خاطراتۍازحـاجۍ❤️🌱
💠دختر جوان از دور زل زده بود به ماشین حاجی، باور نمیکرد. هی نگاه از صورت حاج قاسم میگرفت و دور و اطراف را می پاییدهی زل میزد به صورت حاجی.
زد روی شانه دوستش و با تعجب گفت:« سردار سلیمانیه.»
دوستش بی تفاوت پوزخندی زد و گفت:« چی میگی تو، مگه میشه بدون بادیگارد و محافظ اینجا باشه؟»
آمدند نزدیک و نزدیکتر. زدند به شیشه ماشین. حاجی، شیشه را پایین داد.
نگاه متعجبشان ماسید روی زبانشان
- شما....شما سردار سلیمانی هستید؟
حاجی خندید.
- بله.
-میشه بهمون یادگاری بدید؟
حاجی تسبیحی که دستش بود را هدیه داد به آن دو دختر جوان. وقتی دید کم مانده سر تسبیح دعوایشان بشود انگشترش را هم در آورد داد بهشان.
🗣راوی: احمد حمزه ای
#حاج_قاسم
#پاےمڪتبحاجقاسم
❤شهیدحاجقاسمسلیمانی❤️
https://eitaa.com/MartyrHajQasemSoleimani313
.
خاطراتۍازحـاجۍ📚🌷...'
💠شنیدن نامش کافیست تا احساس غرور و امنیت کنی، چه رسد به اینکه او را از نزدیک ببینی.
در فرودگاه هر که حاجی را می بیند، جلو می آید. سلام و علیک می کند. حاجی هم احترام می گذارد و به پای تک تکشان بلند می شود.
مرد میانسالی با ظاهری متفاوت نزدیک می شود. اجازه می خواهد که از بوفه چای بخرد و برای حاجی بیاورد.
حاجی با مهربانی می گوید:«مگه میشه لطف شما رو رد کرد؟»
🗣راوی: جواد تاجیک
#حاج_قاسم
#پاےمڪتبحاجقاسم
𝐉𝐎𝐈𝐍↴
❤️شهیدحاجقاسمسلیمانی❤️
@MartyrHajQasemSoleimani313
خاطراتۍازحـاجۍ📚🌷...!
💠زدیم بغل. وقت نماز بود . نماز که تمام شدگفتم:« حاجی قبول باشه.»
- گفت:«خدا قبول کنه ان شاء الله.»
نگاهم کرد گفت:«ابراهیم!»
نگاهش کردم.
- نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم.
- حاج آقا شما همه نمازهاتون قبوله.
قصه اش فرق می کرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیس جمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد اذان و اقامه اش را گفت.
صدایش پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش می کردند. میگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پایان نماز پیشانی اش را گذاشته بود روی مهر.
به خدای خودش گفته بود:«خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه می کشیدند. حالا من قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.»
🗣راوی: ابراهیم شهریاری
#حاج_قاسم
#پاےمڪتبحاجقاسم
𝐉𝐎𝐈𝐍↴
❤️شهیدحاجقاسمسلیمانی❤️
@MartyrHajQasemSoleimani313