eitaa logo
ندای رضوان
5.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از بچگی اسم من و پسرعموم روی هم بود یه روز زن عموم اومد خونمون و به مامانم گفت شنیدم زهره خواستگار داره من از خدامه زهره عروسم بشه اما کریم دختر داییش رو می‌خواد و بهم گفته برو به خونواده عمو بگو من زهره رو نمیخوام مامانم که حسابی از دست زن عمو کفری بود برای اینکه اونو بچزونه گفت اتفاقا زهره خواستگارای زیادی داره ممنون که زودتر گفتی ... راستشو بخوای من میترسیدم شما بفهمین ناراحت بشین خدا خیرت بده خیالمو راحت کردین وقتی زن عمو رفت مامان شروع کرد به ناله و نفرین کردن که انگار پسرش چه تحفه‌ایه الهی خیر از جوونیش نبینه اینجوری دختر منو سر زبونا انداخت بابا با عصبانیت گفت زن ول کن این حرفارو مامانم با گریه گفت دوست ندارم کریم زودتر از زهره عروسی کنه و اونقدر سر این موضوع غر زد که منم به تلاطم افتادم بزودی ازدواج کنم... ادامه دارد کپی حرام
۲۷ تیر ۱۴۰۲
# ختم_نادعلی (ذکری عجیب برای تمامی حاجتها) ✍️ جهت حل هر مشڪل هفت بار 《نادِعَلی》 بخوانید حل خواهد شد ان شاء الله✨ 📚 روح و ریحان ۶۸ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ خواص بیشمار دعای 🍀برای پیدا شدن و بازگشت غایب روزی ۱۱۰ بار 🌼جهت رهایی از روزی ۲۷ بار 🍀جهت های بزرگ ۱۰۰۰ بار 🌼 روز جمعه ۱۲ بار بخواند مورد قبول واقع میشود 🍀جهت رفع صبح و شام ۴۰ بار 🌼جهت شدن هر صبح ۱۲ بار 🍀جهت هر روز ۳۱ بار 🌼جهت بر هر روز ۱۷ بار 🍀جهت بدخواهان هر روز ۱۸ بار 🌼جهت هر روز ۲۴ بار 🍀جهت دیدن حضرت رسول اکرم(ص) هر شب ۷ بار 🌼جهت خلاصی از ۷ روز ، روزی ۱۶ بار 🍀جهت باز شدن درها و هر روز ۵۰ بار 🌼جهت و کسب هر روز ۱۶ بار 🍀جهت کسب در وقت نماز صبح ۱۷ بار 🌼برای رفع و کلیه بدن ۷ مرتبه رو آب خوانده و خورده شود. بهتر از آب چاه و چشمه باشد و با آن غسل کند. 🍀برای پیدا شدن شیء هرروز سه مرتبه خوانده شود. 📚منبع: هزارو یک نکته ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
۷ شهریور ۱۴۰۲
۱ از بچگی عاشق شغل معلمی بودم اما نمی‌دونم چی شد که وقتی در رشته‌ی تجربی تحصیل کردم رشته‌ی دانشگاهی فیزیوتراپی رو انتخاب کردم پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی به سفارش دایی بزرگم در بیمارستان دولتی بعنوان فیزیوتراپ مشغول به کار شدم عاشق شغلم بودم و از اینکه می‌تونستم حال بد بیمارانم رو بهتر کنم خوشحال بودم روزها از پس هم می‌گذشت تا اینکه یکی از دوستان پدرم من رو برای پسرش خواستگاری کرد. در اولین دیدار و آشنایی جواب من و خونوادم مثبت بود چون هم خود آقا داماد و هم خوانواده‌ش شدیدا به دل همه‌مون نشسته بود، خانواده‌ای با صفا و بامحبت... از اون خونواده‌های شلوغ و پر جمعیت که از بچگی عاشقش بودم، آخه من تک فرزند بودم و همین موضوع همیشه آزارم می‌داد بعد از ازدواج خیلی زود با هر دو خواهرشوهر و سه جاری محبوبم دوست شدم و ارتباط صمیمی بینمون برقرار شد غافل از اینکه یکی از جاریهام شدیدا آدم حسود و کینه توزی هست. ادامه دارد...
