سلام عرض ادب
امروز صبح کنار داداش نوید و داداش رسول بودم به یاد همه اعضا گروه داداش نوید بودم 😍
انشالله همگی تو سال جدید حاجت هاشون بگیرن و شاد سلامت باشن❤️
ارسالی#مخاطبین😍👆🏻
ممنون که به یاد کانال شهید نوید هستین
اجرتون با خدا و شهید نوید 😍🥳🥺
https://eitaa.com/Navid_safare
بهنمازخیلیاهمیتمیداد👌
💌پدرشهید:
بیشترازهرچیزیبانمازآراممیشد😇
اصلاًحتیوقتیتویکاریبهمشکلمیخوردیم
وضومیگرفتودورکعتنمازمیخواندومیآمد📿
باورکنیدمشکلمانبهسرعتحلمی شد😍
حالاهمهمینطوراست،مشکلیکهپیشمیآید
نگاهمیکنمبهعکسهایشنگاهمیکنمبهچشمهایش ومثلهمانوقتهاهرطورشدهمشکلمراحلمیکند❤️
مادرشخانهراکردهنمایشگاهعکسهاینوید
رویدیوار،تویطاقچه،رویمیز،روییخچال
هرجاراکهنگاهکنینویدهست🙂🌱
#شهیدانہ/#شهیدنویدصفرۍ🦋
بی گمان چشم خبر می دهد از سردرون ؛ ورنه چشم شهدا این همه آرام نبود..(:
#شهیدانه
#شهید_نوید_صفری
وصُحْبَةَ الْکِرامِ
خدایا،روزی ام کن با کریمان هم نشین شوم...
(وتومی دانی بهترین هم نشینِ من حسین علیه السلام است.)
_دعای روز هشتم ماه رمضان
#ماه_رمضان
نوید دلها 🫀🪖
گلزار شهدای اهواز 🥺💫
ارسالی یکی از دوستانم 😢
https://eitaa.com/Navid_safare ✨
04_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
10.29M
🦋 روحم بالای جسدم بود.
دوست نداشتم به جسمم برگردم، ولی برگشتم.
چند روز گذشت، باز سکته کردم و قلبم ایستاد؛ برای دومین بار روح از کالبدم جدا شد.
🦋 "آنسوی مرگ"
#جلسه_چهارم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت62
از پله اتوبوس بالا رفتم و همه جا پر شده بود
چشمم به نامه ها افتاد
همه بچه ها جایی نشسته بودن که اسمشون روی نامه بود
پشت صندلی راننده جایی دو نفر خالی بود ،نمیدونستم جای من اینجاست یا نه
یه دفعه یه نفر صدام زد برگشتم هاشمی بود
یه نامه توی دستش بود
هاشمی: این مال شماست ،میتونین همینجا پشت صندلی راننده بشینین
نامه رو ازش گرفتم ،باورم نمیشد ،اسم فرستنده جاوید الاثر ابراهیم هادی بود ،گیرنده آیه هدایتی اشک از چشمام جاری شد ،نمیدونستم چی بگم ، به هاشمی نگاه کردم ،متوجه تعجبم شده بود
هاشمی: ببخشید اینو خودم درست کردم ،دلم نمیخواست شما که واسه همه نامه نوشتین بدون نامه راهی سرزمین عشق بشین
- خیلی ممنونم ،بابت همه چی
هاشمی: خواهش میکنم کاری نکردم،بفرمایید بشینین منم برم ببینم بچها ی اون اتوبوس اومدن یا نه
سر جای خودم نشستم بعد از ده دقیقه خانم منصوری هم آمد کنارم نشست
منصوری: بلاخره بچه ها اومدن ،چند دقیقه دیگه حرکت میکنیم
منم لبخندی زدمو چیزی نگفتم
بعد از یه مدت راننده به همراه یه جوون سوار اتوبوس شدن و حرکت کردیم که بعد متوجه شدم اون جوون شاگرد راننده است
از نگاه های شاگرد راننده متنفر بودم، هی برمیگشت و به دخترا نگاه میکرد و میخندید
بعضی از دخترا هم که مشخص بود برای تفریح اومده بودن صدای خنده های بچه ها باعث میشد شاگرد راننده بیشتر نگاهشون کنه
چند باری خانم منصوری به بچه ها تذکر داد ولی تذکر ها بی اثر بود
یه دفعه دیدم که خانم منصوری گوشیشو درآورد و شروع به پیام دادن کرد بعد از ده دقیقه از راننده خواست که نگه داره متوجه شدم اتوبوس جلویی برادران هم ایستاده بود...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت63
یه دفعه در اتوبوس باز شد و هاشمی وارد اتوبوس شد متوجه شدم خانم منصوری ماجرا رو به هاشمی گزارش داده توی دلم گفتم حتمن الان پوست این راننده شاگرده رو میکنه
ولی با دیدن لبخند روی لبش تعجب کردم
رو به راننده شاگرد گفت: داداش یه کم اونطرف تر میری منم بشینم
راننده شاگرد هم چیزی نگفت و هاشمی در اتوبوس و بست و کنارش نشست
هاشمی: برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا ،امام زمان صلوات.
