#گول_خوردم ۲ ناباور به زمین خیره شدم یعنی زندگی من از این به بعد باید به میل یه نفر دیگه باشه؟ با جمله بعدی تیر خلاصی رو بهم زد گفت رو حرف خونواده من حساب نکنید من‌خودم اومدم خاستگاری بابام خیلی حساس بود رو من حتی تو جلسه خاستگاری چندین بار عنوان کرد ک دخترم دوس داره معلم بشه و باید درس بخونه نظر خونوادمم این بود که شرایط مالیش خوبه و میتونه اینده منو بسازه مجید یه تراکتور داشت مامانم میگفت خودش کار میکنه دستش تو جیب خودشه و استقلال مالی داره از طرفی هم وضع مالی باباش عالی بود تا اینکه قرار شد با مادرا بریم بیرون و پارک تا بیشتر اشنا بشیم طبق قرار مادرا فردای خواستگاری قرار گذاشتیم توی پارک، همراه مادرم رفتیم و سرساعت رسیدیم مادرها نشستن و من و مجید با هم قدم زدیم تا بیشتر اشنا بشیم بعد از یکی دو ساعت رو بهش گفتم من خیلی گرسنمه فوری گفت بریم پیش مادرهامون یه چیزی بخوریم به امید اینکه الان میریم کافه یا رستوران باهاش همقدم شدم که رو به مادرش گفت مامان یکتا خانم گرسنه هستن مامانش با خوشرویی گفت ما هم ضعف کردیم بیاید یه چیزی بخوریم حقیقتش من به دکه پارک هم راضی بودم اما در نهایت تعجب دیدم مادرش از توی کیفش چهارتا لقمه نون در اورد که وسطشون به زور یکم نون مالیده بود با دیدن اون لقمه خشکم زد که مادرش دوتا شیشه اب معدنی از کیفش در اورد یکیشو گذاشت جلوی ما و گفت این مال شما دوتایی بخورید اون یکی هم مال من و پسرم ادامه دارد کپی حرام

#گول_خوردم ۳ من هیچی نگفتم اما رفتار مادرم نشون میداد ناراحت شده و با این وجود همچنان مادرم بهشون جواب مثبت داد پیش خودم گفتم اینکه لباس نیست لج کنم چیزی که خودم میخام بخرم اخه همیشه دنبال زیبایی بودم تا کیفیت برای همین با مامانم همیشه مشکل داشتیم ولی اینبار ازم نظر نپرسید و خودش کاری که میخواست رو کرد بابام بعد جلسه آشنایی گفت زورت نمی کنم ولی از نظر من پسریه ک مسئولیت پذیره وگرنه تو خواستگار دیگه ام داشتی باباش پولدار ام بود ولی اگه ی زمانی باباش نباشه میتونه دخترم خوشبخت کنه یا نه؟ حتی همین خواستگارمم زمانی ک گفتن خسیس بابام پشیمون شده بود ولی مامانم چون سختی کشیده بود میگفت دخترم‌تو رفاه باشه بهتره گذشت و من زن پسری شدم که کلا ۳ روز میشناختمش حتی زمانی که برای خرید حلقه رفته بودیم من از رفتار خودش و خواهرش خوشم نیومد اصلا منو حستل نمبکردن انگار عروس خواهرش بود حتی نظر منم نپرسیدن و شب بله برون قبل اینکه مهمونا بیان داشتم برای زندایی ام میگفتم من نمیخوام هیچ علاقه ای به این ندارم از من خیلی بزرگتره بابام شنید و با تشر گفت دیگه این حرفو نزن الان همه مردم فهمیدن ما یه چیزی داریم به نام ابرو و نباید بذاریم کسی سر از کار زندگیمون در بیاره الان مردم دارن زنگ میزنن تبریک میگن ی کاری نکن حرفمون بیافته نوک زبون مردم ادامه دارد کپی حرام

