#روایت_کاروان_عشق ۱۵
📜 عاشورا 📜
🔘 #بخش_پنجم
🔰 سپاه، پکپارچه چون دیواری قطور، به هیاهو دوباره جان گرفت، با شمشیرهای آخته و نیزههای سر برافراشته، صف به صف خون طلبیدند تا امام کُشی را زنده بدارند •••
* قافله سالار گفت:
"ای پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید."
••• وسپس پنجه در رکاب محکم کرد •••
* گفت:
"من، حسین بن علی قسم یاد کرده ام، هرگز سر فرود نیاورم در برابر ظلم و ستم."
🔹اسب، پُرغرور، سر بلند کرد و بخود بالید.🔹
••• خواست نهیب بر اسب زند •••
☆ آسمان ندا سرداد:
"یاحسین! خدایت سلامت می رساند."
"خدا از تو پذیرفت."
"برگرد!"
* و او گفت:
"حسین بر عهد خود باقی است."
🔺به طنین صدای مادر، که او را سوی خود خواند، به تمامی از عشق لبریز شد.🔻
♡ مادر مهربان گفت:
"یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ، ارْجِعی إِلى رَبِّکِ ، راضِیَهً مَرْضِیَّهً"
••• قافله سالار نفس تازه کرد •••
* و ندا سر داد:
"اللَّهُمَ أَهْلَ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْعَظَمَهِ، وَ أَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ ..."
••• نهیبی بر اسب زد و سوی میدان شد •••
🔵آسمان روی پوشاند و تاریک شد، و زمین، نه به رنگ خون، که به تمامی خون شد •••
🔴خون در جوشش و خروش و در تلاطم بود، که به تمامی درخشید و نور شد، نور فوران کرد،اوج گرفت و شراره های آن زبانه کشید، و زمین و زمان را در نوردید، گذشته و حال و آیندۀ تاریخ را به هم آمیخت •••
✔️ ادامه دارد • • •
● ۳۹ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق ۱۸
📜 سیزدهم محرم 📜
🔘 #بخش_پنجم
~ •••
"جز آنکه شیطان، این فرمانروای دروغ و حیله و نیرنگ،حکمران تان بود و آنچه او می خواست همان کردید؟"
"زشتیهای تان را برای تان جلوه داد و شما را به آرزوهای پوچ و بی اساس امید داد،ما را دروغ گو خواندید و در باره ما ناسپاسی کردید."
"ای آنانی که دریای وجودتان خشکیده است و در کف آن قطره آبی برای زندگی کِرمی باقی نمانده،دلهاتان چون سنگ خارا سخت و جگرهاتان پُر از خشم و آلودگی است."
"به همین سبب جاهلانه فخر می فروشید که ما بودیم حسین بن علی را کشتیم."
"و این تازگی ندارد، دیروز علی مرتضی را کُشتید، و امروز پدرم را."
"کجاست عمویم عباس؟ علی اکبر کجاست؟ عبدالله کجایی؟"
••• فاطمه، اختیار از کف داد •••
🔺دانه های بلورین اشک، یک به یک فرو غلتیدند و به شدت گریست.🔻
× زنی فریاد کرد:
"بس کن ای دختر پاکان. دلهامان را پاره پاره کردی. بس کن!"
🔹زینب سوی او پَرکشید و فاطمه در آغوش زینب، آرام گرفت.🔹
● ۳۶ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق ۳۶
📜 دوم صفر 📜
🔘 #بخش_پنجم
+ •••
"ای زادۀ معاویه! شداید و رخدادهای ناگوار روزگار، مرا در شرایطی قرار داد که مجبور شدم با تو هم کلام شوم، اما بدان ارزش تو از نظر من ناچیز و سرزنش تو بزرگ و ملامت تو بسیار است."
"چگونه سرزنش نکنم در حالیکه چشمها در فراق دوستان گریان و دلها در دوری عزیزان سوزان است؟"
"آه! چه شگفت انگیز است که مردان بزرگ حزب الله به دست حزب الشیطان کشته شوند!"
"دستان جنایتکار شما به خون خاندان رسالت آغشته است و دهانتان از گوشت ما مالامال."
"شرم نداری که بدنهای پاک و پاکیزه بر زمین بمانند و گرگهای بیابان آنان را دیدار کنند،"
"و تو مغرور و سرمستِ قدرت بر تخت تکیه زنی و بر خود ببالی؟"
"ای پسر سُفیان! امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت شمرده به آن می نازی،"
"اما طولی نخواهد کشید که مجبور خواهی بود تاوان آن را پس دهی."
"پس هر نیرنگی که داری بکار بگیر و هر تلاشی که می توانی انجام بده."
"تو هرگز توان نداری که ذکر خیر ما را از یادها برون بری."
"تو هرگز قدرت نداری که وحی ما را نابود و ذکر ما را خاموش کنی."
"تو هرگز به آمال و آرزوهای پلید خود نمی رسی."
"تو هرگز نمی توانی ننگ وعار اعمالت را از دامن خود پاک کنی."
"روزی فرا رسد که منادی حق فریاد برآورد؛ لعنت خدا بر ستمکاران و بیدادگران."
"حمد می گویم خدا را که سر آغاز زندگی دودمان ما را با سعادت و آمرزش قرین ساخت"
"و پایان زندگی ما را با سعادت و شهادت سرشار از رحمت به پایان بُرد."
"خدا ما را بس است که اوست وکیل و سرپرست."
● ۱۸ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق ۳۸
📜 چهارم صفر 📜
🔘 #بخش_پنجم
+•••
"اگر ادعا کنی جدِّ توست همه می دانند دروغ گویی،"
"و اگر جدِّ من است، چرا خاندان او را به دم تیغ دادی؟"
"چرا پدرم را کُشتی و مال او را به تاراج بردی و اهل بیت او را اسیر کردی؟"
"بخدا سوگند که جز من کسی در عالم نیست که جدَّش رسول خدا باشد."
"منم فرزند حسین، شهید کربلا، منم فرزند علی مرتضی،"
"منم فرزند محمد مصطفی، منم فرزند فاطمۀ زهرا، منم فرزند شجرۀ طوبی،"
"منم فرزند آن کس که در خون آغشته شد، منم فرزند آن کس که جنیان در ماتم او گریستند،"
"منم فرزند آن کس که پرندگان در ماتم او شیون سر دادند."
"منم فرزند آن کس که سرش را از قفا بریدند."
•••سیدالساجدین، دیگر تاب سخن نداشت، گریست•••
•••زینب گریست•••
•••فاطمه و سکینه و رباب گریستند•••
•••بازماندگان کاروان گریستند•••
•••مردمان گریستند•••
•••مسجد گریست•••
•••ملائک گریستند•••
•••زمین و آسمان گریست•••
•••عالم گریست•••
•••عرش خدا لرزید!•••
● ۱۶ روز تا #اربعین ●