══════﷽🌺 ⃟⃟ ⃟🇮🇷 ⃟🌺 🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم.. 🔶️همان معنویتی که انسان در شبهای قدر حس می کند،همین حس در ایام محرم به انسان دست می دهد.. 🔶️شهید حاج قاسم سلیمانی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊 #رفیق_شهیدم #شهید #شادی_روح_شهدا_صلوات

#به_وقت_هیئت 🎧 زیارت عاشورا ●━━━━━────── ⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻ ◾️علی فانی #امام_حسین ع #محرم  

🌺سبک زندگی قرآنی :🌺 🍂 اهل ذکر شوید تا به آرامش برسید. 🍂 🔶الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد/۲۸) 🍁 ذکر یعنی توجه به خدا. انسان موجودی ضعیف است که برای ادامه حیات، نیاز به پشتوانه و تکیه‌گاه دارد. ⚡️ هرچقدر تکیه گاه انسان، محکمتر و قوی‌تر باشد، احساس امنیت خاطر بیشتری بدنبال خواهد داشت. آنان که تکیه گاههایی جز خدا(مثل پول، قدرت، شهرت و.....) برای خود انتخاب می کنند، دائم نگران از دست دادن تکیه گاه خود هستند. ✅اما انسانی که به خدای مقتدر علیم تکیه می کند و پیوسته به ياد او و متوجه اوست، به آرامش حقیقی و اطمینان قلبی می رسد. سبک_زندگی_قرآنی #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─

‍ ‍ #محبت_و_فرمانبدار_گشتن_معشوق اگر خواهی کسی را محبت خود گردانی مشتی خاک بردارد از قدمگاه او و هقت باراین ایه را بخواند و بر آن خاک دمد و به باد دهد آن کس محب و فرمان بردار او گردد آیه 104 سوره بقره : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ 📜 کونوز الاسرار #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج 🌺 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─

تست شخصیت شناسی 🔙 اولین چیزی که در تصویر دیدید، رازهایی از شما را فاش می کند 👇 چهره درخت کوه پاسخ معما

#معما سه نفر با هم میرن تفریح :)) یک کور _ يك لال _ يك کر کر میمیره ، این لال چطور به کور بفهمونه که کر مرده!؟ [ مشاهده جواب ]

#خیانت ۴ بجز ،معصومه با هیشکی دیگه نمیتونستم دردودل کنم کار هر روزم شده بود رفتن خونه ی معصومه و باهاش صحبت میکردم تا خودم رو خالی کنم چه لحظاتی که معصومه در آغوشم میگرفت و پا به پام گریه میکرد بارها ازش خواستم بین من و رضا واسطه شه چون هر سه همکلاسی بودیم اما قبول نمیکرد میگفت باید ارزش خودت رو حفظ کنی منم کم کم داشتم کنار میومدم ولی وقتی به این فکر میکردم که بخاطر رضا همه کار کردم و هرجایی رفتم حالم از خودم بهم میخورد فقط همین موضوع بود که بیشتر آزارم میداد. یک شب خیلی حالم بد شد اولین کسی که اومد توی ذهنم معصومه بود بهش زنگ زدم و براش درد دل کردم و اونم طبق معمول دلداریم میداد مدتی گذشت و رضا برگشت بهم‌گفت مامانم حالش بهتره و اعصاب منم اروم شده از خوشحالی سر از پا نمیشناختم باورم نمیشد که برگشته تا اینکه بهم گفت باید ببینمت. خیلی دلتنگتم با اصرارهای فراوانش قبول کردم قرار شد فردا عصر برم همون جای همیشگی از اون روز دوباره رابطه ی ما شروع شد. دوباره مثل قبل با همون حس و حال قبل زنگ زدم به معصومه جریان رو تعریف کردم اونم خوشحال شد و با خنده گفت پس دیگه از دستت راحت شدم حس کردم با شوخی حرف دلش رو زده بود و بدون اینکه دلش بخواد بیشتر صحبت کنه کارش رو بهونه کرد و قطع کرد. دروغ نگم کمی بهم بر خورده بود. معصومه دوست صمیمی من بود که روش حساب دیگه ای باز میکردم وقتی رفتم پیش رضا مدام میگفت دلم برات تنگ شده بود زهرا ادامه دارد کپی حرام