eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
12.7هزار دنبال‌کننده
32.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
482 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31 eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran دعا و سرکتاب نمیکنم
مشاهده در ایتا
دانلود
باید ابلاغ کنند تا روز قیامت حاضران به غایبان و پدران به فرزندان پیغام غدیر را؛ تمام دین، ولایتِ علی علیه‌السلام است و وارث امروز آن، مهدی فاطمه‌ست... فرصت خوبی‌ست اللهم عجل لولیک الفرج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
36674693568453.mp3
7.4M
○° اون روزیه که . 🎼 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍هر کس نمــاز دوشنبه را بخواند ثواب ۱۰ حج و ۱۰ عمره برایش نوشته شود دو رکعت ؛ در هر رکعت بعد از حمد یک آیة‌الکرسی ، توحید ، فلق و ناس بعد از سلام ۱۰ استغفار🌸🍃 🌸✨هر کس در روز دوشنبه دو رکعت نمازحاجت بگذارد و پس از نماز در سجده هفتاد مرتبه《 》بگوید تـوانگـر شـود✨ 📚 صحیفه مهدیه ۱۴۰ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصل‌‌‌‌نهم ( #اعزام‌حمید) #قسمت149 ساک را که چیدم برایش حنا درست کردم، گفتم:
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) ساعت یازده شب با همکارش رفتند واکسن آنفولانزا بزنند. وقتی برگشت همه چیز را با هم هماهنگ کردیم، شانزده هزار تومان برای پول شهریه باید به حساب دانشگاهش می ریختم، از واحدهای مقطع لیسانسش فقط سه واحد مانده بود، این سه واحد را قبلا برداشته بود ولی به خاطر مأموریت نتوانسته بود بخواند. بعضی از دوستانش گفته بودند: «چون مأموریت بودی و نرسیدی بخونی بهت تقلب می رسونیم». ولی حمید قبول نکرده بود، اعتقاد داشت چون این مدرک می تواند روی حقوقش اثر بگذارد باید همه درس هایش را با تلاش خودش قبول شود تا حقوقش شبهه ناک نباشد. قرار شد هزینه شهریه را واریز کنم تا وقتی حمید برگشت بتواند امتحان بدهد و درسش را تمام کند. هشتاد هزار تومان از پول سپاه دست حمید مانده بود به من سفارش کرد که حتما دست پدرم برسانم تا به سپاه برگرداند. در مورد خانه سازمانی هم که قرار بود به ما بدهند از حمید پرسیدم: «اگه تا تو برگشتی خونه رو تحویل دادن چی کنیم؟» گفت: «بعید می دونم خونه رو تا اون موقع تحویل بدن، اگر تحویل دادن شما فقط وسایل روببرید، خودم وقتی برگشتم خونه رو رنگ می زنم، بعد با هم وسایل رو می چینیم» . از ذوق خانه جدید از چند هفته قبل کلی اسکاج و مواد شوینده گرفته بودم که برویم خانه سازمانی. غافل از این که این خانه آخرین خانه زمینی مشترک من و حمید می شود! ساعت دوازده بود که خوابید، چون ساعت پنج باید به پادگان می رسید گوشی را روی ساعت چهار و بیست دقیقه تنظیم کردم، حمید راحت خوابید ولی من اصلا نتوانستم بخوابم. با همان نور کم ماه که از پنجره می تابید به صورتش خیره شدم و در سکوت کامل کلی گریه کردم، متکا خیس شده بود. اصلا یکجا بند نمی شدم، دورتادور اتاق راه می رفتم و ذكر می گفتم، دوباره کنار حمید می نشستم. دنبال یکسری فرضیات برای نرفتنش می گشتم، منطق و احساسم حسابی بینشان شکرآب شده بود، پیش خودم گفتم شاید وقتی بلند شد دل درد بگیرد یا پایش پیچ بخورد. ولی ته دلم راضی نبودم یک مو از سر حمید کم بشود یا دردی را بخواهد تحمل کند. به خودم تلقین می کردم مثل همه مأموریت ها ان شاء الله این بار هم سالم برمی گردد. یک ساعت مانده به اذان بیدارش کردم، مثل همیشه به عادت تمام روزهای زندگی مشترک برایش صبحانه آماده کردم. تخم مرغ با رب که خیلی دوست داشت همراه با معجون عسل و دارچین و پودر سنجد. گفتم: «حمید بشین بخور تا دیر نشده». نمی توانستم یک جا بند باشم، می ترسیدم چشم در چشم شویم دوباره دلش را با گریه هایم بلرزانم... .... التماس دعای فرج🤲🏻🌹 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌺🍃🌺.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌺.🍃🌺.═╝
ندای قـرآن و دعا📕
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصل‌‌‌‌نهم ( #اعزام‌حمید) #قسمت150 ساعت یازده شب با همکارش رفتند واکسن آنفولا
