eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
11هزار دنبال‌کننده
31.4هزار عکس
6.5هزار ویدیو
477 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
پاینده و استوار مانند "حدید"⚡️ خورشید رُخت همیشه خواهد تابید تا روز ظهور، رهبرم می مانی (ان شاءالله) تا کور شود هر آنکه نتواند دید💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
 ⃟🌸 آنھاچفیه‌بستندتابسیجۍواربجنگند من‌چادرمیپوشم‌تازهرایۍزندگےڪنم! آنھاچفیه‌راخیس‌میڪردندتا نفس‌هایشان”آلوده‌ٔشیمیایۍ”نشود من‌هم‌چادرمیپوشم‌تا از”نفسھاےآلوده”دوربمانم😌🌱!... @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍ هرڪس این نماز را روز چهارشنبه بخواند خداوند توبه او را از هر گناهے باشد مے‌پذیرد ۴ رکعتست در هر رکعت بعد از حمد یک توحید و یک قدر💫 📚 مفاتیح الجنان نماز هدیه به امام جواد ع در روز چهارشنبه برای بر آورده شدن در روز چهارشنبه بلافاصله بعد نماز عصر بدون اینکه چیزی بگویید 2 رکعت نماز مثل نماز صبح به نیت هدیه به ( امام جواد ع ) میخوانید بعد از سلام 146 مرتبه نه یک دونه کمتر نه یک دونه بیشتر می گویید : (( ماشاءالله لاحول و لا قوة الا باالله )) العلی العظیم ندارد بعدش حاجتت را از خداوند متعال میخواهی ان شاءالله که برآورده شود. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۶
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۶۷ گذرا نگاهش کرد. پسر جوان سر به زیر و مؤدبی به نظر میومد.به رو به روش نگاه کرد و گفت: _بفرمایید. -سلام ... پویان سلطانی هستم. فاطمه داشت از تعجب شاخ درمیاورد.هم از اینکه پویان برگشته،هم اینکه این همه تغییر کرده.از تغییراتش خوشحال شد. -سلام..برادر قدیمی..حال شما؟ خوبید؟ پویان از اینکه فاطمه هنوزم اونو برادر خودش میدونه لبخندی زد. -خوبم،خداروشکر..شما خوبین؟ -خداروشکر.ممنون..هنوز هم باورم نمیشه، شما که گفته بودید دیگه برنمیگردید؟!! -بله،ولی اتفاقاتی افتاد که برگشتم. به صندلی ها اشاره کرد و گفت: _اگه وقت دارید..چند دقیقه ای مزاحم بشم. فاطمه به پویان نگاهی کرد. هنوز سر به زیر بود و به فاطمه نگاه نمیکرد. با تعلل قبول کرد. با فاصله روی صندلی نشستن.فاطمه بدون اینکه به پویان نگاه کنه،گفت: _قبلا هم آدم خوبی بودید ولی الان خیلی تغییر کردید! -اون موقع که خوب نبودم،شما به من لطف داشتید.الان هم دارم سعی میکنم خوب باشم. -ان شاءالله موفق باشید.با من امری داشتید؟ -یه سوالی دارم ازتون... -بفرمایید -شما ...چند سال پیش ...یه دوست صمیمی داشتید ... -هنوز هم دارم. پویان با مکث پرسید. - ازدواج کردن؟ -نه. نفس راحتی کشید.فاطمه خنده ش گرفت.خنده شو جمع کرد و گفت: _ولی بهتره زودتر اقدام کنید. -چرا؟! -چون یه خاستگار سمج داره که خانواده ش هم موافقن.مریم هم تا حالا مقاومت کرده که قبول نکرده. -ولی..آخه من فعلا شرایط شو ندارم. -چه شرایطی؟ -جریانش مفصله...من تک فرزند بودم.پدر و مادرم خیلی به من وابسته بودن.اگه مجبور نبودم اصلا نمیرفتم ..پدرم هرچی داشت،فروخت و رفتیم.مدتی بعد از اقامت ما،مادرم به شدت بیمار شد.آخر هم بعد یک سال از دنیا رفت...