فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بہ خدا من از همہ غیر خودت خستہ شدم...
خریدار عشق
قسمت43
نزدیک های ظهر بود که بیدار شدم
چشمامو باز کردم دیدم سجاد رو به روم نشسته و داره نگام میکنه -سلام،صبح بخیر
سجاد: ( یه نگاهی به ساعت مچیش کرد و خندید)سلام بانووو،ظهر بخیر
( اولین بار بود که لبخندشو میدیدم، چقدر دلنشینه وقتی میخنده )
سجاد: پاشو ،آماده شو بریم بیرون - چشم
سجاد لباسشو پوشید و رفت بیرون
منم بلند شدم ،رفتم دست و صورتمو شستم و برگشتم توی اتاق
لباسامو پوشیدم و کیفمو برداشتم از اتاق زدم بیرون
مادر جون و آقا جون توی حیاط نشسته بودن
سجادم داشت ماشینشو تمیز میکرد - سلام
آقا جون: سلام دخترم خوبی؟
-خیلی ممنونم
مادر جون: سلام بهار جان، صبحانه خوردی؟ -نه
سجاد:میریم بیرون یه چیزی میخوریم
مادر جون یه لبخندی زد:برین خدا پشت و پناهتون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
سجاد نگاهم میکرد ومیخندید ،انگار دارم خواب میبینم سجادی که تا دیروز نگاهم نمیکرد ،الان چقدر عوض شده بعد از مدتی رسیدیم به یه کافه از ماشین پیاده شدیم سجاد دستمو گرفت و رفتیم داخل کافه کافه شلوغ بود
رفتیم یه گوشه ای که خلوت بود نشستیم
سجاد:چی میخوری؟
-هر چی که خودت دوست داری واسه منم سفارش بده
سجاد:باشه،الان بر میگردم
بعد چند دقیقه سجاد برگشت
سجاد باز هم نگاهم میکرد و لبخند میزد
بعد از خوردن نسکافه و کیک از کافه زدیم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
توی راه سجاد نزدیک یه گلفروشی ایستاد
پیاده شد و دوتا شاخه گل یاس خرید
یکی از گلا رو به سمت من گرفت
سجاد :تقدیم به زیباترین همسر دنیا
سرخی روی صورتمو حس میکردم
-خیلی ممنونم...
خریدار عشق
قسمت44
بعد از مدتی رسیدیم به بهشت زهرا
بدون هیچ سوالی از ماشین پیاده شدم
سجاد هم شاخه گل و از رو داشتبرد برداشت و از ماشین پیاد شد
دست در دست هم وارد بهشت زهرا شدیم ،رفتیم سمت گلزار شهدا
بعد از مدتی سجاد ایستادو نگاهی به سنگ قبر انداخت چهره اش پر از غم بود نشست کنار سنگ قبر ،گل و گذاشت روی سنگ قبر چشمم به اسم روی سنگ قبر افتاد
مرتضی اسدی،شهید مدافع حرم
نمیدونم چرا اینقدر این اسم آشنا بود
منم نشستم کنار سنگ قبر
سجاد: ترم اولی که دیدمت ،فهمیدم تو با همه دخترا فرق داری ، با اینکه چادری نبودی ،ولی حجابت منو مجذوب خودش میکرد ، با مرتضی درباره تو حرف زده بودم ،مرتضی هم همش میگفت،چرا اینقدر این دست و اون دست میکنی سجاد، برو باهاش حرف بزن
هر دفعه که میخواستم باهات حرف بزنم ،یه چیزی پیش می اومد و نمیتونستم حرف دلمو بهت بزنم ،
تا وقتی که مرتضی گفت میخواد بره سوریه
با شنیدن این اسم،همه چی از یادم رفت، حتی عشقی که تو قلبم به تو داشتم .
