eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیقی رو انتخاب کن که تورا ببره بکشه سمت خودش ..!گرفتی چی میگم مشتی ؟!😉👍🏼 صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🦋👀
.......................❤️❤️:❤️❤️..................... ✨✨✨✨لا رفیق من لا رفیق له ✨✨✨✨
السلام و علیک یا اباصالح المهدی عج✨
🔴دوستان کسی پروکسیی که وصل بشه برا تلگرام داره برامن بفرسته بی زحمت؟ @maede_sadatt
روزه سوم چله شهید رسول خلیلی با سوره مبارکه حدید 📖✨ https://eitaa.com/Navid_safare
چه قشنگ ازین روزهامون گفتن .... https://eitaa.com/Navid_safare
تنها عاشقی است که ... https://eitaa.com/Navid_safare
🕊🌹 اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام المصائب خانم زینب کبری سلام الله کوچک تر است.✨ https://eitaa.com/Navid_safare
چله ی زیارت عاشورا 🌼 روز نهم به نیت شهید نوید صفری هدیه به امام زمان (ع) 🖤🌸🖤 https://eitaa.com/Navid_safare
*⚘﷽⚘ که دوست داشت چیزے ازش نماند 😳 🔰هـر وقـت بحـث را پـیش مے کشـید مےگفـت: «خوش بہ حـال آنـان ڪه وقتے می شوند چیزی از آنها باقی نمی ماند . من هم دوسـت دارم ناشناخته باشم و اثری از من باقے نمـاند.» 🔰قـبل از به مرخصے آمـده بـود و مرا دلدارےمے داد. گفتم: «انشـاءالله کےبر می گردے؟» - « روز بعد از عید.» دقیقاً هفـت روز بعـد از عید تشیـع جنازه اش بود. 🔰بالاےتابوتـش نشستــم. گفتـم: «مے خواهـم صورت پسرم را ببوسـم.» گفـتند:« !» گفتــم: «می خواهم را، بدنش را ببوســم.» گفتــند: «شــهید شما دست هم ندارد، فقـط کمے از پایــش باقے مانده!»😭 🔰نشسـتم بالاے تابــوت و گفـتم: «پسرم شیــرم حلالـت. این پســر را که در راه خدا دادم با سـر و گردن و دست و پا قربانے در راه خــدا دادم. امیدوارم خــداوند این قربانے را از من قــبول کــند.» ☘▫️☘▫️☘ عبدالرسول محمدپور سمت: جانشین حفاظت اطلاعات لشکر 33 المهدی(عج)
سلام همراهان گرامی 🌱😍 یه خبر خوب دارم براتون🌺 امشب یه میهمان ویژه داریم🥲😍 امشب مهمان ما هستن و قراره با ما مصاحبه داشته باشن😍😍🥺 ان شاءالله امشب رأس ساعت ۸آنلاین باشین 🤩🤩🤩🤩 این مصاحبه به این صورت هست که همگی شما ساعت #۸انلاین باشین و سوال هایی که از همسر شهید نوید دارید رو پیوی من بفرستید و ما در گروه قرار میدیم و همسر شهید نوید به صورت ویس جواب شما هارو میدن🥳🥳🌸🌸🌸🌺🌺🌺 به آیدی زیر 👇🏻❤️👇🏻 @motahareh_sh84 🌼🌱🌼🌱🌼 لطفاً رأس ساعت ۸همگی آنلاین و سوال هاتون رو پیوی بنده بفرستید تا ان شاءالله همسر شهید پاسخگوی شما بزرگواران باشه🥲❤️ @motahareh_sh84 👆🏻🌼🌱👆🏻 https://eitaa.com/Navid_safare کانال شهید نوید صفری 👆🏻🌱👆🏻