پدرم هم بخاطر علاقه زیادی که به مادرم داشت، خیلی بهم ریخت.چند ماه بعد تصادف شدیدی کرد که همون موقع فوت شد.. من دیگه دلیلی برای اونجا موندن نداشتم. مدتی طول کشید تا تونستم برگردم.اینجا هم فامیل زیادی ندارم.خونه ای گرفتم و تنها زندگی میکنم..الان هم تو همین بیمارستان کار میکنم،تو بخش اداری. -بخاطر پدر و مادرتون متأسفم.خدا رحمتشون کنه..من هنوز هم خیلی دوست دارم لطف سابق تون رو جبران کنم..برادر من که راضی نمیشه ازدواج کنه.هرکاری برای امیررضا نکردم،با کمال میل برای شما انجام میدم. -لطف دارید،متشکرم -من با مریم و خانواده ش صحبت میکنم، ببینم نظرشون چیه،بعد به شما اطلاع میدم.. مکثی کرد و گفت: _شما هم اون موقع ها یه دوست صمیمی داشتین. -افشین مشرقی؟!!! اذیت تون کرد؟ -تمام هشدارهایی که داده بودید،درست بود. پویان خیلی ناراحت شد.با شرمندگی گفت: _هنوزم مزاحمتون میشه؟ -الان دیگه نه. با خودش گفت پس به چیزی که میخواسته،رسیده.وگرنه بیخیال نمیشد. فاطمه گفت: _ازشون خبری ندارید؟ -نه.من سه ماهه برگشتم.دنبالش گشتم ولی پیداش نکردم.خونه شو فروخته، هیچکدوم از دوستان سابقم ازش خبر ندارن. -پس میخواید ببینیدش؟ -الان که فهمیدم اذیت تون کرده،دیگه نه. بعد چند ثانیه با تعجب گفت: -مگه شما ازش خبر دارین؟!! -برید سراغش.دیدنش ضرر نداره. مخصوصا که شما مثل برادر بودید... دیدن حاج آقا موسوی رفتید؟ -بله.بابت آشنا کردن من با حاج آقا واقعا ازتون ممنونم. -وظیفه بود..از حاج آقا سراغ آقای مشرقی رو بگیرید.ایشون میتونن کمک تون کنن. پویان خیلی تعجب کرد. به کاغذ تو دستش نگاهی کرد.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۶
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۶۸ به کاغذ تو دستش نگاهی کرد، بعد به خونه ای که جلوش ایستاده بود. خونه خوبی بود ولی باورش نمیشد افشین تو همچین خونه ای زندگی کنه. زنگ زد. کسی جواب نداد.پدربزرگ از پشت سرش گفت: _جوان،با کی کار داری؟ -سلام.با آقای مشرقی ...اینجا زندگی میکنن؟!! -سلام پسرم.آره ولی هنوز نیومده.چند دقیقه دیگه میاد. با کلید درو باز کرد و گفت: -میخوای بیا تو حیاط منتظرش باش. پویان خیلی تعجب کرد. افشین هیچ وقت حوصله همچین آدمهایی رو نداشت.تو حیاط نشسته بود و به باغچه و درخت ها و گلدان ها نگاه میکرد.با خودش گفت چه پیرمرد خوش سلیقه ای.پدربزرگ با سینی چایی آمد. پویان بلند شد،سینی رو گرفت و باهم روی تخت نشستن. -چه حیاط قشنگی دارین؟ -همش کار افشینه. پویان خیلی بیشتر تعجب کرد.افشین حوصله اینکارها رو نداشت.باهم صحبت میکردن که در باز شد و افشین وارد حیاط شد. پویان وقتی افشین رو دید خیلی خیلی بیشتر تعجب کرد.افشین نزدیک رفت و با پدربزرگ احوالپرسی کرد.به پویان نگاهی کرد و رسمی سلام کرد ولی نشناختش.از اینکه اونطوری خیره نگاهش میکرد، تعجب کرد.به پدربزرگ گفت: _معرفی نمیکنید؟ -بابا جان،شما باید معرفی کنی.ظاهرا خیلی وقته همدیگه رو ندیدید. افشین هم به پویان خیره شد. پویان نشسته بود.از تعجب حتی نتونسته بود،بایسته.افشین یه کم خم شد.صورتش رو نزدیکتر برد.