#تلنگرانه
میگمـا:↯
چرافڪرمیکنۍشہیددیگہنگاتنمیکنہ؟!
چرافڪرمیڪنۍامامرضاتورونمۍطلبہ؟!
چرافڪرمیڪنۍخدانگآشوازتگرفتہ؟!
چرا🚶🏾♂
اولاشہیدبہخواستتونیومدهتوۍقلبت
ڪهبهخواستتوبخوادبرهبیرون
دوماامامرضامآرومۍطلبہ(:
خودموننمیریم!
گناهاموننمیزارن(:
سومـا...
خودتببیناصلامنطقیهاینحرف...
خدااگهیڪهزارمثانیہ
نگاشوازتبگیره
دیگہششهاۍقفسہۍسینت
براۍهمیشہازڪارمیوفتن
پسهمیشههواتوداره(:
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال شهید نوید صفری 👆🏻🌺👆🏻
نوید دلها 🫀🪖
نه اینکه چون میگذرد غمی نیست
بلکه چون با تو میگذرد غمی نیست :)
#بوتراب
#شهید_نوید_صفری🌱😢🦋
https://eitaa.com/Navid_safare
روز پنجم چله به نیابت از شهید رسول خلیلی با سوره حدید 🌷
https://eitaa.com/Navid_safare
چله ی زیارت عاشورا 🌼
روز یازدهم
به نیت شهید نوید صفری هدیه به امام زمان (ع)
🖤🌸🖤
#جهت_یادآوری
https://eitaa.com/Navid_safare
حتما لازم نیست شیطان شما را بہ یڪ سایت شیطانے وارد ڪند...
براے او همیڹ ڪه نماز اول وقتتاڹ را بہ وسیله موبایل از شما مےگیرد ڪافیست!
#تلنگر☘
عاشقان وقت نماز است
اذان میگویند
🥀🥺🥀
https://eitaa.com/Navid_safare
آموختم "
تلافی کردن از انرژی خودم می کاهد.
"آموختم "
گاهی از زیاد نزدیک شدن فراموش می شوی.
" آموختم "
تا با کفش کسی راه نرفتم راه رفتنش را قضاوت نکنم.
" آموختم "
گاهی برای بودن باید محو شد.
" آموختم "
دوست خوب پادشاه بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند.
" آموختم "
از کم بودن نترسم اگر کم باشم شاید ولم کنن ولی زیاد که باشم حیفم میکنن.
" آموختم "
برای شناخت آدمها یکبار بر خلاف میلشان عمل کنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صدای_شهید_نوید_صفری 🥺🥀
ایشالا یه صدایی....
💔🥺🥀💔
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال شهید نوید صفری 👆🏻🥀👆🏻
نوید دلها 🫀🪖
تنها دل
بیچاره ی من،
نقش زمین شد!
یا هر که نگاهش
به تو افتاد
چنین شد؟!
#ارسالی_یکی_از_بزرگواران😍🤩❤️
https://eitaa.com/Navid_safare
نوید دلها 🫀🪖
بـہ شـهدا وابـستہ شـوید
بـا آن هـا آشـنـا شـوید و
با آنـان صـحـبـت ڪنـید
از حـال و روزٺـان آن هـا
را بـاخـبـر ڪنـید ...
ڪہ آن هـا زنـده انـد و
مـا مرده ایم💔 !....
#شهید_نوید_صفری🤩❤️
May 11
🍃اي آرامشِ هر ناآرامِ غريب!
#صحیفه_سجادیه
دعای شانزدهم🌹
♥️ https://eitaa.com/Navid_safare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج احمد متوسلیان: خودم رو شکستم!
مثل احمد متوسلیان ها باشیم ...
🌸
یادشان کنیم حتی با یک صلوات 🌱✨
....................💚💚:💚💚..................
خُدایـا شُـڪرِت دَر هـَر حالـے کِه هَستَـم
و ببخـش ڪـہ یوقتـا یادم میره شـڪرت ڪنم
🌹#داستان خیلی قشنگ حتما بخونید🙏
حاج آقا باید برقصه!!!
چند سال قبل اتوبوسی🚐 از دانشجویان👩🏻 دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب.
چشمتان روز بد نبیند… 😳😳😳
آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند.
وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود.
آرایش آنچنانی💄، مانتوی تنگ👗🕶و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.👰
اخلاقشان را هم که نپرس…😡😡 حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند😀😀😀 و مسخره میکردند😜😜😝😍 و آوازهای آنچنانی بود که...
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...
دیدم فایدهای ندارد!
گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست...
باید از راه دیگری وارد میشدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید…🤔🤔🤔 اما…
سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد...
سپردم به خودشان و شروع کردم.
گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!
خندیدند😁😁😁 و گفتند: اِاِاِ …
حاج آقا و شرط!!!