۳ بهمن ۱۴۰۲
۲ نمیدونم به خاطر انرژی و نشاط زیادی که داشتم بود یا چهره‌ی بشاش و خنده رو یا رفتارهای محبت‌آمیز و شاید هم بقول همون جاری حسودم بخاطر شغل و و وجهه‌ی اجتماعیم که مورد تحسین و احترام همه‌ی اعضای خانواده‌ی همسرم بودم، البته این صفاتی که قید کردم رو همیشه یکی از خواهرشوهرام بهم نسبت می‌داد و مقابل همسرم می‌گفت به‌به، دیدی چه همسری برات انتخاب کردیم. خداروشکر من اصلا اهل تکبر و خودپسندی نبودم برای همین هرچه بیشتر ازم تعریف می‌شد بیشتر سعی می‌کردم افتادگی و خضوع از خودم نشون بدم. خلاصه مدتی گذشت تا اینکه کم‌کم غرغر‌ها و بحث و جدل‌های همسرم شروع شد با اینکه شب خواستگاری بهم قول داده بود که با شاغل بودنم مخالفت نکنه اما مدام از شغلم ایراد می‌گرفت و می‌گفت شغلت رو دوست ندارم هرروز یا با بیماران آقا در ارتباطی یا بیمارانی که همراهشون آقا هست،من دوست ندارم همسرم در چنین محیطی کار کنه. اما من بخاطر این شغل تلاش کرده و درس خونده بودم وقتی دیدم آرامش زندگیم داره به خطر میفته و امیر نمی‌خواد باهام همکاری کنه حاضر شدم از شغلم استعفا بدم و مدتی خونه‌نشین بشم. ادامه بدم
۳ بهمن ۱۴۰۲
۳ بعد از یکسال با کمک خواهرشوهرم برای آموزشیاری نهضت و تدریس برای بزرگسالان ثبت‌نام کردم پس از گذروندن دوره‌های آموزشی مربوطه تونستم بعنوان آموزشیار و معلم در نهضت سوادآموزی مشغول به کار بشم. تنها مشکل اساسی نبود مکان مناسب برای تشکیل کلاسها بود. به مسجد محل مراجعه کردم و قرار شد سه ساعت عصرها در مسجد کلاس نهضت سوادآموزی برگزار کنم جاری بزرگم هرروز با حالتی مشمئز و تحقیرآمیز بهم می‌گفت واقعا تو داری میری برای یه عده پیرزن درس می‌دی؟ مگه چقدر بهت حقوق میدن که حاضری اینقدر خودت رو خار کنی؟ پس اینکه همه بهت می‌گفتن دکتری دروغ بود؟ نمیدونستم به آدمی که تحصیلات ابتدایی داشت چطور بفهمونم پیراپزشکی هم شاخه‌ای از پزشکیه و حداقل چهارسال درس خوندم واین لطف بیمارام بود که دکتر خطابم میکردند. ادامه دارد...
۳ بهمن ۱۴۰۲
۴ من شغل آموزشیاری نهضت رو هم خیلی دوست داشتم از اینکه در اجتماع حضور داشتم و می‌تونستم به جامعه خدمت کنم احساس خوبی بهم دست می‌داد... اما نمی‌تونستم این چیزا رو به جاریم تفهیم کنم، کاملا معلوم بود از وجهه‌ی اجتماعیم و اظهار لطف اطرافیان نسبت بهم ناراحته و حسادت می‌کنه تا اینکه یک شب بمناسبت شب یلدا در منزل پدرشوهرم همگی جمع بودیم، پسر هفت‌ ساله‌ی جاریم با دختر سه سالم دعواشون شد جاریم دعوا رو به بزرگترا کشوند و وسط جنجالی که به پا کرده بود ناگهان سرم فریاد زد و گفت تو که به بهونه‌ی درس دادن میری مسجد و معلوم نیست با خادم اونجا چه ارتباطی داری معلومه از تربیت بچه‌ت غافل می‌شی، این حرف مثل سطل آب جوشی بود که روی سرم خالی شد، از شدت ناراحتی و شرمی که با این تهمت بهم وارد شده بود راه نفسم بسته شد یک لحظه احساس کردم نمی‌تونم تنفس کنم ، ادامه دارد...
۴ بهمن ۱۴۰۲
۵ اگه زودتر من رو به بیمارستان نمی‌رسوندند حتما دچار حمله‌ی عصبی می‌شدم، اون شب همسرم امیر با زنداداشش و برادرش برخورد کرد و جاری احمق و حسودم برای ادعای خودش هربار یه حرف مسخره‌تری می‌زد و من رو بی حرمت‌تر و بی‌آبروتر می‌کرد، از جواب بقیه می‌فهمیدم که برای حرفاش ذره‌ای ارزش قایل نیستند، اما حال من رو هر لحظه بدتر می‌کرد، فردای اون روز در کمال ناباوری همسرم گفت که دیگه اجازه نمیده سرکار برم، مدعی بود که اگه من سرکار نمی‌رفتم زنداداشش هم اون حرفارو بهم نمی‌زد. باورم نمی‌شد به همین راحتی باید به خاطر حسادت و حرفای صدمن‌ یه غاز یه آدم بی‌سواد بی‌درک خونه نشین می‌شدم. امیر داشت بجای حل کردن مساله صورت مساله رو پاک می‌کرد. هرچقدر بهش التماس کردم قبول نکرد شغلم رو ادامه بدم. حتی پس از چند سال باز هم اجازه‌ی کار کردن بهم نمی‌داد. تا چندین سال به خاطر خونه‌نشینی افسرده و غمگین بودم، ادامه دارد...