با تعجب گفت: _تو پویان هستی؟!! خودتی؟!! -آره خودمم،تو چی؟!! خودتی؟!! -میبینی که،خودم نیستم. پویان رو بلند کرد و محکم بغلش کرد.گفت: _دلم خیلی برات تنگ شده بود. پدربزرگ رفته بود تو خونه ش. پویان هنوز هم باورش نشده بود،افشین باشه.ازش جدا شد و جدی نگاهش میکرد.بخاطر نگاه مهربان و متواضع افشین نمیتونست باور کنه خودش باشه. -جان پویان،تو واقعا افشین هستی؟!! افشین لبخند زد.پویان بیشتر گیج شد. -افشین خیلی بداخلاق و مغرور بود!! -پویان جان.دنبال شباهت بین این افشین و اون افشین نگرد.از اون افشین هیچی نمونده. -عاشق شدی؟!!!! .... فاطمه نادری؟؟!!!! -پس خواهرتو دیدی. -خیلی نامردی،چه بلایی سرش آوردی؟ -به نظرت کسی که بلایی سرش اومده اونه یا من؟ -هر بلایی سرت بیاد حقته. افشین تو دلش گفت..... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۶
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۶۹ افشین تو دلش گفت آره،حقمه.این بار پویان،افشین رو بغل کرد.باهم تو خونه رفتن.پویان متعجب به اطرافش نگاه میکرد. -واقعا اینجا زندگی میکنی؟!! -آره. -چرا خونه تو فروختی؟ -چون حلال نبود. پویان با لبخند نگاهش کرد.افشین هم لبخند زد. -افشین،هنوزم باورم نمیشه خودت باشی...نماز هم میخونی؟!! افشین خندید و با اشاره سر گفت آره. -خواهرمو دست کم گرفته بودم....حالا خاستگاری هم رفتی؟ تمام شب صحبت کردن. پویان از پدر و مادرش گفت.افشین خیلی ناراحت شد.پدر و مادر پویان رو از پدر و مادر خودش بیشتر دوست داشت. یک ساعت به اذان صبح بود. هنوز مشغول صحبت بودن که صدای آلارم گوشی افشین اومد.پویان و افشین با لبخند به هم نگاه کردن.یک دقیقه نگذشت که صدای آلارم گوشی پویان بلند شد.هردو بلند خندیدن.. وضو گرفتن و نمازشب خوندن. برای نماز صبح به مسجد رفتن.همیشه افشین تنها میرفت ولی حالا با پویان میرفتن. روز بعد فاطمه به دیدن مریم رفت. بعد از احوالپرسی با مادر و خواهر مریم،به اتاق رفتن.فاطمه گفت: _تو منتظر کسی هستی که بیاد خاستگاریت؟ -مامانم بهت گفته منو راضی کنی؟ -نه،خاله چیزی نگفته. مریم باتعجب گفت: -بابا گفته؟!! -نه،میگم برات ولی اول جواب مو بده. -نه.منتظر کسی نیستم. -پویان سلطانی یادته؟ تو دانشگاه یه کلاس باهم داشتیم. -همونی که پیش افشین مشرقی ازت دفاع کرد دیگه،آره..خب؟ -به نظرت چطور آدمی بود؟ -نمیدونم،اگه نرفته بود خارج میگفتم احتمالا ازت خاستگاری کرده. -از من؟!! -آره.معلوم بود ازت خوشش اومده بود. فاطمه با تعجب به مریم نگاه میکرد.مریم گفت: _چیه؟ مگه دروغ میگم؟ تو هم ازش بدت نمیومد. -نه،اینجوری نیست.اون عاشق تو شده بود. -من؟؟...پس چرا همش میومد پیش تو و با تو حرف میزد؟ -چون میخواست برای همیشه از ایران بره،نمیخواست تو از علاقه ش چیزی بفهمی. -حالا برای چی الان اینارو میگی؟ -پویان سلطانی برگشته. -خب که چی؟ -گوش نمیدی ها.میگم عاشقت شده بوده.الان بخاطر تو برگشته. -برو بابا..منو سرکار گذاشتی. -نه به جان خودت،راست میگم. -خودشو دیدی؟!! -بله. -خودش بهت گفته بخاطر من برگشته؟!! -به این صراحت که نگفت..حتما که نباید همه چیز رو به زبان بیاره. -حالا چرا به تو گفته؟!! -مریم،خیلی تغییر کرده.