#خودپسندی ۱
از بچگی یادمه که همه حسرت زندگی عمه م رو میخوردن اوضاع مالی عمهام خیلی خوب بود و هیچ چیزی کم نداشت با اینکه روستا بودیم ولی مثل زنای شهر زندگی میکرد اون موقع توی روستامون هیچکس حموم نداشت و همه میرفتن حموم عمومی عمه م اینا توی خونشون حموم داشتن عمه م خودش خیاط بود یادمه که برای همه مردای روستا کت شلوار میدوخت با کلاه شابکو مشتریهای مختلفیم از شهرهای اطراف براش میومد به حدی بیشتر وقتا نمیرسید بدوزه، شوهرشم خیلی کار میکرد و وضع مالیشون روز به روز بهتر میشد عمه م به خاطر ثروت زیادی که با شوهرش جمع کرده بودند خیلی به خودش مغرور بود توی قوم ما پسر داشتن ی جورایی ی مزیت حساب میشد انگار همه آرزوشون بود که پسر داشته باشن نمیدونم فرق پسر و دختر براشون چیه ولی اون موقع این حس خیلی شدیدتر بود عمه منم ۵ تا پسر داشت و به همه پز میداد که هم دستم توی جیب خودمه هم شوهرم پول داره هم ۵ تا پسر دارم بارها مامانم بهش گفت انقدر به خودت مغرور نشو اما عمه م گوش نمیکرد و تا میتونست به همه پز میداد
ادامه دارد
کپی حرام
#خودپسندی ۲
خدا روز به روز به عمه م بیشتر میداد و عمه م روز به روز فخر فروشیهاش بیشتر میشد تا جایی که عمهام شد پولدارترین آدم روستا هر کسی که قصد فروش زمین یا خونهای داشت میرفت سراغ عمه م و به اونا میفروخت مادرم همیشه بهش میگفت شکرگزار نعمتهایی که خدا بهت داده باش خدا به هر کسی انقدر نمیده اما عمه م میخندید و میگفت خدا کیه من هرچی دارم به خاطر زحمتهای خودم و شوهرمه عمه م اون موقع که هیچکس زندگی اعیونی به خودش نمیدید عمه م خدمتکار داشت و خدمتکارا بچههاشو بزرگ میکردن چند نفرم براش کار میکردن عمه م فقط خانومی میکرد زندگی عمه من واقعاً زندگی شاهانهای بود که هر زنی آرزوش رو داشت ولی نمیتونست بهش برسه مامانم همیشه میرفت پیششو بهش میگفت انقدر غرور نگیرتت خودتو از بقیه بالاتر نبین
اما عمه م میگفت زن داداش تو چون داری به من حسودی میکنی اینجوری میگی
ولی واقعیت چیز دیگهای بود
ادامه دارد
کپی حرام
#خودپسندی ۳
عمه م روز به روز بیشتر به خودش مغرور میشد و یکی از کارهای مورد علاقه ش این بود که وقتی زن ها دورش جمع میشدن و به قول خودشوت دورهمی میدادن ی نفرو مدام تحقیر و مسخره میکرد و چون پول داشت بقیه هم تایید و حمایتش میکردن طرف مقابل هم هر چقدر ناراحت میشد برای کسی مهم نبود
چیزی که خیلی برام جالب بود این بود که هروچقدر اطرافیانش رو مسخره میکرد بازم دورش جمع میشدن چون پول داشت مردم میپرستیدنش انگار قرار بود از پولهاش چیزی به اینا بده
دلم برای این حجم از حماقت مردم میسوخت هر کسی از خداش بود که عمه م بره خواستگاری دخترش برای پسرهاش یادمه برای پسر بزرگش رفت خواستگاری ی نفر و خودسرانه دختره رو نشون کرد انقدر برای دختره طلا برده بود که حد نداشت وقتی پسرعمه م فهمید قیامت کرد و گفت من اون دخترو نمیخوام و علاقه ای بهش ندارم باید نامزدی رو بهم بزنید عمه م وقتی نامزدی رو بهم زد به دختره گفت طلاها مال خودت با اینکه پولش خیلی زیاد بود ولی برای عمه م مهم نبود
ادامه دارد
کپی حرام
#خودپسندی ۴
سن پسر عمه هام هر روز بالاتر میرقت و هر گدوم مطابق میل خودشون ازدواج میکردن
