر بزرگِ. به سختی جلوی خودم رو گرفتم و نگاهش نکردم ولی ولوله ای در دلم راه افتاد که لرزش دست گرفتم طوری که گوشی میخواست از دستم بیفته. گوشی رو توی دستم فشار دادم که جلوی لرزش دستم رو بگیرم و نشستم روی تخت. به خاطر این حس و اون نگاه به نامحرم شرمنده از درگاه الهی سرم رو پایین انداختم و دو دستم رو روی صورتم گذاشتم و نجوا کردم، خدایا ببخشید استغفرالله ربی و اتوب الیه. خدایا به خودت پناه میارم و به خاطر این نگاه به نامحرم ازت معذرت میخوام. و شروع کردم زیر لب به گفتن ذکر الهی العفو، همینطوری که داشتم ذکر میگفتم گوشیم زنگ خورد...
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۶۰
به صفحه گوشی نگاه کردم مرضیه است جواب دادم
_ ببخشید به خاطر من به زحمت افتادی
_ نه چه زحمتی! خیلی بیمنطق بودن، متأسفانه ظاهراً پدرت باهاشون همکاری میکنه
_ آره، بابام رضایت داده بود که من رو بخش روانیها بستری کنن
_ تونستی خودت کاری بکنی؟
_ آره زنگ زدم به ۱۱۰ گفت زنگ بزن به اورژانس اجتماعی، با اورژانس تماس گرفتم اونا اومدن با نظر مشاور مخالفت کردند، گفتند ما خودمون مشاور میفرستیم
_ چیزی شده سحر؟
_ نه همینهایی که بهت گفتم،اتفاق افتاد
_ پس چرا انقدر بیحالی؟
_ چیزی نیست
_ چرا هست خیلی بیحالی
_ حالا ببینمت برات توضیح میدم
_ تا اون موقع که من دق میکنم، بگو ببینم چی شده؟
_نمی تونم حرف بزنم برات پیام میدم
_یادت نرهها
_ نه یادم نمیره، پیام میدم.
بعد از خداحافظی تماس رو قطع کردم و آنچه بین من و این آقایی که اومده بود ملاقات دختری که کنار من بستری بود اتفاق افتادبراش گفتم
مرضیه جواب داد: سحر جان تو گناهی نکردی که عذاب وجدان گرفتی، بالاخره پسر و دختر همدیگر رو میبینن محبتشون به دل هم میفته، بعد هم ان شاالله با هم ازدواج میکنن
نوشتم
_اینکه من دلبسته یک مرد نامحرم شدم گناه نداره؟
جواب داد
_ اگر در برخوردت حریم محرم و نامحرم رو رعایت کنید نه هیچ گناهی نداره
_آخه فقط مهر این پسر به دل من افتاده اون که هیچ حسی به من نداره.
_ مگه تو توی دل اون هستی که حسش رو فهمیدی...
#جمعه_ها_و_ایام_تعطیل_پارت_نداریم
سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو زودتر بخونن میتونن با پرداخت ۴۰ هزارتومان این رمان رو با ۲۹۰ پارت جلوتر بخونن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