ندای قـرآن و دعا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۸۳ مریم با گریه به سمت پله ها دوید مادرش با ناراحتی خیره
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۸۴
در باز شد و مهلا خانم با بشقاب میوه وارد اتاق شد.... مهیا سرش را بالا آورد
ــ دستت طلا مامان
_نوش جان گلم
بشقاب را روی میز تحریر گذاشت
_داری چیکار میکنی مهیا جان
_دارم چیزایی که لازم ندارمو جمع میکنم اتاقم خیلی شلوغه
مهلا خانم به پلاستیکی که پر از لاک و وسایل های آرایش گوناگون بود نگاهی کرد
_می خوای بزاریشون تو انبار
_نه همشون... فقط اونایی که بعدا ممکنه لازمم بشن
مهلا خانم به پلاستیک اشاره کرد
_اینا چی؟
مهیا سرش را بالا آورد و به جایی که مادرش اشاره کرده بود نگاهی انداخت
_نه اینا دیگه لازمم نمیشه
_میندازیشون؟؟
ــ آره
مهیا کارتون را بلند کرد گذاشت روی تخت دستی به کمر زد
_آخییییش راحت شدم
مهلا خانم از جایش بلند شد
_خسته نباشی برای نماز مغرب میری مسجد؟
مهیا به پنجره نگاهی کرد هوا کم کم داشت تاریک می شد
_نه فک نکنمـ برسم .شما میرید؟
_نه فقط پدرت میره
مهیا سری تکون داد..گوشیش زنگ خورد....
مهلا خانم از اتاق خارج شد نگاهی به گوشی انداخت باز هم مهران بود بیخیال رد تماس زد با صدای سرفه احمد آقا مهیا از اتاق خارج شد... احمد آقا روی مبل نشسته بود و پشت سر هم سرفه میکرد مهلا خانم لیوان به دست به طرفش آمد مهیا کنار پدرش زانو زد
_بابا حالت خوبه؟
احمد آقا سعی می کرد بین سرفه هایش حرف بزند...اما نمی توانست مهیا بلند شد و پنجره را بست
_چند بار گفتم این پنجره رو ببندید دود میاد داخل خونه
احمد آقا بلند شد و نفس عمیقی کشید حالش بهتر شده بود
_چرا بلند شدید بابا
ــ باید برم این چند کتاب رو بدم به علی
_با این حالتون؟؟ بزارید یه روز دیگه
_نه بابا بهش قول دادم امشب به دستش برسونم
مهیا نگاهی به پدرش انداخت
_باشه بشینید خودم الان آماده میشم میرم کتابارو بهش میدم مسجدم میرم
ـــ زحمتت میشه
مهیا لبخندی زد و به اتاقش برگشت...لباس هایش را عوض کرد روسری سورمهای رو لبنانی بست و چادرش را سرش کرد گوشیش را در کیفش گذاشت...نگاهی به کتابا انداخت سه تا کتاب بودند آنها را برداشت بوت های مشکیش را پا کرد
_خداحافظ من رفتم
_خدا به همرات مادر
تند تند از پله ها پایین آمد نگاهی به کوچه انداخت خلوت بود فقط یک ماشین شاسی بلند سر کوچه ایستاده بود...میخواست به مریم زنگ بزند با هم بروند... تا شاید بتواند از دلش دربیاورد چون روز عقد زود به خانه برگشته بود و به اصرارهای مریم اهمیتی نداده بود
اما با فکر اینکه تا الان او رفته باشد بیخیال وسط کوچه قدم زد... صدای ماشین از پشت سرش آمد.. از وسط کوچه کنار رفت... با شنیدن فریاد شخصی
_مهیا خانم
به عقب چرخید با دیدن ماشینی که با سرعت به طرفش می آمد خودش را به طرف مخالف پرت کرد..ماشین سریع از کنارش رد شد... روی زمین نشست چشمانش را از ترس بسته بود قلبش تند می زد دهانش خشک شده بود
_حالتون خوبه؟
