AUD-20220814-WA0075.mp3
1.41M
🍀#نمازشب🍀
خدایا ببین من در خانه تو آمدم! دیگران خوابند و در استراحت!
خدایا منم میتونستم مثل دیگران استراحت کنم، اما اگر بلند شدم اومدم فقط به این دلیل که ثابت کنم راست میگم که تورو میخوام!❤️
https://eitaa.com/Navid_safare
نوید دلها 🫀🪖
🍀#نمازشب🍀 خدایا ببین من در خانه تو آمدم! دیگران خوابند و در استراحت! خدایا منم میتونستم مثل دیگران
🍀🖤بیاید امشب نماز شب هامون رو به نیت#سردار حاج قاسم سلیمانی بخونیم🖤🍀
🌱حاجی امشب ان شاءالله برای رضای خدا به نیت تو پامیشیم نماز شب میخونیم🌱
دُعـٰابِخـوٰانبَراۍِعـٰاقِبَـتبِخِیـر؎مَـن،
تـویۍڪِہخَتـمِبِخـیٖرشُـدعـٰاقِبَتـَتッ💔!
https://eitaa.com/Navid_safare
_♥️♥️:♥️♥️_
‹مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا›
‹دری رو که از روی رحمت برای شما باز کنه، هیچکسی نمیتونه ببنده!›🔐🤍
🥀بریم ی زیارت عاشورا به نیابت حاج قاسم بخونیم؟؟
.😢🍃
نزدیکای آسمونی شدن پدره 💔
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
زیارت عاشورا 📖🌿
علی فانی 🎙
https://eitaa.com/Navid_safare ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🥀
کی گفته مرده؟!
علم زمین خورده..
مگه شهید میمیره!؟
1:20
و ساعت شوم زندگی های ما
و پدر رفت
و ما دلمان شکست
و بچه های شهدا برای بار دوم یتیم شدن
🥀🍃💔
شهید مگه میمیره_۲۰۲۳_۰۱_۰۱_۱۷_۰۳_۵۶_۲۸۳.mp3
4M
کی گفته مرده
علم زمین خورده
" شهید مگه میمیره
سید رضا نریمانی
#حاجقاسم 🥺
تو این ساعات ✨🕊
خیلی ها ازت خیلی چیزا میخوان و ازت میخوان براشون پدری کنی 🥲
اما من چند تا #دعای دست جمعی دارم
ازت میخوام برای هممون پدری کنی
باباجان مخصوصا برای بچه هاییت ک پاشون لغزیده تو این روزا 💔
باباجان تورو به این لحظات مقدس اسمانی شدنت قسمت میدم 🍃🥀
همه اون بچه هایی ک زمان شهادتت خبرو ک شنیدن دلشون لرزید رو بخر 🥺🤲
خودت یکاری کن دوباره برگردن به آغوشتون
میدونم که خودتونم هواشونو دارین🤍
باباجان کمک کن پامون لیز نخوره 🍃🥲
کمک کن برااسلام و انقلابمون مفید باشیم♥️🤲
کمکمون کن و برامون دعا کن همسرانی نصیبمون بشه ک در پیرو راه شهدا باشن و ایمانشون مث شما خالصانه و ذاتشونم مث شما پاک باشه ✨
کمکمون کن فرزندان صالحی تربیت کنیم و راه شما تا ظهور آقامون 🌸
بابایی آسمونی شدنت مبارک 🕊♥️
https://eitaa.com/Navid_safare
[💌] مختص خدا...
[💌] مختص اهل بیت(علیهماسلام)...
[💌] مختص رفیق شهیدت...
🫀 #گرمای_دل
😊گردِشهیدنویدِجان ؛
https://eitaa.com/Navid_safare
چله#زیارت_عاشورا
به نیابت از#شهید_نوید_صفری
هدیه به#امام_زمان(ع)
و
حاجت روایی شما بزرگواران
روز#نهم
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری 💚
توۍهیئتومسجدبهڪسۍڪہ
#ظاهرشباشمافرقداره،
مجرمانہوتحقیرآمیزنگاهنڪنید❌
#یہتسبیحبگیریندستتون📿
باخودتونتڪرارڪنین⇓
[امامحسینعلیهالسلامفقطبرای
مذهبۍهانیست]🖐🏻
حواستونبهدلِمھمونهایاربابباشه..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارسالی یکی از بزرگواران 😍🥺
هرکسی با هرشهیدی خو گرفت
روز محشر آبرو از او گرفت
https://eitaa.com/Navid_safare
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمانلبخند بهشتی نویسنده: میم بانو
قسمتشصتچهارم
پوزخند میزند
_ببخشید حواسم نبود اُملی و سیگار نمیکشی
تند نگاهش میکنم و میخواهم جوابش را بدهم اما پشیمان میشوم .
بحث کردن با او بی فایده ترین کار ممکن است .
از عمد این کار ها را میکند که من را عصبی کند .
فندکش را در می آورد و سیگارش را روشن میکند .
سنگینی نگاهم را حس میکند و سر بلند میکند .
_چیه نگا داره ؟ نکنه تو هم دلت میخواد ؟
با قدم هایی ارام به سمتم می آید .