خانواده مرتضی بعد از مدتی راضی شدن ،ولی خانواده من نه
از مرتضی خواستم که صبر کنه تا با هم بریم
تا اینکه ، تو دوباره تو وارد زندگیم شدی، بعد از ماجراهایی که پیش اومد ،مرتضی گفت دیگه نمیتونه صبر کنه و رفت
بعد از مدتی از رفتش، خبر شهادتش و شنیدم ،داشتم دیونه میشدم ،وقتی تصمیم به رفتن گرفتم ،با مخالفت مامان رو به رو شدم ،بعدم که شرط تو... ( باشنیدن حرفای سجاد ،از خودمم بدم اومد، که چقدر خودخواه بودم و نزاشتم بره)
سجاد: بهار !
من عاشقتم ،حتی بیشتر از اونی که تصورش هم کنی ،تمام کارهایی هم که کردم ،فقط به این خاطر بود که دلبسته هم نشیم ،چون من دیر یا زود میرم ،دلم نمیخواست تو بیشتر اذیت بشی ،حلالم کن - به یه شرط...
سجاد ( خندید): نمیدونم چرا هر موقع میگی به یه شرط ،چهار ستون بدنم میلرزه
- نترس، از شرط قبلیم سخت تر نیست
سجاد: خوب بگو - تا زمانی که بری ،اینقدر عشقت و نثارم میکنی که جبران این چند وقت بشه
سجاد: ای به چشم
یه شرط دیگه هم دارم
سجاد: جانم بگو
- حق نداری روز رفتنت و به من بگی ،فقط یه روز مونده به رفتنت بهم میگی
سجاد: چرا - دلم نمیخواد لحظه شماری رفتنت و بکنم ،چون میدونم قبل از اینکه بری من میمیرم
سجاد: الهی قربونت برم ،چشم...
شیطان یه دعایِ جوشنِ کبیر داره
ولی همش دو کلمـهاس!
همیشه به نوچههاش میگه تکرار کنین:
یا مایوس و یا مغرور!
مواظب باشیم!
شیطان یا ما رو مایوس میکنه یا مغرور!
#استادپناهیان🌱🥰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عطࢪ هدایتَت
و شوق نگاھَت...
عشق بهـ شھادت را در ما مےپروراند!🌿
#شهیدانھ🕊/#شهیدنویدصفری💞
https://eitaa.com/Navid_safare
هرگاه کہ نمازت قضاشد ونخواندے
دراین فکر نباش🤔
کہ وقت نماز خواندن نیافتی
بلکہ . . .❕
فکر کن 🤔چہ گناهے را مرتکب شدے 😔
کہ خـــ🍃ــداوند نخواست در مقابلش بایستی.
#تلنگرانـھ
#عاشقان_وقت_نماز_است
#اذان_میگویند
https://eitaa.com/Navid_safare
#شکرانه
آغوشش همیشه بازه برای بغل کردن و نوازشمون
دور و اطرافمون رو از نعمت های رنگارنگش پر کرده
حضورش، حتی از رگ گردنمون هم نزدیک تره
هیچوقت دستای پر از نیازمون رو رها نمیکنه
هر چقدر هم سجده ی شکر به جا بیاریم
برای این آغوش و نعمت ها و حضور و همراهی باز هم کمه!
چقدر بودنت، قشنگه خدا...
سلام
همراهان گرامی😍
قصد داریم امشب دست جمعی
#سوره_یس
به نیت شهید نوید هدیه به حضرت زهرا(س)
#ظهور_اقا_امام_زمان
#عاقبت_بخیری_همه_جوونا
هرکس مایل به خوندن بود تعدادی که میخونه رو توی لینک ناشناس پیامک کنه🥳😍
https://harfeto.timefriend.net/16667974737294
فرصت خوندن تا ۱۲شب امشب🌿🌸🌿
https://eitaa.com/Navid_safare
لطفاً برای حاجت روایی اعضای کانال
3#_صلوات_بفرستید
به نیت شهید نوید هدیه به چهارده معصوم
ان شاءالله همگی حاجت روا 🤲🏻🌺
💚🍀💚🍀
https://eitaa.com/Navid_safare
💚🍀💚🍀
نوید دلها 🫀🪖
خـاکـمنکنـید...
