ندای قـرآن و دعا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۵
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۵۳
تو دلش گفت خدایا هربار که امیدوار میشم،خیلی خوب بهم میفهمونی من کجا و فاطمه کجا..
از شیشه ماشین به بیرون نگاه میکرد ولی جایی رو نمیدید.
فاطمه کنار خیابان توقف کرد و گفت:
_مدارک شناسایی تون همراه تون هست؟
-بله.
فاطمه پیاده شد و به مسافرخانه رفت.
-سلام،اتاق خالی دارید؟
-به خانم تنها اتاق نمیدیم.
-اگه اتاق خالی دارید،آقا هستن.
-داریم.
هزینه یک هفته رو حساب کرد و گفت:
_اسمشون آقای افشین مشرقی هست. چند دقیقه دیگه میان ولی من الان میرم.
سوار ماشین شد و گفت:
_شماره حاج آقا موسوی رو دارید؟
-نه.
شماره حاج آقا رو روی کاغذ نوشت و بهش داد.
-اتاق خالی داره.من اسم تون رو گفتم.بفرمایید.
افشین تازه متوجه مسافرخانه شد.خیلی شرمنده شد.فاطمه گفت:
_راه هایی برای حلال شدن اموال تون وجود داره،شما آسان ترین راه رو انتخاب کردید،تازه اگه درست باشه.حتما با حاج آقا درموردش صحبت کنید.
-ولی من فکر میکردم سخت ترین راه رو انتخاب کردم.
-برگرداندن حق مردم سخت تره.رها کردن اموال تون هم فرقی تو اصل قضیه نداره.اگه حق الناسی پیش شما هست باید پس بدید.
افشین پیاده شد و گفت:
_تمام هزینه امشب رو بهتون برمیگردونم.
فاطمه برای اینکه معذب نباشه گفت:
_باشه.منم تا قرون آخرشو ازتون میگیرم.
خداحافظی کرد و رفت.
-سلام،افشین مشرقی هستم.برای من اتاق رزرو شده.
مسئول پذیرش نگاهی به افشین کرد و گفت:
-بله.
کلید اتاقشو داد و مدارک شناسایی شو گرفت.
-هزینه چند روز پرداخت شده؟
-یک هفته.
تو دلش از فاطمه تشکر کرد،
و به اتاقش رفت.روی تخت نشست.خدا رو شکر کرد و به فاطمه فکر میکرد.
مدتی گذشت.کسی به در اتاقش میزد....
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖🍃💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════💖.🍃💖.═╝
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
ندای قـرآن و دعا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۵
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۵۴
کسی به در اتاقش میزد.
در رو باز کرد.مسئول پذیرش بود.یه پلاستیک بزرگ و یه پلاستیک کوچک سمت افشین گرفت و گفت:
_اینا رو همون خانمی که پول اتاقتو حساب کرد،برات آورده.
پلاستیک ها رو گرفت و تشکر کرد.تو پلاستیک بزرگ رو نگاه کرد.یه پرس چلو کباب و یه پاکت پول بود.
به پلاستیک کوچکتر نگاه کرد؛مهر و جانماز و قرآن اندازه متوسط بود.. شرمنده تر شد.
روز بعد تو خیابان دنبال کار میگشت،
ولی همه ازش ضامن میخواستن.متوجه شد حتی کارهایی که در شان خودش نمیدید هم نمیتونه انجام بده.
فاطمه میخواست بره بیرون.زهره خانوم گفت:
_منم تا یه جایی برسون.
-چشم مامان گلم.حالا کجا میخوای بری؟
-مغازه آقای معتمد.
آقای معتمد،شوهرخاله ی فاطمه بود که مغازه پارچه فروشی داشت. زهره خانوم و فاطمه باهم رفتن تو مغازه.نسبتا شلوغ بود.چون آقای معتمد،آدم منصفی بود، همیشه مغازه ش شلوغ بود.
فاطمه و مادرش صبر کردن تا یه کم خلوت شد.آقای معتمد متوجه زهره خانوم و فاطمه شد،بعد احوالپرسی عذرخواهی کرد که زودتر متوجه نشد.
زهره خانوم گفت:
_اینجوری خیلی خسته میشید.کسی رو استخدام کنید،کمکتون باشه.
-مدتی هست دنبال کسی میگردم ولی به هرکسی نمیشه اعتماد کرد.چون کار من بیشتر با خانم هاست،باید آدم چشم پاکی باشه.
-درسته،حق با شماست.
فاطمه یاد افشین افتاد.
با خودش گفت نه،آقای معتمد دنبال آدم چشم پاک میگرده ولی افشین... فاطمه، افشین تغییر کرده،اون اصلا به تو نگاه نکرد.
چیزی که میخواستن خریدن و رفتن. فاطمه فکر میکرد که چکار کنه بهتره. نمیخواست خودش افشین رو به آقای معتمد معرفی کنه،از طرفی هم مطمئن نبود افشین اونقدر تغییر کرده باشه.