خیلی با حجب و حیاست.روش نشد بیاد سراغ خودت. البته مطمئن هم نبود که مجرد باشی. اولین سوالی که ازم پرسید این بود که ازدواج کرده..وقتی گفتم نه،نفس راحتی کشید. -خب که چی مثلا؟ -مریم خیلی بی ذوقی. -فاطمه،اون پسره تو دانشگاه با همه دخترها بوده.همیشه دور و برش پر دختر بوده.حالا چیشده عاشق من شده؟ -اون تغییر کرده. -تغییر هم کرده باشه.من نمیتونم با کسی زندگی کنم که قبلا دستش تو دست صد تا دختر دیگه بوده. فاطمه دید فایده نداره، دیگه چیزی نگفت.حق با مریم بود.پویان هم.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
هر کس هر روز بعد از نماز عصر صد مرتبه « یا وَهّاب» گوید البته و یقینا توسعه در امر معیشتش پیدا شود 📚 منبع کتاب: گوهر شب چراغ صفحه ۱۰۳ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍ هر کس سحرگاهان با طهارت اسم «باسَط» را ۱۰ بار گوید محتاج کسی نگردد و از غم خلاصی یابد و از جاییکه گمان نبرد نعمت یابد و روزیش فراخ گردد 📚 منبع کتاب : چشمه رستگاری ۳۳۴ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
میرزا احمد آشتیانی (ره) اورده اند: علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان فرمودند جهت ارامش پیدا کردن دست روی سینه بگذارید ودر حالت نشسته و ایستاده چند مرتبه ایه ۲۸ سوره رعد را بخوانید «الذّینَ امَنوا وتَطمَئِنُّ قُلوبُهُم بذِکرِ اللهِ اَلا بذِکرِ الله تَطمَئِنُ القلوب » 📕 منبع کتاب : هدیه احمدی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💞 🌺 سید عباس کاشانی می‌فرماید: برای آشتی دادن این آیه را سه مرتبه بخواند و بر روی کسی که قهر کرده بدمد البته آشتی خواهد کرد و عذر خواهد طلبید 🌸 و تمت کلمة ربک ... العلیم سوره انعام آیه ۱۱۵ 📚 منبع کتاب : خواص الآیات @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌐   امام صادق علیه السلام فرمودند نوشتن سوره احزاب روی پوست آهو و گذاشتن آن درون کوزه یا بطری شیشه ای و قرار دادن آن در محل زندگی دختر باعث آمدن  و آسان شدن می‌شود 📚 منبع کتاب : تفسیر اهلبیت علیهم‌ السلام ج ۱۲ ص ۸ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸 ✨✍🏻ابوعلی سینا می گوید چنانچه بخواهی کسی را جلب کنی این اذکار را بر عطر هفت مرتبه بخوان و به او هدیه کن و آن آیات این است ( در حلال اثر گذار است ) ✨آیه ۸۹ سوره واقعه فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ ✨سوره عبس آیات ۱۲ الی ۱۶ فَمَن شَاء ذَكَرَهُ  فِي صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ  مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ  بِأَيْدِي سَفَرَةٍ  كِرَامٍ بَرَرَةٍ ✨آیه ۳۱ سوره آل عمران قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ و لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ 📚 منبع کتاب : الکنز المدفون و السر المصون صفحه ۱۵ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
1_3160506986_۲۷۱.mp3
1.31M
_⚡️_ مهمترین خواسته عجل الله از زنان و دختران چیست ؟ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
