eitaa logo
ندای رضوان
5.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ شوهرم مرد لجباز و زورگویی بود با اینکه اهل نماز و روره نبود اما تعصبات بیخودی داشت مثلا موقع ازدواج دخترم که یه خواستگار خوب براش اومد ولی چون تازه سه ماه از فوت پدرشوهرم میگذشت همسرم اجازه نداد که خواستگاری انجام بشه میگفت ما هنوز عزاداریم و نمیتونم برای دخترم مجلس بگیرم...خانواده داماد گفتند یکماه دیگه ایام محرمه تا قبل از محرم یه خواستگاری ساده و نامزدی برگزار کنیم اما همسرم قبول نکرد اواخر ماه محرم دوباره اومدند که باز هم همسرم پاش رو کرد تو یه کفش و گفت الا و بلا الان ماه محرمه و من اجازه نمیدم سوروساط نامزدی برگزار شه پدر داماد گفت اتفاقا ازدواج که سیره‌ی پیامبره ماهم قصد اهانت به ساحت سیدالشهدا نداریم فقط خواستگاری ساده‌ست حتی دست زدنی در کار نیست اما همسرم مرغش یه پا داشت
۲ بعد از ماه محرم گفت ماه صفر که اصلا و ابدا اجازه خواستگاری و نامزدی نمیدم بعد از اتمام ماه صفر شوهر‌خواهر داماد مشکلی براش پیش اومد دورادور مطلع بودیم که خونواده‌ی داماد درگیر مشکل او هستند... و بعد از اون اتفاق دیگه خبری از آقای داماد و خانواده‌ش نشد چند وقت بعد فهمیدیم دختر دیگه‌ای رو خواستگاری کردند... تقریبا یکسال گذشت و بعد از سالگرد پدرشوهرم یه خانمی اومد و گفت برادرم دخترتون رو مقابل اموزشگاه زبانش دیده و خوشش اومده قرار شد تا هفته‌ی بعد بهشون جواب بدیم که دیگه خبری ازشون نشد و یکماه بعد در ایام محرم همون خانم دوباره اومد و گفت مادرم بخاطر سکته به کما رفته بود و مدتی درگیر بیماری ایشون بودیم و حالا که کمی حالش بهتر شده
۳ مادرم اصرار کرد تا دوباره اتفاقی براش نیفتاده دلش میخواد نامزدی پسرش رو ببینه اگه ممکنه برای خواستگاری خدمت برسیم شب که به همسرم گفتم گفت الان که محرمه ناراحت گفتم پارسال هم با همین بهانه‌ها خواستگار به اون خوبی رو از دست دادیم برای این پسر تحقیق کردید خودت گفتی خیلی خوبه حیفه از دستش بدیم مادر داماد حالش خوب نیست با سلام و صلوات یه مجلس ساده برای خواستگاری میگیریم اما همسرم گفت تا بعد از ماه صفر باید صبر کنند با ناراحتی گفتم تا اونموقع میترسم دوباره مشکلی پیش بیاد و این پسره هم از دستمون بره اما همسرم فقط حرف خودش رو میزد. برادرم که خیلی ادم معتقدیه و اهل مسجده در جریان موصوع بود دوستی داشت که روحانی بود یه روز ایشون رو به خونمون اورد تا با همسرم صحبت کنه
۴ ایشون گفت کجای دین گفته یه خواستگاری ساده در ماه رمضان و صفر و ایام فاطمیه گناه داره؟ گناه کاریه که شما می‌کنی... در دین جوانان رو دعوت کردند به ازدواج... نصف دین دخترت در گرو ازدواجه شما هرروز به تاخیر میندازی... یه خواستگاری ساده بدون اواز و رقص براشون تدارک ببینید خیلی هم زندگیشون پرخیر و برکت میشه پدرم باز هم زیر بار نمیرفت میگفت مگه زن بیوه دارم شوهر میدم خواستگاری تنها دخترمه خشک و خالی که نمیشه باید مجلس داشته باشه روحانی بنده خدا کم اورده بود گفت هم خدا رو میخوای هم خرما؟ ببین خیر دخترت در چی هست شنیدم برای خواستگار قبلی هم هرروز مراسم رو عقب مینداختین که بعدش منصرف شدند؟