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحانه رو با من نمی خوری؟!» دلم خیلی گرفت، گوشم حرفش را شنیده بود اما مغزم انکار می کرد، آشپز خانه دور سرم میچرخید، با بغض گفتم: «چرا این طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!». گفت: «کاش میشد صداتو ضبط می کردم با خودم می بردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می مونم». کنارش نشستم، خودش لقمه درست می کرد و به من می داد، برق خاصی در نگاهش بود. گفتم: «حمید به حرم حضرت زینب (س) رسیدی ویژه منو دعا کن». گفت: «چشم عزیزم، اونجا که برسم حتما به خانوم میگم که همسرم خیلی همراهم بود، میگم که فرزانه پای زندگی و ایستاد تا من بتونم پای اسلام و اعتقاداتم بایستم، میگم وقت هایی که چشمات خیس بود و می پرسیدم چرا گریه کردی حرفی نمی زدی، دور از چشم من گریه می کردی که اراده من ضعیف نشه». همکارش تماس گرفت که سر کوچه منتظر است، سریع حاضر شد. یک لباس سفید با راه راه آبی همراه کاپشن مشکی و شلوار طوسی تنش کرده بود. دوست داشتم بیشتر از همیشه روی حاضر شدنش وقت بگذارد تا بیشتر تماشایش کنم ولی شوق حمید برای رفتن بیشتر از شوق ماندن بود. با هر جان کندنی که بود کنار در خروجی برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم. لحظه آخر به حمید گفتم: «کاش می شد با خودت گوشی ببری، حمید تو رو به همون حضرت زینب (س) منو از خودت بی خبر نذار، هر کجا تونستی تماس بگیر». گفت: هر کجا جور باشه حتما بهت زنگ می زنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم. به یاد زندگی نامه و خاطراتی که از شهدا خوانده بودم افتادم، بعضی هایشان برای همچنین موقعیت هایی با همسرشان رمز می گذاشتند. به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می فهمم». از پیشنهادم خوشش آمد، پله ها را که پایین می رفت برایم دست تکان می داد و بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!». لبخندی زدم و گفتم: «یادم هست! یادم هست!». .... 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌺🍃🌺.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌺.🍃🌺.═╝
🍃🍂 کردن هر چیز مفقود 🍃🍂 🌸✨ امام رضا ؏ ؛ هرگاه چیزے از تو گم شد این دعا را بخوان مجربست 📚 مستدرک ۲۵/۸ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌷 امام صادق (علیه السلام) : ✍ هر کس برای و هر صبح و شام بگوید : ✨ لاحَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ، تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَايَمُوتُ، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً، ولَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً ✨ 📚 مفاتیح الجنان ، ص۲۲ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃🍂 دعایی جهت ↯↯ 🍃🍂 ✍🏼 به جهت رفع مشـکلات و گرفتاری‌ها ۱۰۱ بار این دعا را خالصـانه بخواند 🔺 🔺 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔴 چند طبقه دارد؟ ✅امام باقر (ع): 1- جَحیم: آن بالاترین طبقه می باشد که اهل آن بر روی تخته سنگی می ایستند که از شدت حرارت آن، مغز سرشان به جوش می آید؛ مانند به جوش آمدن دیگ بر روی آتش. 2- لَظی: و آن مملو از شعله های سوزان آتش است که دست و پا و پوست را می کند و در خود ذوب می نماید و در آن کسانی که به فرمان خداوند پشت کرده و یا در پی جمع آوری اموال و ذخیره آن بوده اند جای می گیرند. 3- سقر: آن آتشی است که نه چیزی را باقی می گذارد و نه چیزی را رها می کند و آن آتش پوست تن را به کلی دگرگون می سازد و نوزده تن از فرشتگان عذاب بر آن گمارده شده اند. 4- جطفه: که عبارت باشد از آتش خُرد کننده ای که شعله هایی می افکند که هر یک به بلندی کاخی عظیم می باشد و اهل جهنم به وسیله ی آن عذاب می شدند. 5- هاویه: در آنجا گروهی جای دارند که دست به دعا برمی دارند و می گویند: مالکا؛ به فریادمان برس؛ پس در جواب آن ها ظرف های زرد رنگ آتشین به آن ها می دهند که محتوی آن زردآبه و چرکی است که همچون مِسِ گداخته بر بدنشان جاری می شود. 6- سعیر: و در آن طبقه نیز آتشی گداخته قرار دارد که شامل سیصد سراپرده از آتش است. 7- جهنم: و آن چاهی است در که چون دهان باز کند، آتشی از آن زبانه می کشد که دردآورترین آتش برای اهل آن می باشد 📚 علامه مجلسی. بحارالانوار، ج 8: 289 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🖊 وارد شده هر ڪس این دعا را هر روز پیش از سخن گفتن ۱۰۰ بار یا به روایتی ســه بار بخواند از غیب به قدر نیازش به او روزے خواهد رسید به شرط آنڪه به ڪسی اظهار نکند @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃🍂 🍃🍂 ✍ تا ۱۰ روز و هر روز ۱۰ مرتبہ 【سوره فتح】را بخواند در ساعت ثابتے و بعد از هر بار ۱۰ صلوات بفرستد و بعد از صلوات ذڪر را بگوید @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 « رفاقت با » 👤 استاد 🔸 ماجرای دیدار علامه مجلسی با امام زمان... 🌱 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