حدیث کساء۩علی فانی.mp3
7.51M
💠💎📿 #حدیث #کساء
🎙 با نوای علی فانی
حسوحالمعنوی:⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️عالی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
#دعــاے_عهـــد»
🎤 محسن فرهمند
📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را
💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم
قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
زیارتجامعهکبیره۩علیفانی.mp3
14.05M
ا💠۩﷽۩💠ا
📖 #زیارت صوتی #جامعه_کبیره
بهترين و جامع ترین زيارتی که صفات ؛ مقامات و معارف اهلبیت علیهم السلام در آن بیان شده و از طرف امام هادی (ع) به شیعیان رسیده است
🎙 با نوای علی فانی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین جان...
با ذکر یا حسین
زیر سقف آسمان است که نفس می گیرم
حسین جان...
نامت هر جا که باشد زیباست اما زیباتر هم می شود اگر نامت در قلبمان حک شود...!
#سیده_شهلا
#یاحسین
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#سلام_ارباب_خوبم😍✋
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#سلام_امام_زمانم😍✋
#یاصاحب_الزمان_عج❤️
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#حجاب
با حجاب بودن زنے
بہ اين معنا نيست ڪہ او؛
پوشیدنِ لباس جذاب
و آرايش کردن
ࢪا بلد نيست ...
بلڪہ او مى داند :
چہ بپوشد
ڪجا بپوشد
و براے ڪہ بپوشد ...
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🥀 #پنجـشنبه است
به رسم کهن،یاد میکنیم
از آنها که وقتـشان
و مکانشان از ما جـداست
یاد میکنیـم از آنها
که دلتـنگشان میـشویم
یاد میکنیـم از آنها
که هنـوز دوستـشان داریم
یاد میکنیم از همه
شهـدا،علمـا و درگذشتـگانمان
با #فاتحه و #صلوات ی
بر محمد و آل محمد🌼🌿
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💙🍃
🍃🍁
#نمازویژه_روزپنجشنبہ
#نمازآرزوها....
✍آیتالله بهجت رحمهالله اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز روز پنجشنبه توصیه میکرد و میفرمود: «آیتالله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را میخواند، هدیهاے براے او میرسید»
چهار رڪعت (دو نماز دورکعتی)
👈💎در رکعت اول بعد از حمد ۱۱بار سورۀ توحید
👈💎در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱بار سورۀ توحید
👈💎در رکعت سوم بعد از حمد ۳۱بار سورۀ توحید
👈💎در رکعت چهارم بعد از حمد ۴۱بار سورۀ توحید
✨بعد از سلام نماز دوم ۵۱بار سورۀ توحید و ۵۱بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» را بخواند
✨ و سپس به سجده برود و ۱۰۰بار «یاالله یاالله» بگوید و هرچه میخواهد از خدا درخواست کند.
🌺🍃پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
خداوند متعال بر کسی که این نماز را بخواند و حاجتش را از خدا نخواهد غضب میکند🌺🍃
#غنی_شدن
🍃🌸 #روز_پنجشنبه
از براے مال و ثروت
۲ رڪعت نماز
و بعد "سوره یس" بخواند
و این عمل را تا ۳ روز انجام دهد
اکمل خواهد بود✨
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصلچهارم ( #ایامنوروزومشهد) #قسمت55 از نیمه راه رد نشده بودیم که وسط راه
✨﷽✨
#یادت_باشد❤
✍ #فصلچهارم ( #ایامنوروزومشهد)
#قسمت56
هجدهم فروردین بود که طبق هماهنگی با حاج آقای صباغیان راهی جنوب شدیم.
چون داخل آمبولانسی که همراه کاروانها به مناطق میرفت نیروی امدادگر نیاز بود، من قبول کردم که خادم امدادگر باشم.
دوست داشتم هر کاری از دستم بر میآید در راه خدمت به شهدا و زائران راهیان نور انجام بدهم.
حمید هم در منطقه «دهلاویه» مقتل شهید دکتر «مصطفی چمران» به عنوان خادم مشغول شد.
هر روز از اول صبح سوار آمبولانس میشدم و همراه کاروانها مناطق را دور میزدیم، این چند روز جور نشد حمید را ببینم.
با توجه به شرایط آب و هوا تعداد کسانی که مریض میشدند یا به کمک نیاز داشتند زیاد بود.
سخت تر از رسیدگی به این همه زائر تکانهای آمبولانس بود که تحمل آن برای من خیلی دشوار بود.
نزدیک به شانزده ساعت در طول روز از این منطقه به آن منطقه در حال رفت و آمد بودیم. شب که میشد احساس میکردم استخوان های بدنم در حال جدا شدن است.
شب آخر با آمبولانس به اردواگه شهید کلهر آمدیم، اردوگاه تقریبا رو به روی دو کوهه ورودی شهر اندیمشک قرار داشت، با حمید قرار گذاشته بودم که آنجا همدیگر را ببینیم.