۴ ایشون گفت کجای دین گفته یه خواستگاری ساده در ماه رمضان و صفر و ایام فاطمیه گناه داره؟ گناه کاریه که شما می‌کنی... در دین جوانان رو دعوت کردند به ازدواج... نصف دین دخترت در گرو ازدواجه شما هرروز به تاخیر میندازی... یه خواستگاری ساده بدون اواز و رقص براشون تدارک ببینید خیلی هم زندگیشون پرخیر و برکت میشه پدرم باز هم زیر بار نمیرفت میگفت مگه زن بیوه دارم شوهر میدم خواستگاری تنها دخترمه خشک و خالی که نمیشه باید مجلس داشته باشه روحانی بنده خدا کم اورده بود گفت هم خدا رو میخوای هم خرما؟ ببین خیر دخترت در چی هست شنیدم برای خواستگار قبلی هم هرروز مراسم رو عقب مینداختین که بعدش منصرف شدند؟
۵ ممکنه این خواستگار هم کلا پا پس بکشن حیف این داماد نیست که از دست بدید؟ بابا گفت چرا الان اومدند صبر کنند در یک شرایط ایده‌ال بیان که بتونیم جشن نامزدی خوبی برای دخترم بگیریم روحانی گفت فعلا مراسم خواستگاریه بعدا در شرایط بهتر جشن هم بگیرید اصلا شاید خیری در این موضوع هست؟ همسرم دوباره گفت اخه در ماه محرم مراسم خواستگاری و نامزدی دخترم برگزار بشه؟ شگون نداره که...روحانی بنده خدا گفت شما که قصد رقص و پایکوبی و اواز ندارید... یه دست زدن ساده‌ست بیخیال اون که بشید عالی میشه... به ما فقط سفارش شده که در روز عاشورا به کارهای دنیوی نپردازیم برای روزهای دیگه سفارشی نشده شما یه مهمونی بگیرید زیارت عاشورا بخونید دختر و پسر باهم صحبتهاشون رو بکنند بعد قول و قرارتون رو بگذارید و نامزدی رو اعلام کنید یه محضر ساده و عقد ساده اتفاقا اهل بیت علیهم‌السلام رو هم با این عمل شاد میکنید
۶ همسرم هنوز پای حرف خودش بود که خانواده‌ی داماد زنگ زدند و گفتند حال مادرشون خوب نیست آرزو داده قبل از مرگ دامادی پسرش رو ببینه با اصرار و خواهش و تمنا همسرم رو راضی کردیم یه شب برای خواستگاری اومدند که خیلی ساده برگزار شد یک روز هم که در محضر عقد برگزار شد اتفاقا سه روز بعد از عقد مادر داماد به رحمت خدا رفت بچه‌هاش همراه ناله‌هایی که در فغان از دست دادن مادر سر میدادن مدام شکر خدا رو میگفتند که مادرشون ارزو به دل نموند و دامادی پسرش رو دید حالا ده سال از ازدواج دخترم میگذره الحمدلله از همون ابتدا زندگی خوب و خوشی داشته و ثمره‌ی زندگیشون سه تا فرزند دسته گل داره... یکجا حدیثی از امیرالمومنین خوندم که فرموده بودند (هيچ بدعتى ايجاد نشد، مگر اين كه سنّتى با آن متروك گشت) دقیقا کاری که همسر من اصرار به انجامش داشت بخاطر اینکه ازدواج در محرم و صفر رو نحس میدونست عمل ازدواج دخترم رو به تعویق می‌انداخت