eitaa logo
نوید دلها 🫀🪖
3هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
62 فایل
واسه‌ی تبادل: 🆔| @motahareh_sh کانال اصلی و فرهنگی #شهیدنویدصفری اگه حاجت گرفتین یا سؤالی داشتین بپرسید💌👇🏻 🆔| @Massoumeh_sh84 🆔| @maede_sadatt 🆔| @motahareh_sh حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋
مشاهده در ایتا
دانلود
1:20♥️ حاج قاسم میشه تو این ساعتی ک به وقت شهادتتونه ی نگاهی به دلمون بندازین ...🙃🌱
107571_760_۲۰۲۱_۰۹_۲۶_۲۰_۲۵_۲۹_۱۳۲.mp3
3.67M
. ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهرين 🕊
۱,۹k شدنمون مبارک 🤩😍😎 حضور هیچ کس در این کانال اتفاقی نیسـت شما به دعوت شهید نوید الان اینجایید💝 ان شاءالله که هیچ کس از این کانال دست خالی نره 😍♥️
حاجت روایی♥️😍 ان شاءالله حاجت روا 🤲🏻 https://eitaa.com/Navid_safare
حاجت یکی از بزرگواران 😍🙏 عاقبتتون بخیر ❤️
اِدامش❤️‍🔥👀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا“خدا”هست‌هیچ‌لحظه‌ای‌آنقدرسخت‌ نمیشود‌که‌نشودتحملش‌کرد،شدنی‌هارا انجام‌بده‌وتمام‌نشدنی‌هایت‌رابه‌خدابسپار زخم‌های‌دلت‌رابه‌خدابسپار خودش‌بهترین‌مرهم‌هارادارد توکل‌کن‌آرام‌آرام‌همه‌چیزدرست‌میشود..
🌱 نماز مثل حرم امام رضاست، کفشاتو میدی به کفشداری تا بری زیارت.. بدون فکر کفش، بری دیدار! "فَاخلَع نَعلَیک"... سر نماز کفشاتو، یعنی غصه های دنیاتو از ذهنت، دربیار بده به خدا.. نمازتو فقط برای خداکن بعد از نماز میبینی خدا کفشاتو واکس زده بهت تحویل داده!
به وقت ﴿ گام های عاشقی﴾😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت40 روی تختم دراز کشیده بودم و داشتم واسه امتحان فردا درس میخوندم که یه دفعه صدایی از داخل حیاط شنیدم بلند شدم و پرده اتاق و کنار زدم دیدم امیرو رضا داخل حیاط کنار حوض نشستن ،دارن میگن و میخندن چقدر دلم برای خنده هاش تنگ شده بود سارا: به به ،چشم چرونی تو روز روشن برگشتم نگاهش کردم: یه جوری میگی چشم چرونی که اینگار رفتم توی خونه شون توی اتاقش بهش زل زدم... سارا: حالا هر چی ،درکل اسمش همینه - به جای این کارا بشین درستو بخون فردا امتحان داریم سارا:آخ آخ یادم ننداز،هیچی تو مخم نمیره ،اصلا این هاشمی انگار بلد نیست چه جوری تدریس کنه .... - خنگ بودن خودت و تقصیر هاشمی ننداز سارا: چی شده که حالا طرفدارش شدی - من طرفدار حرف حقم ،درسته اخلاقش صفره ولی تدریسش عالیه ، راستی یه چیز بگم شاخ در میاری سارا: نگفته شاخم دراومده ،چی شده؟ - امیرو هاشمی با هم دوستن سارا: چی میگی؟ از کجا میدونی؟ - امیر روز عقدتون اومد دانشگاه دنبالم که هاشمی رو میبینه و کلی با هم بگو و بخند میکنن ،تازه جالبش اینه که امیر میگه هاشمی خیلی شوخ طبعه سارا: من که باور نمیکنم - فک کنم به خاطر اینکه ابهتش پیش دانشجوها کم نشه اینقدر سیاستی باشه سارا: نمیدونم ،حالا بیا بریم ناهار و آماده کنیم - تو برو من میام بعد از رفتن سارا دوباره برگشتم پرده رو کنار زدم دیدم کسی تو حیاط نیست اه سارا گندت بزنن که مثل شوهرت خروس بی محلی با شنیدن صدای اذان رفتم وضو گرفتم و برگشتم توی اتاقم سجاده مو پهن کردم و شروع کردم به خوندن نماز بندگی بعد از خوندن نماز رفتم سمت آشپز خونه مامان در حال کشیدن برنج داخل دیس بود - مامان ،کجا رفتی؟ مامان: خونه عموت بودم - آها صدای باز شدن در خونه رو شنیدم از آشپز خونه رفتم بیرون ببینم کیه دیدم بابا اومده رفتم نزدیکش - سلام بابا جون ،روز تعطیلی هم باید کارکنین؟ بابا: سلام بابا، مشتری زنگ زد ،باید میرفتم همین لحظه سارا و امیر هم از اتاقشون اومدن بیرون سارا: سلام آقاجون بابا: سلام دخترم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت41 بعد همه باهم رفتیم سمت آشپز خونه سارا هم پشت سرم میاومد یعنی چپ میرفتم همرام میاومد ،راست همرام می اومد کلافه ام کرده بود وسیله ها رو روی میز گذاشتیم همه نشستن منم رفتم پیش بابا بشینم که سارا هم اومد کنارم نشست - سارا جان ،من امیر نیستمااا ،امیر اونجا نشسته برو پیشش بشین چیه مثل آهنربا هر جا میرم میای دنبالم سارا قرمز شدو چیزی نگفت مامان: عع آیه ،چیکارش داری ،بزار راحت باشه - مامان جان ،آدم در کنار شوهرش باید راحت باشه نه کنار خواهر شوهرش با گفتن این حرف امیر زد زیر خنده - کوفت ، مگه جوک گفتم میخندی ؟ بشقاب سارا رو گرفتم گذاشم کنار بشقاب امیر - سارا جان پاشو برو پیش امیر بشین سارا یه نگاهی به بابا کرد - بابا جان سارا داره نگاهتون میکنه ،اجازه میخواد... بابا خندید و چیزی نگفت ولی با خنده بابا سارا بلند شد و رفت کنار امیر نشست بعد از خوردن ناهار با سارا ظرفا رو شستیم و بماند که حین ظرف شستن چقدر فوحش نثارم کردبعد ازظرف شستن رفتم سمت اتاقم ،سارا هم رفت اتاق امیر تمرکزمو گذاشتم روی درسم که فردا گند نزنم جلوی هاشمی نفهمیدم کی زمان گذشت و غروب شد در اتاق باز شد سارا وارد اتاق شد - جایی میخواین برین سارا: اره میخوایم بریم خونه ما - چه زود ؟ لااقل چند روزی بودی! سارا: کیف و کتابمو نیاوردم ،باز چند روز دیگه میام -باشه ،به خانواده سلام برسون ،درستم بخون فردا آبروت نره سارا خندید : باشه ،چشم - در ضمن ،شیرینی هم یادت نره ،کل دانشگاه فهمیدن تو شوهر کردی ،نیاری پوستت و میکنن سارا: چشم،باز دستور دیگه ای نداری ؟ - چرا ،شبم زود بخوابین که فرداصبح دیر نکنین سارا: لووووس ،خداحافظ - به سلامت اولین شبی بود که امیر خونه نبود ،و خونه سوت و کور شده بود... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت42 صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم با چشمای نیمه باز نگاه کردم امیر بود - بله امیر: سلام ساعت خواب!مگه دانشگاه نباید بری؟ - ساعت چنده؟ امیر: ۶ و نیم - یا خدااا چیشده سحر خیز شدی تو ؟ امیر: راستش آیه تا صبح نخوابیدم (زدم زیر خنده): چرا مگه شکنجه ات کردن امیر : فک کنم جام عوض شده نتونستم بخوابم -اشکال نداره،عادت میکنی ؟ امیر: راستی میخواستم بگم ،باش میایم دنبالت - نه نمیخواد ،خودم یه جا کار دارم بعد میرم دانشگاه امیر: باشه ،پس بمونین بعد کلاس میام دنبالتون - بابا زن زلیل امیر: کاری نداری - نه قربونت برم امیر: خداحافظ - خداحافظ بلند شدم ،دست و صورتمو شستم و لباسامو پوشیدم کیفمو برداشتم رفتم سمت آشپز خونه - سلام صبح بخیر مامان: سلام ،چه عجب زود بیدار شدی ؟ - یه مزاحم صبح زنگ زد بیدارم کرد! مامان: مزاحم ،کی بود؟ - گل پسرت مامان: وااا این موقع صبح واسه چی زنگ زده - دیونه است دیگه مثل زنش ،،بی خوابی میزنه به سرشون میان سراغ من بدبخت بیخوابم میکنن... مامان: خدا نکشتت آیه - بابا کجاست؟ مامان: داره لباسشو میپوشه الان میاد بعد چند دقیقه بابا هم اومد کنارمون نشست - سلام بابا بابا: سلام بعد از خوردن صبحانه از بابا و مامان خداحافظی کردم از خونه زدم بیرون سوار تاکسی شدم و رفتم سمت دانشگاه بعد از مدتی رسیدم دانشگاه کرایه رو حساب کردم و از ماشین پیاده شدم از خیابون رد شدم و رفتم سمت دانشگاه که یه دفعه یکی اسممو صدا کرد برگشتم نگاه کردم رضا بود ،از دیدنش این موقع صبح اینجا شوکه شده بودم رضا: سلام - س...سلام ،اتفاقی افتاده ؟ رضا: نه ،میخواستم اگه وقتشو داری باهات صحبت کنم همین لحظه یه ماشین جلومون ایستاد نگاه کردم هاشمی بود سرمو به نشونه سلام تکون دادم ولی هاشمی با دیدنم چهره اش یه جوری بود کنار ایستادیم که هاشمی از کنارمون گذشت و وارد دانشگاه شد یه نفس عمیقی کشیدمو به رضا نگاه کردم رضا: میتونیم بریم صحبت کنیم؟ - من زیاد وقت ندارم باید برگردم ،اگه میشه بریم همین پارک نزدیک دانشگاه رضا: باشه ،بفرمایید بریم .... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
چله به نیابت از هدیه به حاجت روایی شما بزرگواران😍 روز: سی و هفتم ڪانال رسمـے شهیـد نوید صفرے♥️
فکرمی‌کردیم‌‌چون‌‌گرفتاریم‌ ازخدادوریم‌ولی‌شهداثابت‌‌کردند چون‌ازخدادوریم،گرفتاریم :)🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اومدیم شهرستان مسافرت دل هوای شهدا کرد روز اخرسالی اینجا ی مقبره داره یکم دورترازشهر که چندتا شهید گمنام دفن کردن وقتی رفتم هیییچکسه هیچکسسسس پیششون نبود توی خلوت اون بیابون خودشون بودنو خودشون 🙃 دلم خیلی گرفت 💔 دلم گرفت ازینکه اگر برای ما نرفته بودن الان در تدارک سال تحویل کنار خانوادشون بودن 👨‍👨‍👧‍👦 اما الان... ازون بدتر میدونی چیه؟؟💔 شهدای دیگ حداقل خانوادشون میانو بهشون سر میزنن براشون سبزه میارن 🪴 شیرینی میارن 🥮 مزارشونو میشورن میان کنارشون میشیننو سال جدیدو به جگرگوشه با غیرتو مردشون تبریک میگن 🥀 اما این عزیزا🥺 مادراشون نمیدونن ک الان عزیزاشون اینجان 🥺 خانوادشون گمشون کردن هیچکس پیششون نیست 😔💔 اخ ک بمیرم برا غربتی ک هیچکس قدرشونو نمیدونه😞🍃 مادراشون اگر میدونستن اینجان هیچوقت انقدر تنها نبودن 🙃 هممون حواسمون به زندگیا و خوشیه خودمونه فارغ ازینکه چه کسایی جوونیشونو دادن ، در کنار عزیزاشون بودن رو دادن و ..... اگر تونستین بهشون سر بزنین بشین خانواده ای ک گمشون کرده🙃🍃 https://eitaa.com/Navid_safare 🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همراهان😍💚 کسانی که در مسابقه شرکت کردن توجه داشته باشید که تا شب فرصت هست عکس رفیق شهیدتون رو با فور وارد کردن برای دوستان و آشنایان خود بفرستید تا بیشتر بازدید بخوره😍😎💝 هرکس بازدید بیشتری داشته باشه به ۵نفر کتاب شهید نوید صفری داده میشه♥️ پس زود باشید تا فرصت رو از دست ندادید این کار رو انجام بدین🥰😀
مداحی آنلاین - سال جدید همه میخوان برن سفر - خلجی.mp3
7.06M
یامقلب القلوب🥺 این آخر سالی حسابامو خودت درست کن..(:"🌿💚
راستییی امشب کسانی که برنده میشن😎 عیدی از طرف شهید نوید هستااا🥺🤩
مهندسی فکر 06.mp3
9.38M
۶ افکار منفی ، برای اهلِ تفکر، نعمتند ! چرا که این دسته از انسانها، باور کرده اند، حرکت در مسیرِ خلافِ افکار منفی، 🥇بزرگترین و سرعت دهنده ترین مسیر، برای رشدِ انسانیِ آنهاست.
مهندسی فکر 07.mp3
9.13M
۷ ابدیّتی که پیشِ روی ماست ؛ محال است، به سعادت و آرامش، ختم شود ؛ مگر اینکه، ابزارش را همینجا کسب کرده باشی! اولین و مهم ترین قدم، در تحصیلِ ابزار سعادت ابدی ؛ صحیح و سالم است! 🌐 افکار تو، کجا دور میزند؟