eitaa logo
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
9هزار دنبال‌کننده
43 عکس
25 ویدیو
0 فایل
فروش اشتراکی #کپی‌حرام لینک کانال تبلیغ https://eitaa.com/joinchat/2133066056C2ee169d2aa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) ساکت خیره شد تو چشمای من، فهمیدم اصلاً متوجه اشتباهش نشده قصد قول دادنم نداره با ناراحتی از اتاقش اومدم بیرون تا علی نگاهش من افتاد پرسید _چی شد چرا انقدر گرفته ای نفس عمیقی کشیدم کنارش نشستم سرچرخوندم سمتش _عرفان می‌رفته جلوی مدرسه سوسن باهاش صحبت می‌کرده و یه چند باری هم باهاش قرار گذاشته جایی رفتن علی روی مبل جابجا شد _چی میگی سحر ریز سرم رو تکون دادم _درست شنیدی سوسن و عرفان بیرون همدیگه رو ملاقات می‌کردن عصبی زیر لب غرید _ای لعنت به تو عرفان کشدار صداش زدم _علی _جانم _به نظرت تربیت ما در مورد سوسن اشتباه بوده بعد از چند لحظه سکوت جواب داد _نه ما هرچی باید به سوسن یاد می‌دادیم یاد دادیم _پس چرا اینطوری شد؟ _هوای نفس برای همه هست گاهی افراد متدینم اشتباه می‌کنند سوسن نوجوونه و یه دختر نوجوون خوب، اما همه ما پامون لبه ی پرتگاهه و هر آن ممکنه سقوط کنیم برای همینه که میگن مراقبه و محاسبه داشته باشید آدم باید مرتب رفتارهای خودش رو مرور کنه و واجباتش رو سر وقت انجام بده، قرآن بخونه و ذکر بگه تا در دام هوای نفس گرفتار نشه _به نظرت الان در مورد سوسن و علاقه‌ش به عرفان چیکار کنیم؟ _با سوسن بیشتر صحبت کن سرم رو انداختم بالا و نفس بلندی کشیدم _فایده نداره چون متاسفانه باورش شده که عرفان دوستش داره _الان حرف حساب سوسن چیه؟ واقعا با این شرایط عرفان بازم میخواد این ازدواج سر بگیره ؟ فکر نمیکنم من بیشتر ناراحت این هستم که چرا سوسن نمی فهمه ارتباطش با نامحرم اشتباه بوده ازدواج که کردم، خودمو یادم رفت. هر چی امید دوست داشت، همون می‌کردم. لباس، غذا، دکور خونه، حتی مسافرت، فقط می‌گفتم: "تو بگو کجا، همونجا بهشته!" ساناز، دخترخاله‌م، همیشه حرفامو با ذوق گوش می‌داد. ولی انگار فقط شنونده نبود… هر بار می‌رفتیم خونشون، همون رنگایی که امید دوست داشت می‌پوشید، همون غذاهارو درست می‌کرد. یه روز که دقت کردم، دیدم امید نگاهش از ساناز جدا نمی‌شه… همون لحظه یه چیزی فهمیدم که دنیا رو رو سرم خراب کرد... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) _این موضوع رو بالاخره متوجه میشه، مهم اینه که الان دیگه با عرفان قصد ازدواج نداشته باشه _نمی دونم چی تو کله‌ش میگذره فعلا که فاز شکست خورده های عاشق رو داره _سحرجان بهش فرصت بده، در مورد صحبت کردن و قرار گذاشتنشم سخت نگیر شاید واقعا فکر کرده که گناه نداره مثل خودت یادته وقتی که خودکشی می‌کردی تصورت این بود داری میری پیش خدا یه لحظه سنگینی شرایط اون روزها در دلم نشست چه روزهای تلخ و نفس گیری رو من گذروندم .علی درست میگه من اصلا فکر نمیکردم که کارم بد و از گناهان کبیره باشه نفس بلندی کشیدم _آره درست میگی من فکر میکردم که دارم میرم پیش خدا _خب شایدم الانم سوسن نمیفهمه که کارش گناه داشته و دیگه حرف تو رو سخت قبول میکنه چون فکر میکنه تو از روی تعصب داری بهش میگی نباید با عرفان قرار میگذاشتی _حالا باید چیکار کنیم؟ _تو نگران نباش بسپرش دست من تا هم عرفان رو بشونم سر جاش ، هم سوسن رو متوجه کار اشتباهش کنم _باشه من دیگه در رابطه با این موضوع با سوسن حرفی نمیزنم کمی خودش رو روی مبل جابه جا کرد _آفرین تو دیگه این کار سوسن رو به روش نیار رفتارتم باهاش عادی کن و مهربونی گذشته رو باهاش داشته باش ببین چه واکنشی ازش میبینی _گرچه خیلی برام سخته ولی همه تلاشم رو میکنم که به خودم مسلط بشم... از هرکی میپرسیدم دخترم کجاست و چی شده میگفتن آروم باش هیچی نیست جاریم آروم گفت ببین اول از همه بهت بگم که حال دخترت خوبه حتی ما باهاش حرف زدیم مثل اینکه میخواسته گوشت خورد کنه اتفاقی دستشو بریده و رگش پاره شده و خون زیادی از دست داده به محض اینکه اینو گفت فهمیدم چه اتفاقی افتاده و میخوان اروم اروم بهم بگن گفتم مگه میشه؟ چرا چرت و پرت میگی؟ ادم موقع گوشت خورد کردن انگشتشو می بره نه اینکه رگشو بزنه ... https://eitaa.com/joinchat/1960640682C4ba40e21a9 عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام ⛔️ جمعه ها و روزهای تعطیل داستان نداریم 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) _سحر جان ماشین خیلی کثیف شده برم حیاط بشورمش _منم میام بهت کمک کنم _پس یه سطل آب گرم رو توش مایع بریز با یه دستمال بیار علی رفت تو حیاط منم وسیله‌هایی رو که گفته بود رو برداشتم اومدم پیشش شروع کردیم دوتایی به شستن ماشین که صدای سوسن اومد _آبجی برگشتم سمت در خونه _جانم _شکوه خانم پشت خطه علی که صدای سوسن رو شنید رو کرد به من _دستت رو بشور سریع برو ببین چی میخواد بگه شیلنگ آب رو گرفتم روی دستم کف‌هاش رو بردم و سریع پاتند کردم سمت خونه نگاهم افتاد به سوسن که کنار میز تلفن ایستاده ، رو بهش گفتم _تلفن که قطعه _آره من جواب ندادم تو هم تا بیای دیگه قطع شد احتمالاً دوباره زنگ میزنه چشم‌هاش رو ریز کرد و خواهشانه گفت _میشه باهاش مهربون حرف بزنی دارم از دستش در حد مرگ حرص میخورم که دختره نمی‌فهمه ولی به هر زحمتی هست یه لبخند مصنوعی روی لبم نشوندم _فکر کنم خودت جواب بدی بهتر باشه ابرو داد بالا _یعنی بگم امشب بیان سر دو راهی گیر کردم چی جوابش رو بدم به خودم گفتم عرفان با اون کتکی که از دست علی خورده دیگه اینجا نمیاد. جواب دادم _اگه خودت نظرت به اینه که بیان دیگه منم حرفی ندارم نگاه رضایتمندی به من انداخت _واقعا ناراحت نمیشی بگم بیان؟ _نه سوسن جان هر کسی یک اخلاقی داره شاید تو بتونی با هوو کنار بیای خودت میدونی‌‍! _نه با یه زن دیگه‌ای که تو زندگیم باشه اصلاً کنار نمیام اما می‌خوام با عرفان صحبت کنم تصمیم‌ش رو بگیره اگه واقعاً منو می‌خواد هرچه سریع‌تر عقد موقتشون رو با اون زن فسخ کنه سری تکون دادم... عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) _خوبه بهش بگو ببین قبول میکنه؟ صدای زنگ گوشی بلند شد سوسن نگاهی انداخت به صفحه تلفن دستش رو گذاشت روی قلبش و با استرس گفت _شکوه خانمه، گفتی من جواب بدم دیگه خودم رو کاملاً خونسرد نشون دادم _آره عزیزم جواب بده قدم برداشتم و اومدم نزدیک سوسن که مکالمه شون رو بشنوم خواهر خوش خیال من لبخندی از سر شوق به لباش نشست و گوشی رو برداشت _بله بفرمایید شکوه خانم پرسید _توکی هستی؟ سوسن لفظ قلم جواب داد _سلام حالتون خوبه سوسن هستم شکوه خانم فریاد زد _سوسن هستم و مرض سوسن هستم و کوفت و درد بی‌درمون. دختره دربه در آواره که سر سفره مردم بزرگ شدی تا دیروز سر سفره شوهر ننت بودی الانم پلاس خونه دامادتونی حالا برا ما آدم شدی خاک بر سرت، تو لیاقت پسر منو نداری سوسن هاج و واج دهنش وا موند دستشو گذاشت روی قلبش خواست حرف بزنه ولی نتونست گوشی رو از دستش گرفتم گذاشتم روی صفحه تلفن خیلی آروم بهش گفتم _سوسن جان زندگی بالا پایین داره بالاخره مادر شوهره ، حالا یه چیزی گفته به دل نگیر اگه واقعاً به عرفان علاقه داری به این حرفا توجه نکن این خانمم سنی ازش گذشته یه حرفایی واسه خودش گفت سوسن که بغض گلوش رو گرفته و نفسش بالا نمیاد به سختی و بریده بریده لب زد _این حرفها رو به من زد؟ به من گفت در به در آواره ترجیح دادم که با نگاه غمگین فقط همراهیش کنم و اصلاً حرف نزنم بغضش ترکید و با صدای بلند بلند شروع کرد به گریه کردن صدای نگران علی به گوشم خورد که پی در پی می‌گفت _ یا الله یا الله می‌تونم بیام تو عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان زیبای نرگس (عیار سنج)
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 #خدای‌_مهربان‌_من❤️ ✍نویسنده#لواسانی(حبیب الله) #قسمت
💚 💚💕 💚💕💚 💚💕💚💕 💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕 💚💕💚💕💚💕💚 💚💕💚💕💚💕💚💕💚 ❤️ ✍نویسنده(حبیب الله) _بیا تو علی جان سوسن حجاب داره علی درو باز کرد و نگران اومد جلو رو کرد به من _چی شده چرا سوسن اینطوری داره گریه می‌کنه؟ _مامان عرفان زنگ زد خیلی به سوسن توهین کرد اخمی تو ابروش انداخت _چی گفت بهش؟ من ساکت شدم دلم نیومد حرف‌هایی رو که شکوه خانم زد رو تکرار کنم خود سوسن رو کرد به علی _به من میگه تو سر سفره دیگران بزرگ شدی کلی هم بهم توهین کرد علی نگاهشو داد به من _زنگ بزن به این شکوه خانم بهش بگو تو که پسرت رو سر سفره خودت بزرگ کردی یادش می‌دادی دروغ نگه و حُقه بازی نکنه ساکت زل زدم بهش علی ادامه داد _ زنگ بزن دیگه _حالا صبر کن بعداً زنگ می‌زنم _عه چی رو صبر کنم، زود باش همین الان زنگ بزن به قول قدیمی‌ها تا تنور داغه نون رو بچسبون حرف زده باید حرف بشنوه می‌خوای بذاری همه چی سرد شه تازه تو بری حرفت رو بزنی سرم رو انداختم بالا _همچین قصدی ندارم آخه سوسن به عرفان علاقه‌منده الان اگه ما یه حرفی بزنیم ممکنه در آینده براش مشکل پیش بیاد علی رو کرد به سوسن _الان حال روحیت خوب نیست برو استراحت کن بعداً راجع به این موضوع صحبت می‌کنیم سوسن بدون اینکه حرفی بزنه رفت تو اتاقش و در رو پشت سر خودش بست علی گوشی تلفن رو برداشت و شماره گرفت _به کی می‌خوای زنگ بزنی علی جان _به جواد تماسش رو قطع کردم و لب زدم اگر می‌خوای با جواد در مورد عرفان صحبت کنی برو تو حیاط با موبایلت زنگ بزن که سوسن نشنوه خواهر نادون من فکر می‌کنه با دو کلمه حرف می‌تونه پسره رو منقلب کنه و سر به راهش کنه... عزیزانی که تمایل دارند رمان رو کامل بخونن میتونن با پرداخت ۵۰ هزارتومان این رمان رو دریافت کنن😍 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید تا لینک کانال وی آی پی را دریافت کنید 🌹👇👇 @shahid_abdoli کپی حرام⛔️ 💚💕💚💕💚💕💚💕💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا