#تهمت_زنداداشم ۱
نمیدونم این حجم از حس تنفر و انزجار از همنوع چطوری در وجود یه نفر جا میگیره؟
بهتره اتفاقاتی که بین من و زنداداشم رخ داد رو براتون تعریف کنم تا متوجه منظورم بشید
اعظم از من دوسال بزرگتره،توی نمرات درسی اون همیشه از من بهتر پیش میرفت و کلی هم بخاطر هوش و استعدادش به من فخرفروشی میکرد البته به شوخی،،، چون رابطه ای نسبتا صمیمی باهم داشتیم.
وقتی با داداش جوادم ازدواج کرد اون در شرف دیپلم گرفتن بود و من هنوز کلاس دوم دبیرستان بعد از عروسی در طبقه ی دوم خونه ی خودمون ساکن شدند
دوسال اول همه چی خوب بود اما مدتی بعد هرکاری که من میکردم مورد خشم ومواخذه ی خونوادم علی الخصوص جواد قرار میگرفتم.
ادامه دارد...
کپی حرام
#تهمت_زنداداشم ۲
وقتی پی میبردم که اعظم با بدگویی هاش زیرابم رو زده خیلی ناراحت میشدم .کم کم از هم دور شدیم و مثل دوتا همخونه رفتار میکردیم.
البته من میتونستم درک کنم زندگی با مادرشوهر غرغرو چقدر میتونه سخت باشه اخه مامانم توقع داشت اعظم هرروز بهش سربزنه و هروقت جواد از سرکار برمیگشت با ترفندهای مختلف در بدو ورودش یکی دوساعت اون رو پایین نگه میداشت حتی اگه اعظم خونه ی خودش منتظرش بود.
خود اعظم هم میدونست من در همه ی اتفاقات مادرشوهر و عروس بی گناهم و هیچ دخالتی ندارم اما همیشه عصبانیتش رو سر من بیچاره خالی میکرد و من هم چون میدونستم در بیشتر دعواهای بین مامانم عروسش مقصر اصلی مامانمه نسبت به زنداداشم حس ترحم داشتم و سعی میکردم با سکوتم در مقابل توطئه هاش دوستیم رو بهش ثابت کنم تا اینکه اون اتفاق افتاد.
ادامه دارد..
کپی حرام
#تهمت_زنداداشم ۳
بعد از اخرین امتحان ترم اول دانشگاه به محض ورودم به خونه داداش جوادم جلو اومد و یکی خوابوند تو گوشم برق از چشام پرید اشک چشمام پی در پی میریخت بهمگفت تو غلط میکنی توی دانشگاه با پسرا قول و قرار ازدواج میذاری تو رفتی دانشگاه که درس بخونی یا رفتی بنگاه شوهریابی؟
از حرفایی که میزد هم خجالت میکشیدم وهم دلم شکسته بود فهمیدم اعظم دوباره گوشش روپر کرده.
مثل همیشه که با توضیح دادن های طولانی داداشم و مامان و بابام رو از سوتفاهمی که پیش اومده در میاوردم و رفع اتهام از خودم میکردم گفتم؛ چندروز پیش یکی از پسرای دانشگاه با دوستم حرف زده و ازش خواسته بمن بگه شماره ی مامان رو بهش بدم تا برای خاستگاری کردن بده به مامانش...
ادامه دارد
کپی حرام
#تهمت_زنداداشم ۴
ولی من که قصد ازدواج نداشتم و میدونستم شماها ممکنه خوشتون نیاد بهش گفتم نه قصد ازدواج دارم و نه خونوادم وصلت با غریبه هارو قبول دارند...
جواد گفت اره تو گفتی و منم باور کردم.
پس اینکه قرار شده مدتی باهم در ارتباط باشید تا اگه تفاهم داشتید تازه بعد از اون خونواده هاتون رو در جریان قرار بدیدی چی؟
فکر کردی ما خریم و نمیفهمیم اره؟
این بار نتونستم زیر بار این تهمت دووم بیارم برای همین از فرط عصبانیت داد زدم و گفتم دوباره اون زن بیشعورت چی تو کله ت فرو کرده؟ که من توی دانشگاه با پسرا حرف میزنم؟ من احمق رو بگو از سر دلسوزی و اینکه نکنه زن و شوهر به جون هم بیفتین نمیذاشتم بفهمی زنت چه ادم اب زیر کاه و دروغگوی تهمت زنی هست ...
ادامه دارد..
کپی حرام
#تهمت_زنداداشم ۵
تا حرفم تموم شد داداشم یکی دیگه خوابوند تو گوشم و با فریاد گفت خفه شو دختره ی احمق اون بدبخت بیچاره دلش برا ابروی من و مامان و بابا سوخته زودتر بهم گفته تا قبل ازینکه گند بالا بیاری جلوت رو بگیرم.
باورم نمیشد تهمت اعظم اینبار کمرم رو خم میکرد.برای منی که توی دانشگاه هیچ پسری جرات نگاه کردن بهم رو نداره شنیدن این حرفا خیلی سنگین تموم شد
بابا و جواد حرفام رو باور نمیکردند کلی ازم قول گرفتند که حواسم رو بدم به درسام وگرنه باید قید دانشگاه رفتن رو بزنم.
من هم از ترس رفتارهای اعظم مدام مراقب مامان بودم که اذیتش نکنه .
تا اینکه یه بار از دانشگاه برگشتم اعظم رو دیدم که سر کوچه از یه ماشین پیاده شد خوب که دقت کردم فهمیدم برادرشه برای اینکه باهاش چشم توچشم نشم کمی صبر کردم تا اول اون بره خونه ...
فردای همون روز صدای دعوا و کتک کاری داداشم و زنش مارو بالا کشوند.
ادامه دارد...
کپی حرام
#تهمت_زنداداشم ۶
داداشم هوار میکشید و به اعظم میگفت دیروز سوار ماشین کی بودی؟ هرچی اعظم قسم میخورد و میگفت داداشم با ماشین یکی از دوستاش من رو رسوند خونه باور نمیکرد.یاد روزی افتادم که بخاطر تهمتهای اعظم همیشه پیش خونوادم بدنام میشدم اولش نمیخواستم چیزی بگم اما دلم طاقت نیاورد و به داداشم گفتم که خودم دیروز دیدم راننده ی ماشینی که اعظم رو رسوند داداشش بوده ...اعظم هم طعم تهمت رو چشید و فهمید تمام این دوسالی که بهم تهمت میزد چه بلایی بر سر غرور و شخصیتم اورده
جریان خاستگاری دانشگاه رو هم خودم براش گفته بودم ولی اون با بیرحمی تمام جملات من رو تغییر داده بود...
ازم خجالت کشید یا کتکی که خورد باعث شد دیگه دست از تهمت زدن به من برداره.
پایان...
کپی حرام