#رزق_ثروت 🍃جهت افزایش و ازدیاد خیر و برکت در مال و رزق و روزی ،قبل از خفتن بخوانید 🔰اللَّهُمَّ أَنْتَ الْأَوَّلُ فَلَا شَيْ‏ءَ قَبْلَكَ وَ أَنْتَ الْآخِرُ فَلَاشَيْ‏ءَ بَعْدَكَ‏ وَ أَنْتَ‏ الظَّاهِرُ فَلَا شَيْ‏ءَفَوْقَكَ وَ أَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَا شَيْ‏ءَ دُونَكَ وَ أَنْتَ الْآخِرُ فَلَا شَيْ‏ءَ بَعْدَكَ اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ وَ رَبَّ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْفُرْقَانِ الْحَكِيمِ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دَابَّةٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ منبع : مصباح المتهجد ج 1 ص 122 – بحارالانوار ج 84 ص 177 – بلد الامین ص 34 #اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─

#ذکر_ثروتمند_شدن_تا_هفت_نسل 🍂🍃🌼 از پیامبر اکرم خدا(ص)روایت شده است که هرکس می خواهد رزق وروزی او زیاد شود وبه آسانی به او برسد، باید هرصبح و هر شب، سه مرتبه این دعا را بخواند،و گفته شده: این دعا به حدی نتیجه می دهد که فرزندان شخص دعا کننده هم تا هفت بطن،محتاج نمی گردند. ودعا این است 👇🏻👇🏻 ✨ یا اللهُ یا اللهُ یا اللهُ،یا رَبُّ یا رَبُّ یا رَبُّ،یا حَیُّ یا قََیُّومُ،یا ذَالجَلالِ وَ الإِکرامِ،أَسئَلُکَ بِاسمِکَ العَظیمِ الأَعظَمِ،أَن تَرزُقَنی رِزقاً واسِعاً حَلالاً طَیِّباً،بِرَحمَتِکَ یا أَرحَمَ الرَّاحِمینَ ✨ 📚 کلیات مفاتیح الحاجات.ص87 #اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─

❄️#محبت_بین_زوجین( محبت )❄️ ✍🏻برای رفع صفت لغوگوئی و فحاشی همسرتان یا هر شخص دیگر برغذایی که قصد خوردن آنرا دارد ۶۲ مرتبه 🔸یا حمید🔸 بخوانید؛ ✨✍🏻 سه روز هر روز چهل و یکبار آیه الکرسی را خوانده و به نبات بدمیدو به همسرتان بدهید بخورد تازنده است از شما جدا نشود ✨✍🏻 برای #خوشبختی و #عاقبت_خوش در زندگی سوره نور را هرروز یکبار بخوانید. 📚مخازن ج۱ ص۵

نه رواقی، نه گنبدی، حتی سنگ قبری سرمزار تو نیست😢 غیر مشتی کبوتر خسته 🕊 خادمی، زائری، کنار تو نیست💔😔 🏴 شهادت امام سجاد"عليه السلام" تسليت باد🏴 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌

✅روابط عمومی کل سپاه خبر داد؛ شهادت اسماعیل هنیه و یکی از محافظان وی در تهران 🔹روابط عمومی کل سپاه در اطلاعیه‌ای ازشهادت اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس و یکی از محافظان وی ، در اثر اصابت قرار گرفتن محل اقامت آنان در تهران خبر داد. 🔹 روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیه‌ای اعلام کرد : آقای دکتر اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس و یکی از محافظان وی در اثر اصابت قرار گرفتن محل اقامت آنان در تهران به شهادت رسیدند . 🔹متن اطلاعیه به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون با عرض تسلیت به ملت قهرمان فلسطین و امت اسلامی و رزمندگان جبهه مقاومت و ملت شریف ایران، بامداد امروز( چهارشنبه) محل اقامت جناب آقای دکتر اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی مقاومت اسلامی حماس ، در تهران مورد اصابت قرار گرفته و در پی این حادثه ایشان و یک نفر از محافظین وی به شهادت رسیدند. علت و ابعاد این حادثه در حال بررسی و نتایج آن متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد.