رو به رویم می ایستد پک محکمی به سیگارش میزند و بعد سیگار را جلوی دهانم میگیرد
_بیا تو هم امتحان کن
سرم را بر میگردانم و زیر لب میغرم
+بکش کنار دودش خفم کرد
سیگار را دوباره روی لبهایش میگزراند و شانه بالا می اندازد
_خب نخواه به درک
پشت چشمی برایش نازک میکنم .
بعد از چند دقیقه سکوت نگاه نگاه پرسشگرم را به سبز چشمانش میدوزم
+نمیترسی گیر پلیس بیوفتی ؟
_نه
+چرا ؟
به سمتم حجوم می آورد
_به تو چه
بی تفاوت نگاهش میکنم .
انگار حرف من اورا یاد چیز بدی انداخت . به وضوح ترس را در چشمانش میبینم .
نفس عمیقی میکشد و سعی میکند به اعصابش مسلط باشد
_تو چی ؟ نمیترسی از اینکه بمیری ؟
+نه
سر تکان میدهد
_خوبه . بهم گفته بود میترسی ولی خیلی خونسردی .
در دل میگویم
+چون مطمئنم شهریار میاد دنبالم
اما چیزی به زبان نمی آورم .
پک آخر را به سیگارش میزند و به سمتم می آید ؛ سیگار را نزدبک صورتم می آورد و نیشخند میزند .
با چشم هایی ترسیده و متعجب نگاهش میکنم
+چیکار داری میکنی ؟
سرم را عقب میبرم اما سیگار را نزدیک تر میکند و آن را روی گونه ی چپم میگذارد و خاموش میکند .
شدت سوزش آنقدر زیاد است که میخواهم جیع بکشم اما لبم را به دندان میگیرم که مبادا صدایی از دهانم خارج شود .
وقتی سوزشش آرام میشود غضبناک نگاهش میکنم
+تویه دیوونه ای باید بری تیمارستان بستری بشی .
🌿🌸🌿
《به گمانم همدان دل به کسی باخته است
که علیصدر چنین در دل خود میگرید》
میثم بشیری
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمانلبخندبهشتی
نویسنده: میم بانو
قسمتشصت پنجم
وقتی سوزش ارام میشود غضبناک نگاهش میکنم
+تویه دیوونه ای باید بری تیمارستان بستری بشی
صدای قهقهه اش در فضای خالی اکو میشود .
خنده هایش عصبی ترم میکند .
بی هوا داد میزنم
+انقدر بلند نخند
نگاهم میکند و دوباره قهقهه میزند .
میخواهد اذیتم کند .
نفس عمیقی میکشم
+از همون دفعه ی اول که دیدمت ازت بدم اومد . اون روز هم تو کافه من بهونه جور کردم تا از پیشت فرار کنم
ابرو بالا میاندازد
_خدبه حس شیشمت قویه
سیگار را روی زمین می اندازد و با پایش له میکند و بعد به سمت در خروجی میرود .
قبل از اینکه از در خارج شود میپرسم
+ساعت چنده ؟
نگاهی به ساعتش میکند و بعد موشکافانه من را نگاه میکند
_شیش و نیم عصر
سر تکان میدهم . راهی که رفته را بر میگردد و نزدیک من میشود .
لگد محکمی به پهلویم میزند .
از درد روی زمین دراز میکشم و آخ بلندی میگویم .
زیر لب میغرم
+برای چی میزنی روانی ؟
لبخند شیطانی تحویلم میدهد
_بهم گفته بود قبل از اومدن جوری بزنمت که نتونی فرار کنی .
برو خدا رو شکر کن دلم برات سوخت وگرنه میخواستم بیشتر بزنم
سریع به سمت در میرود و از چهارچوب در عبور میکند .
به سختی مینشینم . درد در پهلویم میپیچد .
تنها دلخوشی ام امدن شهریار است .
باید تا نیم ساعت دیگر برسد .
چشم هایم را میبندم و چند دقیقه ای به فکر میروم که صدای پارس سگی را میشنوم .
با ترس چشم باز میکم . واقعا دارم میترسم .
نازنین و سگی بزرگ و سیاه رنگ با چشم های وحشی در چهارچوب در ظاهر میشوند .
با ترس نگاهم را میان آن دو میگردانم .
نازنین لبخند کجی میزند
_چه عجب بلاخره ترسیدی .
در را میبندد و از پشت در میگوید
_ این سگ رو اینجا میبندم . حواست باشه یه وقت فکر فرار به سرت نزنه ها .
و بعد صدای چرخاندن کلید در قفل می آید .
سگ با صدای مهیبی مدام پارس میکند .
درد پهلو و گونه ام و دست و پای بسته ام کم بود ، حالا باید این سگ وحشی را هم تحمل کنم !
بغض میکنم و درد دل از خدا کمک میخواهم .
نگاهی به خودم میاندازم .
سعی میکنم با دست های بسته ام چادرم را جمع و جور کنم .
دلم برای خودم میسوزد ، بغضم به اشک تبدیل میشود و از گونه هایم جاری میشود .
یعنی چه کسی به نازنین گفته که با من این کار را بکند .
صدای ماشینی از بیرون می آید .
دست از گریه بر میدارم وگوش هایم را تیز میکنم .
🌿🌸🌿
《حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم ؟
حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی ؟》
احسان نصری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