••🍂🕊••
همسر شهید :
قرار بود بعد از اینکه رفتم سوریه بعد از سه روز زیارت باهم برگردیم تهران(حدود چهل و پنج روز قبل از شهادت)، اما جور نشد و آقانوید موندنی شد. تنها از سوریه برگشتم. خانواده خودم و آقانوید آمده بودند استقبالم فرودگاه. مادرشوهرم تا چشمش بهم افتاد گریه امانش نداد.🥺 ازاون بالا دیدم که همینطور اشک میریزه.😢 از مقدار وابستگی و محبت مادر پسری شان خبر داشتم و می دانستم همین مدت دوری هم برایش خیلی سخت بوده، وقتی رسیدم با گریه گفت تنها اومدی. کاش نویدمم باهات بود. یکی از دوستان آقانوید جلو آمد و گفت: حاج خانوم نگران نباش، نوید هم زود برمیگرده. الان شرایط سوریه خیلی آرومتر شده. مادرشوهرم با بغض گفت: دلم خیلی براش تنگه. بهش گفتم وقتی برگرده هفت دور، دورش میگردم و قربون صدقه ش میرم…
گذشت تا روزی که آقانوید برگشت، اما نه آنطور که انتظار می رفت. نتوانست مثل همیشه جلوی پای مادر عزیزش بلند بشه، اما مادر به قولش عمل کرد. به محض ورود به اتاق معراج، گفت برید کنار، من به پسرم قول دادم هفت دور، دورش بگردم💔...
#سلامتیهمهمادرانعزیزشهداصلوات🌷
#شهیدنویدصفری🕊