هیچ چیزی ترس نداره‌ . . . هیچ چیزۍ..! بجز‌‌وقتۍ‌ڪھ‌توۍ‌دو‌‌متر جـٰـاتنها‌خوابیدۍ! و ‌فرصت‌جبران‌ هیچ‌ڪدوم‌از‌اشتباهاتتو‌ندارۍ🚶🏻‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به چهره خندانش نگاه کن...❤️ و به خودت افتخار کن که بین میلیارد ها انسان روی زمین، دست ‌تو را گرفته و تو را انتخاب کرده..☘ وشما رو دعوت کرده به راهش👌 روحش صلوات 🦋🌹🌱
12.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهادت اتفاقی نیسـت مقدمه سازی میخواد.... لقب زیبای شهید خیلی به زندگیت میاد 🥺🥀🥀🥺 زیباترین کلیپ که برای ما فرستادن😍ان شاءالله حاجت روا بشن 🌱🌺🌱🌺🌱 لطفاً هرکس می‌تونه به نیتشون زیارت عاشورا بخونه🌟🌱 https://eitaa.com/Navid_safare کانال شهید نوید صفری 👆🏻🌺👆🏻
نوید دلها 🫀🪖
سلام همراهان گرامی 🌱😍 یه خبر خوب دارم براتون🌺 امشب یه میهمان ویژه داریم🥲😍 #همسر_شهید_
بزرگواران یادتون نره ان شاءالله راس ساعت ۸انلاین باشید 🙏🏻🙏🏻 لطفاً متن های طولانی نفرستید...🥀🥺
به وقت رُمان (خریدار عشق)👇🏻❤️
خریدار عشق قسمت15 بعد از تمام شدن کلاس ،وسیله هامو جمع کردم سهیلا: بهار ،حالا که دیگه تموم شده ،با هم بریم خونه... - ماشین آوردم میخوام بازار مریم: اخ جوون بازار ،ما هم میایم دیگه - نه جایی کارم دارم بعد میرم بازار سهیلا: مشکوک میزنیااا ،بازار واسه چی - ععع نگفتم بهتون، فردا عقده داداش جواده مریم: عععع چه خوب،اون خانم خوشبخت کیه - همکارشه سهیلا: اوه اوه کل خانواده نظامی شدن... - فعلن من برم ،دیرم شده مریم : باشه برو تن تن از کلاس زدم بیرون که به احمدی برسم ماشینشو ندیدم .... اه لعنتی سوار ماشین شدم اعصابم خورد بود ،ای کاش یه کم زودتر میاومدم بیرون ماشین و روشن کردم یه دفعه از آینه نگاه کردم ،احمدی سوار موتور شده... - وااا ماشینش کو پس منم پشت سرش حرکت کردم نزدیکای ظهر بود اول رفت سمت یه مسجد وارد مسجد شد ،صدای اذان و میشنیدم ،فهمیدم که رفته نماز بخونه منم رفتم یه گوشه ماشین و پارک کردمو رفتم داخل مسجد بعد از خوندن نماز سریع اومدم بیرون ،تا دوباره ناپدید نشه با دیدن موتورش یه نفس آروم کشیدم سوار ماشین شدم و منتظر موندم بعد ده دقیقه اومد بیرون حرکت کرد از خیابونا گذشتیم وارد یه کوچه شد و ایستاد موتورشو وپارک کرد و پیاده شد وارد یه موسسه تدریس خصوصی شد نیم ساعتی منتظر شدم نیومد از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل موسسه مثل دزدا سرمو داخل بردم ... اثری از احمدی نبود وارد شدم یه دفعه یه خانم پرسید ببخشید کاری داشتین - میخواستم ببینم اینجا چه کارایی انجام میدین؟ خوب تدریس دیگه! - چه درسایی؟ فیزیک،ریاضی، .... - خوب منم میتونم بیام تدریس کنم؟ چی؟ - همه چی، من ریاضی ، فیزیک، ادبیات ،هنر همه چی،؟ دانشجو هستین؟ - بله اتفاقن یه مدرس واسه ریاضی پایه متوسطه نیاز داریم ،این فرمو پر کنین برین داخل اون اتاق ،با مدیر آموزشگاه صحبت کنین - چشم...