عمه م چون عروس هاش رو خودش انتخاب نکرده بود و باب میلش نبودن خون به جگرشون میکرد و تا میتونست بهشون ظلم میکرد هر چی پسراش میگفتن انقدر اذیتشون نکن عمه م بدتر میکرد
یکی از عروسهاش با اینکه فامیل هم بود تا اونجایی که میتونست و زورش میزد میرسید اذیت میکرد هر چی همه بهش میگفتن اذیتش نکن میگفت دلم میخواد و چون من انتخابش نکردم هر کاری که دلم بخواد باهاش انجام میدم پسراش گاهی اوقات تصمیم میگرفتن خونه رو جدا کنن اما عمه م فوری میرفت دنبالشون و برشون میگردوند به خونه خودش توی حیاطشون چند تا خونه درست کرده بودن و به هر کدوم از پسراش یکی داده بودن و همه باید با همدیگه زندگی میکردند
چند باری خانواده عروسهاش بهش اعتراض کردن اما میگفت ناراحتید بیاید دختراتونو ببرید
ادامه دارد
کپی حرام
#خودپسندی ۵
کم کم روزها گذشت و شرایط عوض شد پسر عمههام هر کدوم برای خودشون خونه گرفتن و زندگیشون رو کاملاً از عمهام جدا کردن عمه ام دیگه اون سلطهای که روی زندگیشون داشت رو از دست داد و تمام تلاشش رو میکرد که یه جوری پسراش رو برگردونه پیش خودش اما نمیتونست انقدر آه مردم دنبالش بود که یکی یکی پسراش مریض شدن و با فاصله دو سال دو سال فوت کردن همیشه به همه پز میداد که من دورم پر از بچههامه اما دورش فقط نوههاش بودن و غصهای که از فوت بچههاش به دلش مونده بود باز کم نیاورد و دوباره فخر فروشی میکرد تا اینکه خدا ثروتشم ازش گرفت یه نفر اومده بود بهشون گفته بود مشارکتی خونه بسازیم بعد چند اینم قبول کرده بودن بعد چند وقت مشخص شد که کلاهبرداره و دار و ندارشون رو برد از اون ثروت افسانهای فقط یه خونه کوچیک فقیرانه موند
ادامه دارد
کپی حرام
#خودپسندی ۶
یه روز با بچههام رفتم خونشون خونه ش بوی خیلی بدی میداد پرسیدم چی شده عمم گریه کرد و گفت هیچکس بهم سر نمیزنه برام هیچ کاری نمیکنن خودمم پیرمو کاری از دستم بر نمیاد خیره نگاهش کردم نمیدونستم چی بهش بگم دلم میخواست بگم اون موقع که اذیتشون میکردی به فکر الانت نبودی این بدبختا همشون دور تو بودن از بس ظلم کردی رهات کردن اما هیچ کدوم از این جملهها رو بهش نگفتم فقط نگاهش کردم از اون موقع به بعد هفتهای دو سه دفعه میرفتم خونه ش رو مرتب میکردم و یه سر و سامونی به زندگیش میدادم دلم برای عمه م میسوخت قربانی غروری شد که ثروتش براش به وجود آورده بود اما دست آخر نه ثروتش براش موند و نه غرورش این زندگی عمهام برای من شد یه جور درس عبرت که بفهمم هیچ چیزی موندگار نیست یاد حدیث امام علی افتادم که میفرماید هیچ حالی دائمی نیست
پایان
کپی حرام
#خودپسندی ۱
#خودپسندی
همسرم منصور دانشجوی سال سوم حقوق بود
من رو هم تشویق میکرد تا درسم رو ادامه بدم
زمان ما کمتر دختری از اطرافیان میتونست وارد دانشگاه بشه
و من یکی از اونها بودم
اولین ترم دانشگاه رو که میگذروندم خودم رو برتر از همهی دخترای خانواده و فامیل میدونستم
در کل فامیل فقط من و همسرم وارد دانشگاه شده بودیم بقیه نهایت دیپلم گرفته بودند
سال دوم دانشگاه که بودم منصور برای ارشد قبول شد دیگه خودمون رو از همه برتر میدونستم
برادرم دیپلم ردی بود و زنداداشم تا دوم دبیرستان درس خونده و ترک تحصیل کرده بود و جاریم و برادرشوهرم هردو دیپلمه بودند...