🏴 اجتماع امت حزب الله ◾️در روز شهادت امام سجاد علیه السلام ◾️در پی شهادت شهیدالقدس اسماعیل هنیة رئیس دفتر سیاسی حماس ◾️مکان: شبستان امام خمینی رحمة الله علیه حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ◾️زمان: امروز (چهارشنبه) بعداز نماز عصر ◾️پخش زنده از شبکه قرآن و معارف سیما و شبکه استانی قم #اطلاع_رسانی ▪️◾️⚫️◾️▪️

📨 :سردار حاجی زاده: ما معنی عزیز از دست دادن در غربت را می‌دانیم. 🗣: حمید صادقی #اسماعیل_هنیه #سردار_سلیمانی

▪️السلام عليك يا زين العابدين ▪️السلام عليك يا زين المتهجدين ▪️السلام عليك يا إمام المتقين ▪️ السلام عليك يا مولاي يا أبا محمد الباقر ورحمة الله وبركاته ▪ 🥀 یا حضرت سجادع ▪🖤سلام برآقایی که ▪🥀آب می دیــــــد ▪🖤به فکر فرو میرفت ▪🥀نوزاد می دیـــــد ▪🖤اشک می ریخـــت ▪🥀طفلان و کودکان را ▪🖤می دید ناله می کرد. ▪🥀شهادت جانسوز امام ▪🖤سجاد(ع) تسلیت باد.

▪ #یا_حضرت_سجاد_ع ▪سلام برآقایی که ▪آب می دیــــــد ▪به فکر فرو میرفت ▪نوزاد می دیـــــد ▪اشک می ریخـــت ▪طفلان و کودکان را ▪می دید ناله می کرد. ▪شهادت جانسوز امام ▪سجاد(ع) تسلیت باد. ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌

#گول_خوردم ۴ راستم میگفت اگر به گوش همه میرسید فکر میکردن من لج کردم بابام بهم گفت من شنیدم اینا خیلی خسیسن بابا فکراتو بکن اگر حس میکنی نمیتونی کنار بیای الان بگو ردشون کنیم ولی من اون موقع از همون رفتار چند دقیقه پیش بابام ترسیدم وقتی که گفت نگو نمیخوامش و ابرومون میره برای همین سکوت کردم و دقیقا سکوتم بخاطر ترس پدرم از حرف مردن بود که میگفتن دختره ایرادی داره یا میگفتن حتما ی جریانی بوده که نخواستنش معمولا اول و اخر این بهن خوردن ازدواج ها دختر هست که ابروش میره و هزار انگ و ننگ بهش میچسبه بعد عقدمون مجید همیشه خونه مون بود من از مامانم یاد گرفتم که باید برای مرد سنگ تموم بزاری من واقعا کار کردن تو خونه رو بلد نبودم و نمیدونستم باید چیکار کنم قبل اینکه سرویس بیاد دنبالم صبحانه آماده میکردم براش و خودم میرفتم مجید هم بعد از من میرفت سرکار گذشت تا اینکه منو پاگشا دعوتم کردن اونجا که رفتم به درخواست مجید دو سه روزی اونجا بودم و خب لیوانهای چایی رو من می شستم مامانش مدام میگفت کثیف شسته اخه مگه میشه ی دختر کار بلد نباشه و نتونه ی کاری انجام بده تا اینکه با ابجی مجید صحبت کردم گفت مامانم دوس نداره کسی بره خونه اش با شوهر منم همین جوری بود دعوا درست میکرد توام سعی کن اینجا نیای مثل من دوری کن دیگه همیشه مجید میومد خونه ما و منم طبق سفارشات مادرم براش سنگ تموم میذاشتم تا اینکه مامان من زایمان کرد دیگه نمیشد بیاد خونه مون من رفتم خونه مادرش ی بار که برای شام میخواستم برنج بپزم مادرشوهرم گفت برین خودتون بخرین درست کنید بخورید گناه نکردیم که ما پدر مادر شدیم گفتیم زن میگیره میره ی نون خور کم میشه ی مفت خورم اضافه کرده من واقعا تعجب کردم باورم نمیشد تا این حد بی ادب باشه و جلوی خودم این حرفو بزنه مدتی گذشت برای طرز پوششم، رنگ لباسام بقیه نظر میدادن حتی به رشته تحصیلی ام میگفتن بدرد نمیخوره عملا شده بودم ی ربات که باید گوش به فرمان بقیه میموندم و اونا هدایتم میکردن که کجا برم چی کار کنم و حتی چی بخورم و هزار تا چیز دیگه... خونه خواهرش که میرفتیم یجوری رفتار میکردن حس میکردم هیچ ارزشی ندارم و غذایی که میخورم حیفه ادامع دارد کپی حرام