خریدار عشق قسمت16 بعد از پر کردن فرم ،رفتم سمت در اتاق مدیریت در زدم و وارد شدم... (یه مرد جوون،سی و هفت،هشت ،ساله به نظر میرسید) - سلام سلام ،بفرمایید... - گفتن که نیاز به یه نفر دارین که تدریس ریاضی کنه شما مدرکتون چیه؟ - دارم واسه کارشناسی میخونم رشته ام حسابداریه.... خوبه ،چرا میخواین تدریس کنین (نمیدونستم چی بگم): به پولش نیاز دارم باشه ،از فردا به مدت یه هفته میتونین تدریس کنین اگه راضی بودیم با هم قرار داد میبندیم - چشم فرمو بدین به من - بفرمایید نگاهی به فرم کرد خوب ، خانم صادقی ،به سلامت - خیلی ممنون ،با اجازه در و باز کردم ،یه نگاهی به بیرون انداختم و رفتم ،بدو بدو رفتم سمت ماشین سوار شدم واااییی دستی دستی چه گندی زدم من این چه کاره احمقانه ای بود کردم اگه بابا اجازه نده چی ؟ جواد و بگوو اینو چیکارش کنم یه دفعه احمدی اومد بیرون... - یعنی همش تقصیر توعه..... خواستم دیگه برگردم که باز یه چیزی وسوسه ام میکرد که دنبالش برم گوشیم زنگ خورد جواد بود ساعت و نگاه کردم وااای ساعت یه ربع به سه بود - جانم داداش جواد: کجایی بهار - دارم میام جواد: باشه زود بیا - چشم دنبال احمدی رفتم ،بعد از مدتی رسید به یه خونه ،در خونه رو باز کرد و وارد خونه شد ،متوجه شدم اینجا خونشه بعدش حرکت کردم سمت بازار جوادم هی زنگ میزد ،دیگه از ترس جوابشو نمیدادم بعد از کلی چرخیدن، یه لباس پیدا کردم مناسب جشن حساب کردم و سوار ماشین شدم که به گوشیم نگاه کردم ۱۰ تماس از جواد با یه پیام پیامو باز کردم نوشته بود: دختر لااقل بگو زنده ای خیالم راحت بشه ،ماشینم نیاز ندارم خانم محمدی اومده دنبالم دارم میرم... یه لبخندی زدمو براش نوشتم الهی قربونت برم،کارم طول کشید ،دارم میرم خونه شرمنده تا برسم خونه هوا تاریک شده بود ماشین و گذاشتم پارکینگ و رفتم تو خونه مامان: معلوم هست کجایی؟ - خوب خونم مامان:بیچاره جواد از خجالت آب شد که زهرا اومده دنبالش... - وااا مامان،زنشه هااا، اگه اون نیاد کی بیاد دختر همسایه... مامان: برو نمک نریز دختر... - چشم... یکی نیست بیاید این دختر بگیر من راحت شم خدا... الهی آمین مادر جان... نمیدونم تو اگه این زبان نداشتی میخواستی چکار کنی...
..بہ‌نماز نگو ڪار دارم ... ..بہ‌ڪار بگو نماز دارم🍀🌹 "حـے علے الصلاء" "التماس دعا"
:): 🌸 بعضیا فک میکنن❗️کسایی که حجاب میکنن🧕حتما خیلی زشتن با حجاب میخوان زشتیشون ببپوشونن😏 تابحال دیدی👀 روی پیکان چادر بکشن❓ ولی روی ماشین های🚖مدل بالا باارزش و گرون چادر میکشن تا آسیبی بهشون نرسه❌🤭❌ حالا گرفتید چرا چادر میپوشیم❓ چون ما زنای با حجاب ارزش داریم✨ زیبا هستیم🌝 گرون هستیم🍁🥀 چادر میپوشیم که ارزشمونو به کسی ندیم❌🤭 پسـ اگه ارزش داری🐣 ارزشتو پنهان کن🌹
ویس های همسر شهید👇🏻👇🏻😍 سلااام🤩 ان شاءالله ۲۰دقیقه ی دیگه درخدمت هستیم😍❤️ لطفاً همگی آنلاین باشن لطفاً الان سوال هاتون رو به آیدی 👇🏻👇🏻 @motahareh_sh84 بفرستید🥳🌸🥳
«بسم ربِّ الشـــــهدا و الصدیقیـــن»
سلام و عرض ادب خدمت همسر بزرگوار شهید نوید صفری 🌸🌸 اگر میشه لطفاً از شهید نوید صفری برامون بگید یه توضیح مختصری برامون بدید🤩 ما در خدمتیم🌟🌱🌟
سلام به همه خواهران عزیز خوشحالم امشب توفیقی شد در خدمتتون باشم