اثر محبت امام.mp3
3.65M
🔊 🎵 «اثر محبت و اشتیاق امام» 🎙 استاد 🔅 قبل از اینکه فرصت تموم بشه محبت امام، همه وجود آدم رو برمی‌گردونه به سمت خدا... @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کسی آخرین قدم را برای ظهور منجی (ع) برمی‌دارد؟ | @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
یاد خدا ۸۰.mp3
12.2M
مجموعه ۸۰ | ❤️ : یک فرمول، برای داشتن شادی و آرامشی که هیچ وقت تمام نشود! @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
شیوه جدید حکومت مداری.mp3
3.11M
🎙 ✍شیوه‌ جدید حکومت‌مداری ⬅️ سیاست‌ورزی روحانی منشانه، توقع مردم است. 📌برگرفته از جلسه «رئیسی روحانی بود» @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی غمدیده آمدم که تو غمخوار من شوی شـادم که در حـریم تو افتاده بـار من آیـا شود ز لطـف خریدار من شوی؟ خود را ز راه دور کشاندم به کوی تو دلخسته آمدم که مدد کار من شوی هر طور راحتی، بزن، اما نمی روم این بار آمدم که فقط یار من شوی من ور شکسته ی گنهم، می شود، شبی؟ یوسف شوی و گرمی بازار من شوی؟ عمرم به باد رفته، به داد دلم برس من آمدم که مونس من، یار من شوی آقائیــم، هـمیشه ز سلـطانی شماست یک عمر نوکرم، که تو سالار من شوی... 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌱مهرتو را خدا به گِل و جانمان سرشت دنیای درکنارتو یعنی خود بهشت... 🌱باید زبانزد همه دنیا کنم تو را بایدکه مشق نام تورا تا ابد نوشت... 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 متن دعا و طریقه خواندن نماز عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/102 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
دل ز داغ غم تو ای دوست رها خواهم کرد گره از مشکل دیدار تو وا خواهم کرد در دلم نیست به جز شوق نگاهت لبریز گر که فیضم بدهی رو به خدا خواهم کرد ز طفولی به رهت مست و هوادار شدم بعدِ لطف تو دگر عهد وفا خواهم کرد  من جفا دیده ی دورانم و دل خون شده ام با همین جور و جفا بین که چها خواهم کرد  نادم از کرده ی خود شرم و حیا بنموده تا شود عفو کنون رو به شما خواهم کرد @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این هر شب تکرار می‌شود یک فاتحه و سه توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد ...: 🌼🍀🌼قرار هر شبمان یک ختم قرآن👇🏻 ( 3سوره توحید) به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان عج 🌼🍀 💚دائم سوره قل‌هو الله‌احد را بخوانید و ثوابش را هدیه کنید به 💔این کار عمر شما را با برکت می‌کند و 💔 مورد توجه خاص حضرت قرار می‌گیرید• رحمه الله علیه⚘ ❤️✨هروقت‌میری‌رختخوابٺ یه‌سلامۍ‌هم‌به‌امام‌زمانٺ‌بده ۵دقیقه‌باهاش‌‌حرف‌بزن چه‌میشودیه‌شبی‌به‌یاد‌کسی‌باشیم‌که هرشب‌به‌یادمان‌هست... 🌺سلامتی عج و تعجیل در ظهورش 🌺
🌹 🌹 👈هر روز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان(عج)،هدیه به روح پدران ومادران آسمانی.ارواح مومنین.و شهدا، فقها،دانشمندان، آمرزش گناهان و شفاے مریضان سوره مبارکه @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