بذاریداربابـمبرسه... 💔
امامرضـا(ع)
قـولداده بیـاد ...!(:
#شیراز_تسلیت
#ســاعت_عـــاشـــقے ❤
بخوان دعــاے فرج دعــا اثر دارد🌱
دعــا ڪـبـوتـر عــشــق اســت 💞
که بــال و پر دارد 🦋
بخوان دعــاے فــرج که یــوســف زهــرا🌹
از پس پــرכه غـیـبـت به ما نظر دارد🌸
♡یــاכمــاטּ بـاشـد که اگــر
حــال خـوشـے یــافتیم جز برای فــرج
یــار دعــایـے نـڪنـیم🤲
#اللهمعجللولیکالفرج
#به_نیابت_از_برادر_شهیدمون 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🌼سلام حضرت باران
🕊تویی بهانه باران،
🌼برای باریدن
🕊تویی بهانه خورشید
🌼برای تابیدن
🕊بیا که عدالت مطلق
🌼مسیر میخواهد
🕊سپاه منتظرات
🌼امیرمیخواهد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 🌼🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونستین...
شهادت اتفاقی نیسـت🥲💚
مقدمه سازی میخواد...
#شهید_نوید_صفری
#شادی_روحش_صلوات
#کلیپ
https://eitaa.com/Navid_safare
May 11
#محکومیت_حادثه_تروریستی_حرم #شاه_چراغ_(ع)
هرآنچه بنا بود ببینید همه
در فاجعه ای که بود ، دیدید همه
با فتنه گری و آتش افروزیتان
در خون شهید ها شریکید همه
#شاهچراغ
#شیراز_تسلیت
#ڪلآمِابراهیٓم♥️
ابراهیم میگفت :
طورے زندگۍ و رفاقت ڪن که احترامت رو داشته باشن .
بۍدلیلازڪسۍچیزێنخواه.
عزّتنفسداشتهباش !
#شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ🌿
•
باهمانڪیفیتکہنمازمیخوانیم🌱؛
جـــــانمیدهیم
#عاشقان_وقت_نماز_است
💚🌱💚🌱💚
https://eitaa.com/Navid_safare
💚🌱💚🌱💚
خریدار عشق
قسمت 45
بعد از کلی دور زدن ،رفتیم سمت خونه...
- سجاد جان میشه منو ببری خونه ما،چون فردا کلاس داریم وسیله هام خونه است
سجاد: چشم ،صبح خودم میام دنبالت - باشه
رسیدیم نزدیک خونه
- مواظب خودت باش،رسیدی خونه یه پیام بده
سجاد: چشم - خدا حافظ
سجاد: بهار؟
- جانم
سجاد: خیلی دوستت دارم
- منم خیلی دوستت دارم
سجاد: یا علی
وارد خونه شدم همه تو پذیرایی نشسته بودن - سلام به اهالی خانه
مریم: معلومه که کبکت خروس میخونه هااا
جواد: نه بابا ،داره چه چه میزنه نمیشنوی
- ععع ،سلامم نکنم
مامان: بهار ،با کی اومدی؟
- سجاد
بابا: خوب میگفتی ،سجاد هم میاومد شام با هم بودیم!
- خسته بود رفت ،منم برم بخوابم خستم
زهرا: شام نمیخوری؟
- نه ،بیرون یه چیزی خوردیم
زهرا: باشه ،شب بخیر
رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم
روی تختم دراز کشیدم
به اتفاقای خوب امروز فکر میکردم
ای کاش روز به پایان نمیرسید ،ای کاش باز هم صدای دوستت دارم و از دهنش میشنیدم
اینقدر خوشحال بودم که رفتم وضو گرفتم و نماز شکرانه خوندم
صدای پیامک گوشی مو شنیدم
رفتم نگاه کردم سجاد بود
سجاد: سلام عزیزم ،رسیدم خونه،
اولین پیامی بود که سجاد برام فرستاده بود
منم براش نوشتم ،سلام آقای من ،خدا رو شکر
دوباره پیام فرستاد سجاد :
آنقدر دوستت دارم که پروانه ها گیج می شوند
گل ها تعجب می کنندو باران دلش آب می افتد!