تا نیمههای شب بیمار داشتیم و من درگیر رسیدگی به آنها بودم. اوضاع که کمی مساعد شد از خستگی سرم را روی در آمبولانس گذاشتم، پاهایم آویزان بود، آن قدر بدنم کوفته و خسته بود که متوجه نشدم چطور همان جا به خواب رفتم.
نزدیک اذان صبح با صدای مناجات زیبایی که در محوطه اردوگاه پخش میشد بیدار شدم.
تا چشم هایم را باز کردم حمید را دیدم. روبروی من کنار جدول نشسته بود.
زیر نور ماه چهره خسته حمید با لباس خادمی و کلاه سبز رنگی که روی سرش گذاشته بود حسابی دیدنی شده بود.
پرسیدم:
_حمید جان از کی اینجایی؟ چرا منو بیدار نکردی پس؟
گفت:
_ تقریبا سه ساعتی هست که رسیدم، وقتی دیدم خوابی دلم نیومد بیدارت کنم. اینجا نشستم هم مراقب تو باشم هم تو راحت استراحت کنی.
لبخند زدم و گفتم:
_ با اینکه حسابی بدنم کوفته شده و این چند روز دو سه هزار کیلومتر با این آمبولانس راه رفتیم، ولی حالا که دیدمت همهی خستگیام رفت. بخوای پای پیاده باهات تا خود اهواز هم میام!
#ادامه_دارد...
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌺🍃🌺.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌺.🍃🌺.═╝
ندای قـرآن و دعا📕
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصلچهارم ( #ایامنوروزومشهد) #قسمت56 هجدهم فروردین بود که طبق هماهنگی با ح
✨﷽✨
#یادت_باشد❤
✍ #فصلچهارم ( #ایامنوروزومشهد)
#قسمت57
همراه هم در همان خنکای اول صبح محوطه اردوگاه سمت حسینیه راه افتادیم.
یکی از زیباییهای همسایگی به شهدا که در شهر خیلی کمتر توفیق آن نصیب انسان میشود نماز صبحهایی است که اول وقت به جماعت میخواندیم.
درست مثل شنیدههای ما از زمان جنگ همه برای رسیدن به صف نماز جماعت از هم سبقت میگرفتند.
بعد از نماز صبح حمید به خاطر کارهایی که باقی مانده بود به دهلاویه برگشت تا فردا سمت قزوین حرکت کند.
اما من چون کلاس داشتم همان روز از اندیمشک سوار قطار شدم و به تهران آمدم تا بعد با اتوبوس به قزوین برگردم.
از جنوب که برگشتیم گوشه ذهنم به تولد حمید فکر میکردم، دوست داشتم اولین سالروز تولد حمید که من کنارش هستم برایش یک جشن تولد خودمانی بگیرم.
چهارم اردیبهشت ماه روز تولد حمید ساعت پنج صبح بود که با هول از خواب پریدم، عرق سردی روی پیشانیم نشسته بود، دهانم خشک شده بود، خواب خیلی عجیبی دیده بودم:
آقایی با یک نورانیت خاص که مشخص بود شهید شده میخواست یک چیزی به من بگوید، در تلاش بود منظورش را برساند ولی تا خواست حرف بزند من بیدار شدم.
چهره شهید را کامل به یاد داشتم، خیلی ذهنم درگیر این بود که حرف این شهید چه بود که نشد من بشنوم.
با حمید قرار داشتم که به مناسبت تولدش به مزار شهدا برویم، مراسم تولدش را کنار شهدا برده بودیم.
خودش بود و خودم و شهدا، برایش کیک خریده بودم، وقتی رسیدیم حمید طبق معمول رفت سر مزار شهید حسین پور، میدانستم میخواهد با رفیقش خلوت کند.
همان ردیف را آهسته قدم زنان جلو آمدم، کیک به دست به قاب عکس بالای سر مزارها نگاه میکردم، هر کدامشان یک سن وسال، یک تیپ و یک قیافه ولی همگی یک آرامش خاص داشتند، چشمهایشان پر از امید بود.
در عالم خودم بودم که یهو خشکم زد، چشمهایم چهارتا شد، یکی از عکسها همان شهیدی بود که من داخل خواب دیده بودم، دقیقا همان نگاه بود، شهید «اردشیر ابراهیم پور».
جذبه خاصی داشت، همیشه در سرم میچرخید که این شهید میخواهد یک چیزی به من بگوید.
نگاهش پر از حرف بود، بعد از آن هر بار مزار شهدا میرفتیم، حمید میرفت سر مزار شهید حسین پور، من هم میرفتم سر مزار این شهید.
با اینکه متوجه نشدم حرف شهید چه بود ولی همیشه سر مزارش آرامش خاصی داشتم.
#ادامه_دارد...
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌺🍃🌺.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌺.🍃🌺.═╝
#خلاصی_از_فقر
🌸✨ هر کس هر روز ۳۰ مرتبه
《سبحان الله》 بگوید #فقر از
او دور شود✨
📚 اقتباس از لئالی منثوره ۶۰۳
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