شما هم آره حاج آقا؟؟؟
گفتم: آره!!!
گفتند: حالا چه شرطی؟🤔🤔
گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.
گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟
گفتم: هرچه شما بگویید.🥀
گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!!
اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم🥀🥀
دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!! 😁😄😃😀😜😎😏
حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...
در طول مسیر هم از
جلف بازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟
نکند مجبور شوم…!
دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم...🙏🏻🙏🏻
میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته 🔥و قبرهای آنها بیحفاظ است…🥀🥀🥀
از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!!
به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم …
اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف🤗و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.😜
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت:
پس کو این معجزه حاج آقا😭🎋😭🎋😭🎋🎋
!
به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...👏👏👏👏👏
برای آخرین بار دل سپردم.
یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...😭🎋😭🎋
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد…😭😭😭😭😭😭
عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود!
همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود😳😳😳😳.
طلائیه آن روز بوی بهشت میداد...
همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند😌😌😓😓😭😭😭😭😩😫😩😩!
سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند … 😭😭😭😭😭
شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد.🎋🎋🎋🎋
هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم.
قصد کرده بودند آنجا بمانند. 🥀🥀🥀🥀🥀🥀
بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم...
به اتوبوس🚌🚌 که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
هنوز بیقرار بودند…
چند دقیقهای گذشت…
همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند...
پرسیدم: به کجا رسیدید؟ 🤔🤔🤔
چیزی نگفتند.
سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعةالزهرای قم رفتهاند …
آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند..👏👏👏👏👏👏
اگر دلت لرزید یه صلوات برا سلامتی آقا امام زمان بفرست😭
حتما حتما نشر دهید ♻️
https://eitaa.com/Navid_safare
از امام حسین بخواین براتون دعا کنن...🥺💔
بخشی از #کتاب قصه کربلا 🏴
https://eitaa.com/Navid_safare
https://eitaa.com/Navid_safare
•🪐🌱•
راه شیرے...
همان جاده اے در آسمان هاست
کهتو قدم گذاشته اے و حالا میلیاردها
میلیارد ستاره ، آنرا ′′گلباران′′کردهاند!
بیا! اے ماه غریب بے نشان...♥️!
محبوب ِ آسمانے ِ من.
السلام عݪیڪیابقیھالله :)🌿
https://eitaa.com/Navid_safare
شهرداری که رفتگر شد
اوایل انقلاب بود و مهدی باکری شهردار اورمیه.
در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدی است.
آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت.
ادامه دادم، آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم.
زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش.
اشک تو چشمام حلقه زد. هر چی اصرار کردم، آقا مهدی جارو رو بهم نداد؛ ازم خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا دیگران متوجه نشن، رفتگر آن روز محله ما، شهردار اورمیه بود.
#سردار_شهید_مهدی_باکری
https://eitaa.com/Navid_safare
🔹یافاطمه الزهرا(س)🔹:
□🌙□
یڪۍازذڪرهایۍڪهمُدامزیرلب
زمزمہمۍڪرداینبود:
[اَللّهُمَّولاتَکِلنیإلینَفسیطَرفَةَعَینٍأبداً]
خدایآحتےبہاندازهۍچشمبرهم
زدنےمرابہ حآلخودموامگذار!
#شھیدمھدیزینالدین
https://eitaa.com/Navid_safare
گفتم : نگرانتیم ...
اینقدر موقع اذان توی جاده نزن کنار چند دقیقه دیرتر نماز بخونی چی میشه؟!
افتادی دست کومولهها چی؟!
خندید!
گفت : تمام جنگ ما بخاطر همین نمازه تمام ارزش نمازم توی اول وقت خوندنشه!
#شهید_مهدی_زین_الدین🕊🌹
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم ✨
⊰•🍃💔•⊱
.
مثلآنشیشھڪهدرهمهمۂبادشکسٺ..
ناگہانبازدلـــ♡ــمیادتوافتادوشکسٺ⃟♥
.
⊰•🍃•⊱¦⇢#داداش_نوید
⊰•🍃•⊱¦⇢#خادماݪحسین
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#تلنگرانه
بهقولحـٰاجحُسینیِڪتا؛
شَباولقَبربہخاطرفِشارۍڪِه،ازگُناهانمونبِھ
مونمیاد!
بِہقَدرۍفِشارهَست،
شیرۍڪِهدربَچگۍخوردیمازگوشو
دَهنمونمیزَنہبیرون ..
اونجااگِهامامحُسینعَلیہالسلامنَیاد،
وامامزَمانعَلیہالسلامنَیاد،وَنَگنایناازماهَستن
اگرشُھدانیانوواسِطہنَشن
بیچـٰارهایم،بیچارِه..🙂💔'!
ـــــ ـ):
https://eitaa.com/Navid_safare