۴ بهمن ۱۴۰۲
به نظرم این کار همسرم مهرتاییدی بر ادعاهای جاریم شد و من پیش خانواده‌ش بی اعتبار شدم. هیچوقت جاریم رو نبخشیدم، تا اینکه برادرشوهرم کلیه‌هاش رو از دست داد هروقت برای دیالیز به بیمارستان می‌رفت جاریمم همراهش بود اما بعد از مدتی دووم نیاورد و فوت شد، چند ماه بعد نمی‌دونم جاریم سر چه موضوعی با یکی از همسایه‌هاش دعواش میشه و اون خانم جلوی همه‌ی همسایه‌ها و اقوام همسرم به جاریم میگه فکر کردی من خبر نداشتم اونروزها که به بهونه‌ی دیالیز شوهرت به بیمارستان می‌رفتی چشمت دنبال شوهر من بود؟ و با این حرف جاریم پیش همسایه‌ها بی اعتبار شد. البته ما میدونستیم جاریم اهل این حرفها و رفتارها نبود... اما خوب دهن مردم رو که نمی‌شد بست... گاهی با خودم فکر میکنم شاید اون اتفاق و تهمتی که همسایه به جاریم زد تقاص همون تهمتی بود که یک روز اون مقابل چشمان همسرم و خونواده‌ش به من زد و با آبروم بازی کرد پایان.
۴ بهمن ۱۴۰۲
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
🌹خواص بیشمار دعای 🌹 🍀برای پیدا شدن و بازگشت غایب روزی ۱۱۰ بار 🌼جهت رهایی از روزی ۲۷ بار 🍀جهت های بزرگ ۱۰۰۰ بار 🌼اول روز جمعه ۱۲ بار بخواند مورد قبول واقع میشود 🍀جهت رفع صبح و شام ۴۰ بار 🌼جهت شدن هر صبح ۱۲ بار 🍀جهت هر روز ۳۱ بار 🌼جهت بر هر روز ۱۷ بار 🍀جهت بدخواهان هر روز ۱۸ بار 🌼جهت هر روز ۲۴ بار 🍀جهت دیدن حضرت رسول اکرم(ص) هر شب ۷ بار 🌼جهت خلاصی از ۷ روز ، روزی ۱۶ بار 🍀جهت باز شدن درها و هر روز ۵۰ بار 🌼جهت و کسب هر روز ۱۶ بار 🍀جهت کسب در وقت نماز صبح ۱۷ بار 🌼برای رفع و کلیه بدن ۷ مرتبه رو آب خوانده و خورده شود. بهتر از آب چاه و چشمه باشد و با آن غسل کند. 🍀برای پیدا شدن شیء گمشده هرروز سه مرتبه خوانده شود. 🌺منبع: هزارو یک نکته _____________🍁🍁🍁🍁 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
(ذکری عجیب برای تمامی حاجتها) ✍️ جهت حل هر مشڪل هفت بار 《نادِعَلی》 بخوانید حل خواهد شد ان شاء الله✨ 📚 روح و ریحان ۶۸ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ خواص بیشمار دعای 🍀برای پیدا شدن و بازگشت غایب روزی ۱۱۰ بار 🌼جهت رهایی از روزی ۲۷ بار 🍀جهت های بزرگ ۱۰۰۰ بار 🌼 روز جمعه ۱۲ بار بخواند مورد قبول واقع میشود 🍀جهت رفع صبح و شام ۴۰ بار 🌼جهت شدن هر صبح ۱۲ بار 🍀جهت هر روز ۳۱ بار 🌼جهت بر هر روز ۱۷ بار 🍀جهت بدخواهان هر روز ۱۸ بار 🌼جهت هر روز ۲۴ بار 🍀جهت دیدن حضرت رسول اکرم(ص) هر شب ۷ بار 🌼جهت خلاصی از ۷ روز ، روزی ۱۶ بار 🍀جهت باز شدن درها و هر روز ۵۰ بار 🌼جهت و کسب هر روز ۱۶ بار 🍀جهت کسب در وقت نماز صبح ۱۷ بار 🌼برای رفع و کلیه بدن ۷ مرتبه رو آب خوانده و خورده شود. بهتر از آب چاه و چشمه باشد و با آن غسل کند. 🍀برای پیدا شدن شیء هرروز سه مرتبه خوانده شود. 📚منبع: هزارو یک نکته _____________🍁🍁🍁🍁 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
۹ مهر ۱۴۰۳