#بد_کردم ۱
من و همسرم زندگی خوبی داشتیم البته تا زمانی که پای مادرم وسط نبود زنم پا به پای من کار میکرد، پدرمم سه سالی میشد که فوت کرده بود مثل همیشه اخر هفته مادرم ما رو برای نهار دعوت کرد هر هفته همین کارو میکرد و با هر کلکی که میشد مارو برای شام همنگه میداشت تو زمانی که خونه ش بودیم از هیچ نیش و کنایه ای با همسرم دریغ نمیکرد و کم نمیگذاشت همسرمم همیشه مخالف رفتنمون به خونه مادرم بود التماس میکرد تنها برو و من اونجا اذیت میشم اما هر بار من راضیش میکردمکه باهام بیاد تا مادرم ناراحت نشه
دقیقا دعوای هر هفته ما همین بود و منم بین دو تا زن دوست داشتنی زندگیم گیر کرده بودم وقتی هم خونه مادرم میرفتیم تمام مدت زیر گوشم زمزمه میکرد که زنت خوب نیست
اروم اروم زمزمه های مادرم شروع شد که دو ساله ازدواج کردید و بچه دار بشید
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#بد_کردم ۲
همسرمم مخالف بچه بود و میگفت زوده و هنوز دلش نمیخواد همین استارتی شد برای دشمنی بیشتر مادرم هر روز بهم زنگ میزد و میگفت که بعد از کار برم خونه ش، برای اینکه دلش نشکنه میرفتم و مدام از زنم بد میگفت که فلان کار و کرده و بهم بی احترامی شده بغض میکرد و میگفت زنت از من خوشش نمیاد بهم دهن کجی میکنه.
ناخواسته با زنم بد میشدم و میخواستم اینجوری بهش بفهمونم کارش اشتباهه وقتی میرفتم خونه بهش کم محلی میکردم و جام رو جدا کرده بودم مدام میپرسید چی شده و چرا اینجوری میکنی منم چیزی که مادرم یادم داده بود رو دیکته میکردم میگفتم: خودت بهتر میدونی
زنم خیلی تلاش میکرد نظرم رو جلب کنه به خودش و خونه میرسید و غذاهایی که دوست داشتمرو میپخت اما دیگه من برای تنبیهش شامم خونه مادرم میخوردم
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#بد_کردم ۳
تا ی روز همسرم داد و بیداد کرد هر چیگفتم الناز بس کن گوش نکرد که نکرد تا بلندتر از خودش فریاد زدم : از بس بی تربیتی و مادرم و ناراحت کردی
فکر میکردم با گفتن این حرف اوضاع بهتر بشه اما نشد دیگه هر بار که میرفتم پیش مادرم از زنممیگفت و وقتی میرفتمخونه زنم از مادرم میگفت بالاخره خسته شدم و بین این دوتا مجبور به انتخاب شدم با خودم گفتم زن زیاده و مادر یکی، به زنم گفتم میخوام طلاقت بدم برق پشیمونی رو تو چشم هاش دیدم
هر چی التماس کرد و به پاهام افتاد که طلاق ندم گوش نکردم فقط میگفتم : باید طلاق بگیری
زنمالتماس میکرد میگفت: برات دعا نوشتن تو اینطوری نبودی زندگی ما خوب بود خرابش نکن
به حرفهاش گوش نکردم و سریع تر از چیزی که فکر میکرد طلاقش دادم خونه رو هم جای مهریه به نامش زدم مادرمم انقدر خوشحال شد که ی خونه بهتر و بزرگتر به نامم زد دیگه شدم نور چشمیمادرم
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#بد_کردم ۴
ی مدتی زندگیمخیلی عالی بود و ارامش داشتم مامانم عین پروانه دورم میگشت و مدام زیر گوشم زمزمه میکرد زن نگیر و خوب نیست تا چند ماه همه چیز برام عالی بود اما به مرور ی خلا رو حس کردم همش ی چیزی کم بود دقیقا میدونستم جیه و دلتنگ زنم بودی زنی که عاشقم بود و نامردی ترکش کردم خودم و سپردم به حرفهای مادرم و زندگی خوبم از بین رفت دیگه تمایلی به خونه رفتن نداشتم مامانم هر چی زنگمیزد جواب نمیدادم حتی دلم نمیخواست باهاش روبرو بشم یا حرف بزنم شبا انقدر دیر میرفتم که خواب باشه و صبح ها قبل از بیدار شدنش از خونه بیرون میزدم تا نبینمش اون باعث از هم پاشیدگی زندگی منه
ی بار دل و به دریا زدم و با زنمتماس گرفتم در نهایت تعجب جوابم رو داد و خیلی رسمی صحبت کرد وقتی بهش گفتم بیا برگردیم فقط ی جمله بهم گفت : زن زیاده مادر یکی
گوشی و روم قطع کرد
#بد_کردم ۵
من با زنم بد کردم و دلش حسابی شکسته بود از رفتارم و کارهام حس شرمندگی داشتم اما مادرم و مقصر اصلی میدونستم رفتم سراغ خاله م که خیلی مهربون بود و رابطه ش با زنم خیلی خیلی خوب بود بهش گفتم : خاله توروخدا دستم به دامنت ی کاری کن زنم باهام اشتی کنه
اولش قبوب نکرد اما دست اخر گفت باهاش صحبت میکنه و بهم خبر میده
سه روز دلواپس جواب زنم بودم تا خاله م بهم زنگ زد و گفت برم خونشون وقتی رفتم خیلی باهام بد رفتاری کرد و گفت : ازت انتظار نداشتم که اینجوری دل زنت رو بشکنی باهاش حرف زدم ناراحت بود و قبول نمیکرد گفت تو باهاش بد رفتاری کردی ولی انقدر بهش گفتم و گفتم تا بالاخره قبول کرد ولی چندتا شرط گذاشت اولا مهریه ش رو بیشتر از قبل میخواد دوما حق طلاق میخواد و سوما باید رابطه ت با مادرت محدود باشه یعنی اگر بخوای مثل قبل بری و بیای ولت میکنه
همه رو قبول کردم و عقد کردیم مادرم اوایل نفرینم کرد بعد دیگه عادت کرد به شرایط جدید الان زندگی خوبی دارم و دوتا پسر بدنیا اوردیم ولی حس میکنم دل زنم باهام صاف نشده
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