رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۴۱۶
ساکت خیره شد تو چشمای من، فهمیدم اصلاً متوجه اشتباهش نشده قصد قول دادنم نداره با ناراحتی از اتاقش اومدم بیرون تا علی نگاهش من افتاد پرسید
_چی شد چرا انقدر گرفته ای
نفس عمیقی کشیدم کنارش نشستم سرچرخوندم سمتش
_عرفان میرفته جلوی مدرسه سوسن باهاش صحبت میکرده و یه چند باری هم باهاش قرار گذاشته جایی رفتن
علی روی مبل جابجا شد
_چی میگی سحر
ریز سرم رو تکون دادم
_درست شنیدی سوسن و عرفان بیرون همدیگه رو ملاقات میکردن
عصبی زیر لب غرید
_ای لعنت به تو عرفان
کشدار صداش زدم
_علی
_جانم
_به نظرت تربیت ما در مورد سوسن اشتباه بوده
بعد از چند لحظه سکوت جواب داد
_نه ما هرچی باید به سوسن یاد میدادیم یاد دادیم
_پس چرا اینطوری شد؟
_هوای نفس برای همه هست گاهی افراد متدینم اشتباه میکنند سوسن نوجوونه و یه دختر نوجوون خوب، اما همه ما پامون لبه ی پرتگاهه و هر آن ممکنه سقوط کنیم برای همینه که میگن مراقبه و محاسبه داشته باشید آدم باید مرتب رفتارهای خودش رو مرور کنه و واجباتش رو سر وقت انجام بده، قرآن بخونه و ذکر بگه تا در دام هوای نفس گرفتار نشه
_به نظرت الان در مورد سوسن و علاقهش به عرفان چیکار کنیم؟
_با سوسن بیشتر صحبت کن
سرم رو انداختم بالا و نفس بلندی کشیدم
_فایده نداره چون متاسفانه باورش شده که عرفان دوستش داره
_الان حرف حساب سوسن چیه؟ واقعا با این شرایط عرفان بازم میخواد این ازدواج سر بگیره ؟
فکر نمیکنم
من بیشتر ناراحت این هستم که چرا سوسن نمی فهمه ارتباطش با نامحرم اشتباه بوده
ازدواج که کردم، خودمو یادم رفت. هر چی امید دوست داشت، همون میکردم. لباس، غذا، دکور خونه، حتی مسافرت، فقط میگفتم: "تو بگو کجا، همونجا بهشته!"
ساناز، دخترخالهم، همیشه حرفامو با ذوق گوش میداد. ولی انگار فقط شنونده نبود…
هر بار میرفتیم خونشون، همون رنگایی که امید دوست داشت میپوشید، همون غذاهارو درست میکرد. یه روز که دقت کردم، دیدم امید نگاهش از ساناز جدا نمیشه…
همون لحظه یه چیزی فهمیدم که دنیا رو رو سرم خراب کرد...
https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
#سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۴۱۷
_این موضوع رو بالاخره متوجه میشه، مهم اینه که الان دیگه با عرفان قصد ازدواج نداشته باشه
_نمی دونم چی تو کلهش میگذره فعلا که فاز شکست خورده های عاشق رو داره
_سحرجان بهش فرصت بده، در مورد صحبت کردن و قرار گذاشتنشم سخت نگیر شاید واقعا فکر کرده که گناه نداره مثل خودت یادته وقتی که خودکشی میکردی تصورت این بود داری میری پیش خدا
یه لحظه سنگینی شرایط اون روزها در دلم نشست چه روزهای تلخ و نفس گیری رو من گذروندم .علی درست میگه من اصلا فکر نمیکردم که کارم بد و از گناهان کبیره باشه نفس بلندی کشیدم
_آره درست میگی من فکر میکردم که دارم میرم پیش خدا
_خب شایدم الانم سوسن نمیفهمه که کارش گناه داشته و دیگه حرف تو رو سخت قبول میکنه چون فکر میکنه تو از روی تعصب داری بهش میگی نباید با عرفان قرار میگذاشتی
_حالا باید چیکار کنیم؟
_تو نگران نباش بسپرش دست من تا هم عرفان رو بشونم سر جاش ، هم سوسن رو متوجه کار اشتباهش کنم
_باشه من دیگه در رابطه با این موضوع با سوسن حرفی نمیزنم
کمی خودش رو روی مبل جابه جا کرد
_آفرین تو دیگه این کار سوسن رو به روش نیار رفتارتم باهاش عادی کن و مهربونی گذشته رو باهاش داشته باش ببین چه واکنشی ازش میبینی
_گرچه خیلی برام سخته ولی همه تلاشم رو میکنم که به خودم مسلط بشم...