با شنیدن صدا برای چند لحظه قلبش از تپش ایستاد چشمانش را باز کرد سرش را آرام بالا آورد با دیدن شهاب.. که روبه رویش زانو زده بود و با چشمان نگران منتظر پاسخش بود قطره ی اشکی از چشمانش روی گونه اش را سرازیر شد
چشمانش را روی هم فشرد... شهاب با نگرانی پرسید
_مهیا خانم چیزیتون شد؟؟
ولی مهیا اصلا حالش مساعد نبود و نمیتوانست جواب بدهد شهاب از جایش بلند شد مهیا با ترس چشمانش را باز کرد و به رفتن شهاب نگاهی انداخت از ترس اینکه رفته باشد سر پا ایستاد بعد چند دقیقه شهاب با بطری آبی به سمت مهیا آمد بطری آب را به سمتش گرفت
_بفرمایید
مهیا بطری را گرفت و آرام تشکری کرد یه مقدار از بطری خورد شهاب خم شد و کتاب ها را جمع کرد
_برای شما هستن
مهیا لبانش را تر کرد
_نه پدرم دادن برسونم به دست آقا علی
شهاب سری تکون داد... مهیا کتاب ها را از دست شهاب گرفت
_خیلی ممنون آقا شهاب.رسیدنم بخیر با اجازه
مهیا قدم برداشت.... که با حرف شهاب ایستاد
_این اتفاق عادی نبود... شما خدایی نکرده با کسی دشمنی چیزی دارید
_نه همچین چیزی نیست... آقا شهاب خداحافظ
شهاب به رفتن مهیا خیره شده بود...مهیا تند تند قدم برمی داشت... نمیخواست شهاب سوال دیگری از او بپرسد چون اصلا کنترلی روی رفتارش نداشت..قلبش بی قرار شده بود باور نمی کرد شهاب برگشته بود از خوشحالی نمیدانست چیکار کند..بعد از تحویل کتاب ها به علی به مسجد رفت .. کنار مریم و سارا نمازش را خواند مریم کمی سروسنگین رفتار می کردسارا هم از برنامه مسافرت مشهد گفت... که مهیا لبخندی زدو گفت
_نه بابا من نمی تونم بیام
بعد تموم شدن نماز دیگر دوست نداشت آنجا بماند...سارا هم متوجه شد که مهیا از رفتا مریم ناراحت شده بود
از مسجد خارج شد... گوشیش را درآورد دو تا پیامک از مهران داشت بی حوصله شروع به خواندنشان کرد
_جواب بده پشیمون میشی
ادامه👇
ندای قـرآن و دعا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۸۴ در باز شد و مهلا خانم با بشقاب میوه وارد اتاق شد.... مهیا
👇ادامه قسمت ۸۴ #جانم_میرود 👇
اولی را دیلیت کرد...
دومی را لمس کرد با خواندن پیام از عصبانیت احساس کرد همه وجودش آتیش گرفت
_اینم یه کادوی کوچولو از من به تو عشقم... تا یاد بگیری دیگه وسط کوچه قدم نزنی
شماره مهران رو گرفت
_ای جانم اگه میدونستن خودت زنگ میزنی زودتر دست به کار می شدم
_خفه شو تو به چه حقی اینکارو کردی
_اِ خانومم بد دهن نباش
_خانومم ومرض...آشغال تو داشتی منو به کشتن میدادی
_نه گلم حواسم به تو بود... تو دیگه نباید نگران باشی اون پسر بسیجیه که نجاتت داد
_تو از جونم چی می خوای؟؟
_فقط تورو می خوانم
_احمق فکر کردی من مثل دختراییم که دورو برتن..نه آقا اشتباه گرفتی و مطمئن باش کار چند ساعت قبلو بی جواب نمیذارم
گوشی رو قطع کرد....
با دست پیشانی اش را ماساژ داد سردرد شدیدی گرفته بود
_شما گفتید که اینطور نیست
مهیا با شنیدن صدا دستش از کار افتاد با تعجب و استرس به عقب برگشت.... شهاب با چشمان عصبانی به او نگاه می کرد...