همه شروع کردن به صلوات فرستادن
با اومدن هاشمی کمی سکوت حکم فرما شده بود منم از داخل کوله ام مفاتیح کوچیکمو بیرون آوردم و مشغول خوندن شدم
دوباره هم همه و خنده بچه ها بلند شد ، چهره عصبانی هاشمی رو میدیدم
گفتم الاناست که بلند شه یه چیزی به بچه ها بگه وقتی که خواست بلند شه یه فکری به ذهنم رسید زودتر از هاشمی بلند شدم و رو به بچه ها ایستادم یه نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم به حرف زدن
- سلام بچه ها ،میشه یه لحظه سکوت کنین تا صدام به همه برسه ؟
کم کم سکوت حکم فرما شد
-بچه ها نامه هایی که پشت صندلیتون بود و برداشتین؟
همه با صدای بلند گفتن: بله
- خوب دقت کردین به اسم گیرنده و فرستنده اش ،فرستنده اش اسم یه شهیده ،گیرنده اش هم اسم شماست
داخل این نامه وصیت نامه شهیده میشه تک تک شما نامه خودتونو باز کنید و بلند بخونید ،که شهید شما چه وصیتی کرده؟
دوباره هم همه بچه ها بلند شد
انگار خوششون اومده بود
- بچه ها اینجوری با هم نگفتم بخونیدااااا ،تک تک ،از همین جلو شروع میکنیم
سرمو چرخوندم سمت یه دختر چادری که داشت به نامه اش نگاه میکرد
- عزیزم میشه شما نامه اتونو بخونین؟
دختر همونجوری که نشسته بود نامه اشو باز کرد و شروع کرد به خوندن
با خوندن وصیت نامه ها کم کم همه آروم شدن
تو چهره بعضی هاشون غم دیده میشد
بعد از خوندن تمام وصیت نامه همه سکوت کردن و چیزی نگفتن
لبخند زدمو گفتم: خوب حالا دیگه میتونیم بگیم که واقعا شهدا ما رو خواستن که بریم پیششون
یکی از دختر ها که انتها نشسته بود گفت: شما نخوندین نامه خودتونو
برگشتم از داخل کوله ام نامه امو بیرون آوردم
- فرستنده نامه شهید جاوید الاثر ابراهیم هادی...گیرنده آیه هدایتی
نامه رو باز کردم و شروع کردم به خوندن.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
39.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لیلی غم مجنونه ...
لیلی تب مجنونه ...
#ارسالی بزرگواران
https://eitaa.com/Navid_safare ✨
-🕋📿-
خداجونم❤️
باصدهزارجلوهبرونآمدیکهمن
باصدهزاردیدهتماشاکنمتورا❤️🩹😇
#آیهگرافی🌱
https://eitaa.com/Navid_safare
کانال رسمی شهید نوید صفری♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استور🤩
توی رگا غیرت ایرانی
#سربازایقاسمسلیمانیم
↶ـ همگےرهگذرهستیم . . .꜄🚶🏻♂꜂
↶ـ بہکسےکینہنگیرید . . . ꜄🖤꜂
↶ـ دلبےکینہقشنگاست . . .꜄🙂꜂
↶ـ بہهمہمهربورزید . . .꜄🔗꜂
↶ـ بہ"خدا"مهر،قشنگاست . . .꜄♥️꜂
↶ـ بشناسید"خدا"را . . .꜄📓꜂
↶ـ هرکجایاد"خدا"هست؛ . . .꜄🌿꜂
↶ـ هرکجانام"خدا"هست . . .꜄✨꜂
↶ـ سقفآنخانہقشنگاست . . . .꜄ 🕋 ꜂
#خداگونه 💙😇🌌
میگفتحواستباشهتومهمونےخدا
یطورےرفتارڪنےڪہآخرشازخدا
توقععیدےداشتهباشے (:
انشاءالله بین الحرمین روزیتون💛✨️
شب زیارتی آقا امامحسینجان(علیهالسلام) زیارت عاشورا فراموشتون نشه🥰❤️
کانالشهیدنویدصفری✨♥️
شب جمعس هوایت نکنم می میرم💔
سوره ی جمعه بخوانیم👇🏻
به نیت امام زمان✨امام حسین✨حضرت عباس✨شهید نوید✨
ان شاءالله حاجت روا 🙏🥺
https://eitaa.com/Navid_safare
وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ
أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ..
[قصص،١٣]
-شڪستگیهای دلم را
نگه داشتهام، تو ترمیمشان ڪنی..🫀🌱
https://eitaa.com/Navid_safare 💫
این عکس هایی که میزارم توی کانال رو خودمون سفارش میگیریم اگر کسی دوست داره سفارش بگیره😎
پنج طرح شاسی از #شهیدنویدصفری
برای سفارش به یکی از آیدی های زیر پیام بدید👇🏻♥️
@motahareh_sh
♥️
@Massoumeh_sh84
https://eitaa.com/Pack_martyrs
امامزادگان عشــق 🤩