فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم ها دو دسته اند...
غــیرتـــی و قیمـــتی❤️🔥
#شهیدعبدالحسین_برونسی
https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
|🌱🕊|
حسن پلارک:
آقای موسوی از سربازان پیشکسوت برون مرزی در عرصه مقاومت بود که قریب به ۲۵ سال در عرصه مقاومت نقشآفرینی میکرد و تمامی هماهنگیهای امور را به عهده داشت.این شهید مورد علاقه خاص حاج قاسم بود و همواره آرزو داشت که در آستانه سالگرد سردار سلیمانی به شهادت برسد. ایشان در مسیر بازگشت از یکی از ماموریتهای کاری و در مسیر بازگشت به محل استقرار مورد حمله موشکهای رژیم صهیونیستی قرار گرفت.
#شهیدسیدرضیموسوی
#شادیروحشهداصلوات🖤
یک شهید یک خاطره!
شرط ازدواج🌱
در اولین جلسه ای که با هم صحبت کردیم،بی مقدمه دو شرط برای ازدواجمان مطرح کرد،
شرط اول:مقید بودن به نماز مخصوصا نماز صبح بود و دوم رعایت حجاب.
همین حقیقت بود که مرا به سوی ناصر جذب کرد،
در دوره و زمانه ای که جوان ها کمتر...❤️🔥
راوی: همسر شهید
#شهیــدناصرمسلمی_سوراری✨
https://eitaa.com/Navid_safare 🌻
#نماز_اول_وقت
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شھــیـــدانه
👈سال آخر دبیرستان ڪه با احمد هم ڪلاسی بودم قرار شد دختر خانم ها را بیاورند و ڪلاس ها را به صورت مشترک برگزار ڪنند.
📛وضع ظاهری شان خوب نبود.
ما به این مسأله اعتراض ڪردیم.
البته خیلی از بچه های ڪلاس هم بدشان نمی آمد!
🌻احمد خیلی جدّی و محڪم به معلم ریاضی ڪه این ڪار را ڪرده بود ، اعتراض ڪرد و گفت : « بچه های مردم به گناه می افتند ...»
⏪معلم ریاضی هم رفته بود دفتر و گفته بود : « اگر رحیمی توی ڪلاس باشه من دیگه درس نمی دم .! »
👌خلاصه قرار شد احمد این درس را غیرحضوری بخواند. اینقدر پشتڪار داشت ڪه همان سال در رشته پزشکی دانشگاه تهران با رتبه عالی پذیرفته شد ...
#شهید_دڪتر_سید_احمد_رحیمی🌷
#شادی_روح_پاکش_صلوات
https://eitaa.com/Navid_safare ✨
#استغفار 70 بندی مولا امیر المومنین(ع) بند(48)
📌بـه نیـابت از شهیـد#عبدالله_صمدی
اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ تَجَهَّمْتُ فِيهِ وَلِيّاً مِنْ أَوْلِيَائِكَ مُسَاعَدَةً فِيهِ لِأَعْدَائِكَ أَوْ مَيْلًا مَعَ أَهْلِ مَعْصِيَتِكَ عَلَى أَهْلِ طَاعَتِكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
معنــی📌❤️🔥
بند 48: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در آن به جهت کمک به دشمنانت، یا خوش آمد گناهکاران و مقدّم داشتن آن ها بر اهل طاعتت، با یکی از اولیایت، رو ترش کرده و اخم نمودم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
https://eitaa.com/Navid_safare 🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#نگاه_خدا💗
قسمت85
امیر جان اول بریم خونه خودمون...
امیر : چرا ؟
- بریم بهت میگم
اگه میخوای لاک پشتی بری خودم بشینم پشت فرمون
امیر: اوه اوه حاج خانم داغ کردن...
( امیر یه کم سرعتش و بیشتر کرد رسیدیم خونه) چادرمو برداشتم
- واااییی خدااا مردم زیر چادر
( امیر فقط میخندید )
رفتم تو اتاقم آرایش صورتمو پاک کردم لباسم باحجاب بود یه شال بلند هم برداشتم گذاشتم رو سرم - امیر جان اینجوری اشکالی نداره بیام؟
امیر : ( اومد جلومو پیشونیمو بوسید )
نه اشکال نداره
- سویچ لطفن!
امیر : زشت نیست شب عروسی عروس خودش رانندگی کنه؟
- نخیرم اصلا زشت نیست ،زشت اینه که جنابعالی مارو نصف شب برسونی تالار
سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت تالار
یه ربعی رسیدیم تالار
دسته گلمو برداشتم و از ماشین پیاده شدیم رفتیم داخل
امیر گفت که سمت زنونه نمیاد شاید کسی حجابش درست نباشه
من رفتم سمت زنونه همه بادیدنم تعجب کردن
مریم جون بغلم کرد( کاره خوبی کردی سارا جان)
باهمه سلام و خوش آمد گویی کردم
رفتم کنار مادر جون بغلش کردم تا منو دید شروع کرد به گریه کردن
عاطفه تا منو دیدگفت: واییی دختر تو دیوونه ای
- در عوضش الان راحتم
بعد شام همه یکی یکی برای خدا حافظی اومدن ،نزدیکای ۱۲ بود که همه رفتن فقط خانواده موندیم
امیر اومد سمتم
امیر: بریم سارا جان - بریم
رفتیم از خانواده ها خدا حافظی کردیم تو چشمای بابا بغض و میشد دید
رفتم جلو بغلش کردمو صورتشو بوسیدم : بابا جون عاشقتم
بابا رضا: سارا جان مواظب خودتون باشین - چشم
خدا حافظی کردیم و سوار ماشین شدیم رفتم خونه خودمون
خونه منو امیر..
امیر : سارا جان خوشحالم که مال من شدی - منم خوشحالم که تو سرراه من قرار گرفتی و مال من شدی تصمیم گرفتیم بعد دوروز بریم دانشگاه....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