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
ختمی جها دفع دردها بخصوص #چشم #درد🔸
✳️هر کس در چشم ضعفی داشته باشد و یا در عضوی دیگر استرخا و سستی ، باید سه روز روزه بگیرد و با شیر و شکر افطار کند و در نیمه شب برخیزد و این آیه را با قلمی مسی و به گلاب و زعفران بنویسد و بلیسد و سه شب این عمل را تکرار کند ان شاء الله دردها از او زایل می گردد و آیه این است
📿آیه ۳۶ سوره انعام :
💥إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ💥
📚چشمه رستگاری صفحه۴۰۹
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌟دعــــــــــــــاے گشـایــــش کـ🔐ـار
🔰شیخ بهایی فرموده هر کس به مدت 10 روز ، هر روز صد مرتبه این دعا را بخواند به حاجت خود می رسد
✔✨«بسم الله الرحمن الرحیم: یا مُفَتِّحَ الاَبواب ،یا مُقَلِّبَ القُلوبِ وَالاَبصار، یا دَلیلَ المُتَحَیِّرین، یا غِیاثَ المُستَغیثین، تَوَکَّلتُ عَلَیک، یا رَبِّ اِقضِ حاجَتی وَلاحَولَ وَلاقُوَّةَ اِلّآ بِاللهِ العَلِیِّ العَظیم، وَصَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ اَجمَعین.»✨
همچنین
✔✨هر کس با طهارت وحضور قلب بمدت هفت روز ، هر روز دوهزار مرتبه(2000) بگوید(یا هادی) #حاجت روا گردد ودر کارهایش #گشایش ایجاد می گردد✨
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دعاے_پیامبر_براے_معالجـہ_بیمارے_ها
✴️ حـضـرت صادق (ع ) فرمود:
🌼 همانا پيغمبر (ص ) باين دعا معالجـہ مى كرد مى فرمود:
🔻دست بر جاى درد مى گذارى و مى گوئى :
🌿☄️أيُّهَا الْوَجَعُ اسْكُنْ بِسَكِينَةِ اللَّهِ وَ قِرْ بِوَقَارِ اللَّهِ وَ انْحَجِزْ بِحَاجِزِ اللَّهِ وَ اهْدَأْ بِهَدْءِ اللَّهِ أُعِيذُكَ أَيُّهَا الْإِنْسَانُ بِمَا أَعَاذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عَرْشَهُ وَ مَلَائِكَتَهُ يَوْمَ الرَّجْفَةِ وَ الزَّلَازِلِ ☄️🌿
📚 اصول كافى جلد 4 صفحـہ : 355 رواية : 17
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#براے_دفع_غم_و_عقیم
💠با مشڪ و زعفران بنویسد درموم گیرد درڪوزہ آب اندازد از آن بخورد
⚡️ خداوند بدو فرزند صالحے عطا فرماید
⚡️ و بیمارے او برطرف مے شود
⚡️ و غم هاے او بـہ شادے مبدل گردد
⚜️بعد بسم اللـہ
🌿🍒 بسم اللـہ و الحمدللـہ و الصلوة علے رسول اللـہ اعوذ بعزة اللـہ و بنور نور وجـہ اللـہ و بما جرے بـہ القلم من عند اللـہ الے اعز خلق اللـہ محمد بن عبد اللـہ صل اللـہ علیـہ و آلـہ ایها الوجع اسڪن بقدرة اللـہ و بحق عزة اللـہ 🍒🌿
📚 گلهاے ارغوان ج 1 ص 149 و 150
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#جهت_پیشگیرے_از_امور_ناخوشایند
✴️ حماد بن عثمان مے گوید: از امام صادق علیـہ السلام شنیدم ڪـہ مے فرمودند :
🍥هر ڪس بعد از نماز صبح صد مرتبـہ بگوید🍥
✨ما شَاءَ اللَّهُ كَانَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ بِاللَّهِ الْعَلِيِالْعَظِيمِ ✨
در آنروز چیزے ڪـہ براے او ناخوشایند باشد نبیند
📚 اصول ڪافے ج ۴ ڪتاب الدعا ح ۳۲۸۸
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#خواص_آیه_الکرسی
🌀حضرت رسوال صل اللـہ علیـہ و آلـہ فرمود :
🔮آیة الڪرسے را در هیچ خانـہ اے نخواند مگر اینڪـہ شیطان تا سے روز از آن خانـہ دور مے شود
♊️بعد از آن بـہ حضرت امیرالمومنین علیـہ السلام خطاب ڪرد و فرمود :
🌀اے علے این آیـہ عظیم را بـہ فرزندان خود تعلیم دہ
♨️آن را بـہ اهل و همسایـہ هاے خود بیاموز ڪـہ حق تعالے هیچ آیـہ اے بزرگوارتر از این آیـہ نفرستادہ است
📚 مستدرڪ الوسائل ج ۴ ص ۳۳۵
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_غربال_کردن_انسانها_در_آخرالزمان_ایت_الله_ناصری.mp3
زمان:
حجم:
4.35M
♨️غربال کردن انسانها در آخرالزمان
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙آیت الله #ناصری
#امام_زمان عج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 #راهکار_استجابت_دعاها
🎙آیتاللهمجتهدیتهرانی
🤲 برای تعجیل امر فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
12.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
راز استفادهی حداکثریِ از #شبهای_قدر و دریافت تقدیرات عالی!
منبع:جلسه اول از مبحث پیوند با امام در شب های قدر
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