از هرکی میپرسیدم دخترم کجاست و چی شده میگفتن آروم باش هیچی نیست
جاریم آروم گفت ببین اول از همه بهت بگم که حال دخترت خوبه حتی ما باهاش حرف زدیم مثل اینکه میخواسته گوشت خورد کنه اتفاقی دستشو بریده و رگش پاره شده و خون زیادی از دست داده
به محض اینکه اینو گفت فهمیدم چه اتفاقی افتاده و میخوان اروم اروم بهم بگن گفتم مگه میشه؟ چرا چرت و پرت میگی؟ ادم موقع گوشت خورد کردن انگشتشو می بره نه اینکه رگشو بزنه ...
https://eitaa.com/joinchat/1960640682C4ba40e21a9
#سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام ⛔️
جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۴۱۸
_سحر جان ماشین خیلی کثیف شده برم حیاط بشورمش
_منم میام بهت کمک کنم
_پس یه سطل آب گرم رو توش مایع بریز با یه دستمال بیار
علی رفت تو حیاط منم وسیلههایی رو که گفته بود رو برداشتم اومدم پیشش شروع کردیم دوتایی به شستن ماشین که صدای سوسن اومد
_آبجی
برگشتم سمت در خونه
_جانم
_شکوه خانم پشت خطه
علی که صدای سوسن رو شنید رو کرد به من
_دستت رو بشور سریع برو ببین چی میخواد بگه
شیلنگ آب رو گرفتم روی دستم کفهاش رو بردم و سریع پاتند کردم سمت خونه نگاهم افتاد به سوسن که کنار میز تلفن ایستاده ، رو بهش گفتم
_تلفن که قطعه
_آره من جواب ندادم تو هم تا بیای دیگه قطع شد احتمالاً دوباره زنگ میزنه
چشمهاش رو ریز کرد و خواهشانه گفت _میشه باهاش مهربون حرف بزنی
دارم از دستش در حد مرگ حرص میخورم که دختره نمیفهمه ولی به هر زحمتی هست یه لبخند مصنوعی روی لبم نشوندم
_فکر کنم خودت جواب بدی بهتر باشه
ابرو داد بالا
_یعنی بگم امشب بیان
سر دو راهی گیر کردم چی جوابش رو بدم به خودم گفتم عرفان با اون کتکی که از دست علی خورده دیگه اینجا نمیاد. جواب دادم
_اگه خودت نظرت به اینه که بیان دیگه منم حرفی ندارم
نگاه رضایتمندی به من انداخت
_واقعا ناراحت نمیشی بگم بیان؟
_نه سوسن جان هر کسی یک اخلاقی داره شاید تو بتونی با هوو کنار بیای خودت میدونی!
_نه با یه زن دیگهای که تو زندگیم باشه اصلاً کنار نمیام اما میخوام با عرفان صحبت کنم تصمیمش رو بگیره اگه واقعاً منو میخواد هرچه سریعتر عقد موقتشون رو با اون زن فسخ کنه
سری تکون دادم...
#سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۴۱۹
_خوبه بهش بگو ببین قبول میکنه؟
صدای زنگ گوشی بلند شد
سوسن نگاهی انداخت به صفحه تلفن دستش رو گذاشت روی قلبش و با استرس گفت
_شکوه خانمه، گفتی من جواب بدم دیگه
خودم رو کاملاً خونسرد نشون دادم
_آره عزیزم جواب بده
قدم برداشتم و اومدم نزدیک سوسن که مکالمه شون رو بشنوم
خواهر خوش خیال من لبخندی از سر شوق به لباش نشست و گوشی رو برداشت
_بله بفرمایید
شکوه خانم پرسید
_توکی هستی؟
سوسن لفظ قلم جواب داد
_سلام حالتون خوبه سوسن هستم
شکوه خانم فریاد زد
_سوسن هستم و مرض سوسن هستم و کوفت و درد بیدرمون. دختره دربه در آواره که سر سفره مردم بزرگ شدی تا دیروز سر سفره شوهر ننت بودی الانم پلاس خونه دامادتونی حالا برا ما آدم شدی خاک بر سرت، تو لیاقت پسر منو نداری
سوسن هاج و واج دهنش وا موند دستشو گذاشت روی قلبش خواست حرف بزنه ولی نتونست گوشی رو از دستش گرفتم گذاشتم روی صفحه تلفن
خیلی آروم بهش گفتم
_سوسن جان زندگی بالا پایین داره بالاخره مادر شوهره ، حالا یه چیزی گفته به دل نگیر اگه واقعاً به عرفان علاقه داری به این حرفا توجه نکن این خانمم سنی ازش گذشته یه حرفایی واسه خودش گفت
سوسن که بغض گلوش رو گرفته و نفسش بالا نمیاد به سختی و بریده بریده لب زد
_این حرفها رو به من زد؟
به من گفت در به در آواره
ترجیح دادم که با نگاه غمگین فقط همراهیش کنم و اصلاً حرف نزنم
بغضش ترکید و با صدای بلند بلند شروع کرد به گریه کردن صدای نگران علی به گوشم خورد که پی در پی میگفت
_ یا الله یا الله میتونم بیام تو
#سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای_مهربان_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚
💚💕
💚💕💚
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله)
#قسمت_۴۲۰
_بیا تو علی جان سوسن حجاب داره
علی درو باز کرد و نگران اومد جلو رو کرد به من
_چی شده چرا سوسن اینطوری داره گریه میکنه؟
_مامان عرفان زنگ زد خیلی به سوسن توهین کرد
اخمی تو ابروش انداخت
_چی گفت بهش؟
من ساکت شدم دلم نیومد حرفهایی رو که شکوه خانم زد رو تکرار کنم خود سوسن رو کرد به علی
_به من میگه تو سر سفره دیگران بزرگ شدی کلی هم بهم توهین کرد
علی نگاهشو داد به من
_زنگ بزن به این شکوه خانم بهش بگو تو که پسرت رو سر سفره خودت بزرگ کردی یادش میدادی دروغ نگه و حُقه بازی نکنه
ساکت زل زدم بهش علی ادامه داد
_ زنگ بزن دیگه
_حالا صبر کن بعداً زنگ میزنم
_عه چی رو صبر کنم، زود باش همین الان زنگ بزن به قول قدیمیها تا تنور داغه نون رو بچسبون حرف زده باید حرف بشنوه میخوای بذاری همه چی سرد شه تازه تو بری حرفت رو بزنی
سرم رو انداختم بالا
_همچین قصدی ندارم آخه سوسن به عرفان علاقهمنده الان اگه ما یه حرفی بزنیم ممکنه در آینده براش مشکل پیش بیاد
علی رو کرد به سوسن
_الان حال روحیت خوب نیست برو استراحت کن بعداً راجع به این موضوع صحبت میکنیم
سوسن بدون اینکه حرفی بزنه رفت تو اتاقش و در رو پشت سر خودش بست
علی گوشی تلفن رو برداشت و شماره گرفت
_به کی میخوای زنگ بزنی علی جان
_به جواد
تماسش رو قطع کردم و لب زدم
اگر میخوای با جواد در مورد عرفان صحبت کنی برو تو حیاط با موبایلت زنگ بزن که سوسن نشنوه خواهر نادون من فکر میکنه با دو کلمه حرف میتونه پسره رو منقلب کنه و سر به راهش کنه...
#سلام
عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇
@shahid_abdoli
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