وقتی مادرشو به خونه رسوند با حاج آقا تماس گرفت.
-سلام حاج آقا
-سلام،بفرمایید
-وقت دارید درمورد موضوعی باهاتون صحبت کنم؟
-الان نه.
-بعد از ظهر مؤسسه هستید؟
-بله.اون موقع تشریف بیارید مؤسسه.
-بسیار خب،خدانگهدار.
-خداحافظ.
عصر به مؤسسه رفت.بعد احوالپرسی گفت:
_آقای مشرقی باهاتون تماس گرفتن؟
-نه،چطور مگه؟ چیزی شده؟
حاج آقا نگران بود.
-شما چرا نگرانشون هستید؟!
-چند روز پیش موضوعی پیش اومد. سوالهای زیادی پرسید و رفت.دیگه خبری ازش نشد.
-درمورد روزی حلال؟
حاج آقا تعجب کرد.
-درسته،شما از کجا میدونید؟!
-من دیشب اتفاقی دیدمشون.
جریان رو مختصر برای حاج آقا تعریف کرد و بعد گفت:
_آقای معتمد،همسر خاله نرگس،دنبال همکار میگردن ولی براشون مهمه آدم #چشم و #دل پاکی باشه.به نظر شما آقای مشرقی اونقدر تغییر کردن.
-آره،افشین خیلی مراقب نگاه هاش هست.
-یعنی شما پیش آقای معتمد ضمانت میکنید؟
حاج آقا یه کم فکر کرد و گفت:...
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖🍃💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════💖.🍃💖.═╝
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
برای افزایش #رزق و #روزی
هرصبح جمعه تا ظهر جمعه سفارش شده👆👆👆
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#حاجت_روایی
شب پنج شنبه یا جمعه...
💠روایت است که هر کس می خواهد روزی او زیاد گردد و حاجتش روا گردد
🔅شب پنج شنبه یا شب جمعه رو به قبله سوره حمد را بخواند
🔆سپس سوره انعام را تا آیه ۱۲۴ ما اوتی رسل الله خوانده سپس رها کند
🔅و دو رکعت نماز بخواند در هر رکعت بعد از حمد ۷ مرتبه آیة الکرسی و هفت مرتبه سوره کوثر را بخواند
🔆بعد از نماز رو به قبله بقیه آیه را که الله اعلم حیث یجعل …… باشد تا آخر سوره انعام قرائت کند
🔅 سپس سر به سجده گذاشته و ۷۰ مرتبه بگوید «لا اله الا الله محمد رسول الله :
🌸 سپس #حاجت خویش را طلب کند این عمل مجرب است
📚 کشکول شمس صفحه ۴۲۶
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#به_دست_آوردن_مالی_عظیم
💠 هر کس سوره تکاثر را روز دوشنبه یا چهارشنبه 40 بار بخواند مال عظیم یابد و به خیری رسد که در ذهن و تصورات او نگنجد.
📚 کشکول، افشاری ارومیه ای ، ص11
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#رفع_سردرد
💠 هر کس سوره تکاثر را بر صاحب سردرد بخواند دردش باذن الله زایل گردد.
#هدیه_و_خیر_کثیر_به_اموات
💠 در روایت آمده که دو رکعت نماز با این کیفیت برای اموات خیر کثیره دارد:
👈 در رکعت اول «فاتحه » و «آیه الکرسی» و دو بار «توحید» و در رکعت دوم یک بار «فاتحه» و 10 بار سوره «تکاثر» را بخوان و چون نماز تمام شد آن را به مرده مورد نظر هدیه نما به این صورت: «اللهم صلی علی محمد و آل محمد و ابعث الی قبر فلان [ به جای فلان نام مرحوم را بگو ] »
📚 درمان با قرآن، ص161
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#پایین_آوردن_تب
💠 اگر سوره عصر را بر کسی که تب داشته باشد بخوانند #تب او زائل گردد و اگر این سوره را بر فرد افسرده بخوانند از افسردگی بیرون آید.
📚 درمان با قرآن، ص162
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#جلب_محبت_شوهر
💠 اینکه این آیات شریفه را بر گلاب بخواند و بدمد و سپس گلاب را به صورت بمالد. ان شاءالله شوهرش مهربان و مطیع میگردد:
«إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فی شُغُلٍ فاکِهُون هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ لَهُمْ فیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ» (یس 55 الی 57)
📚دوهزار دستورالعمل مجرب
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی_آنلاین_تعصب_اهل_بیت_به_شیعیان.mp3
2.61M
تعصب اهل بیت به شیعیان
#حجت الاسلام عالی
اللهم عجل لولیک الفرج 🌺
#امام_زمان روحی فداه.•°♡☆
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴تفرقه افکنی در آخرالزمان
سخنران پناهیان
#امام_زمان عج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5897893475059241375.mp3
2.18M
🔸#کیمیای_صلوات
سیری در فضائل بیانتهای ذکر شریف صلوات
🎧 قسمت سی و پنجم
#صلوات
#دعای_مستجاب
#پادکست_مهدوی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