دوستت دارم بهار من
- تو که باشی بس است …
مگر من جز “نفس” چه میخواهم ؟
خریدار عشق
قسمت46
صبح با نوازش دستی روی موهام بیدار شدم
باورم نمیشد ،سجاد موهامو نوازش میکرد
- سلام ،اینجا چیکار میکنی؟
سجاد : سلام،خوب اومدم دنبال خانومم با هم بریم دانشگاه...
- ساعت چنده،چرا گوشیم زنگ نخورد ؟
سجاد: نزدیکای ۹ ،اتفاقن گوشیت داشت خودشو میکشت من نجاتش دادم، نمیخوای پاشی ،صبحونه نخوردمااا...
- مامان مگه نیست ؟
سجاد: نه اومدم داشت میرفت خرید ،من میرم پایین تو هم زودتر بیا
- باشه
دست و صورتمو شستم ،موهامو شونه زدم بستم ،رفتم پایین تو آشپز خونه دیدم سجاد ،صبحانه آماده کرده منتظر من بود...
- ببخشید
سجاد: بیا که روده کوچیکه ،روده بزرگه رو خورد
- کی اومدی؟
سجاد: ساعت۸
- از ۸ اینجایی منو صدا نزدی ؟
سجاد: اینقدر قشنگ خوابیده بودی که دلم نیومد بیدارت کنم بعد از خوردن صبحانه رفتم توی اتاقم لباسامو پوشیدم کنار آینه ایستاده بودم و مقعنه روی سرمو مرتب میکردم
که چشمم به سجاد افتاد
برگشتم نگاهش کردم - چیزی شده؟
سجاد: نه ،دارم زنمو نگاه میکنم،به قول خودت جرم مگه ؟
- نه ,مال خودته ،حلال و طیب
رفتم نزدیکش
- سجاد
سجاد: جانم
- یه نیشگون میگیری منو ببینم خواب نیستم؟
(سجاد خنده اش گرفت): نزیکتر شد و گونه امو بوسید ،آروم زیر گوشم گفت ،بیداره بیداری عشقم...
از خوشحالی دلم میخواست جیغ بکشم ،و بگم خدایا شکرت سجاد داشت میرفت سمت در که گفت: بهار چند دست لباس و وسیله ها تم بردار بعد دانشگاه میریم خونه ما...
- باشه
وسیله هامو برداشتم و حرکت کردیم سمت دانشگاه...
نوید دلها 🫀🪖
#دست_نوشته_شهید_نوید_صفری
اوآمده تا دست تو را هم بگیرد
🍀💚🍀💚🍀
https://eitaa.com/Navid_safare
🍀💚🍀💚🍀
چله ی زیارت عاشورا🌼
روز بیست و چهارم
به نیت شهید نوید صفری هدیه به امام زمان (ع)
🖤🌸🖤
#جهت_یادآوری
https://eitaa.com/Navid_safare
🌸🌿
-
-
میگفت :
همیشه عکس یه شهید تو اتاقتون
داشته باشید..
پرسیدیم چرا؟
گفت :
اینا چشماشون معجزه میکنه!
هر وقت خواستید گناه کنید فقط کافیه
یه نگاهتون بهشون بخوره..
میگفت..
بندهها فراموش کارن..
یادشون میره یکی
اون بالا هست که همه چیزو میبینه..
ولی این شهدا انگار انعکاس ِ نگاه خدان..
انگار با نگاهشون بهت میگن..
ما رفتیم که تو با گناهات ظهور و عقب
بندازی؟
ما رفتیم که تو یادت بره خدایی هست؟
میگی جوونم؛ منم جوون بودم شهید
شدم..
بهتر نیست یه بهونه بهتر بیاری؟!
میگفت :
خیلی جاها جلوتونو میگیرن...
#شهدارایادکنیدحتیبایکصلوات
🌸⃟🌿¦⇢ #شهید_بابک_نوری🍃
●࿐❁❥༅••┅