در تمام طول مدتی که درسم رو میخوندم همیشه باخودم فکر میکردم بواسطهی تحصیلاتم نسبت به بقیه برتری دارم و زندگی موفق تری خواهم داشت
#خودپسندی ۲
برای همین خیلی نزد دیگران در مورد درس و دانشگاه و اینکه کسی که تحصیلات دانشگاهی نداره یعنی سواد اجتماعی نداره و موفقیتی هم در زندگی کشب نمیکنه حرف میزدم
یروز که همگی منزل ماورشوهرم جمع بودیم جاریم با دلخوری گفت شعور و شخصیت ادما به تحصبلات دانشگاهی نیست به ذات و تفکرشونه
پوزخندی زدم و گفتم الان همسر تو فقط دیپلم داره برای همینه که هیچوقت تورو تشویق به ادامه تحصیل نمیکنه...مثل خانم برادرم که چون خودش زیر دیپلمه هیچوقت برادرم رو تشویق نمیکنه تا چند تا همون دوتا درسی که افتاده رو دوباره بخونه و دیپلم بگیره
اما همسر من چون تحصیلگرده بود باعث رشد من هم شده قطعا در مورد فرزند پروری هم ما دونفر از بقیه همیشه موفقتر عمل خواهیم کرد یکی اون گفت و یکی من
#خودپسندی ۳
نهایتا برادرشوهرم با دلخوری به جاریم گفت بس کن حرف زدن با ادمای مغرور بی فایدهست جوجه رو باید آخر پاییز شمرد
مهم ادب و شخصیته که من در تو بیشتر از اطرافیان میبینم
از حرفش دلخور شدم اما منتطر اون روزی بودم که بتونم درعمل بهش بفهمونم تاچه حد حرفام درسته
تا اینکه هم من و هم جاریم به فاصلهی چندماه باردار شدیم
دوران بارداری جاریم خیلی پرخطر بودو من این موصوع رو ربطش میدادم به اگاهی و مراقبت قبل از بارداری
بچههامون روزبروز بزرگتر میشدند
جاریم یه بچه دیگه هم اورد اما من معتقد بودم تربیت و نگهداری یک فرزند بهتر و راحتتره
من و منصور در زمان تربیت دخترمون اجازهی دخالت به هیچ کس حتی مادرپدرخودمون نمیدادیم
تا اینکه دخترم ۱۳ ساله شد
مدتی بود که خیلی گوشه گیر شده بود و ما هم برای اینکه از این حالت در بیاد در کلاسهای مختلف موسیقی و باشگاه و زبان ثبت نامش کردیم
ادامه دارد
کپی حرام
_____________________
جبرانی دیشب🌹❤️
#خودپسندی ۴
یه شب که منزل مادرم بودیم از پسر برادرم که یک سال از دختر من کوچکتر بود پرسیدم چه کلاسهایی میری وقتی گفت هیچ کلاسی رو به زنداداشم گفتم برای اوقات فراغت پسرت برنامه ریزی نکردید؟ دختر من چند کلاس تخصصی میره نباید نوجوون رو به حال خودش رها کنی باید برنامه ریزی شده وقتش رو پر کرد
زنداداسم گفت درسته کلاس آموزشی نرفته اما تمام طول تابستون پسرم با بچههای مسجد مشغول کارهای جهادی و اردویی بود
با اینکه بچهاند اما کلی فعالیت و کارهای مفید از بچههای بزرگتر یاد گرفتند و روابط عمومیشون خیلی تقویت شده
به حالت مسخره گفتم از حالا بچهرو فرستادین قاطی یه عده آدم بزرگ که چی بشه؟
باید زیر نظر متخصص آموزش ببینه
لااقل نقاشی و موسیقی و هرهنر دیگه ای یا ورزش و کلاس تقویت درسی
ادامه دارد
کپی حرام
#خودپسندی ۵
کلی شماطتش کردم که بچههاتون رو بیسواد و بیهنر بار میارید
با جاریم هم همین حرفهارو میزدم
تا اینکه شش ماه بعد یه روز از مدرسه تماس گرفتند که هرچه زودتر مراجعه کنم
مشاور مدرسه گفت دخترتون امسال هم مثل سال گذشته اصلا به درس خوندن رغبتی نشون نمیده گوشه گیر اما پرخاشگر شده طی مشاورهای که باهاش داشتم از چیزی رنج میبره باید پیش یه روانشناس ببریش
من که نمیخواستم چنین چیزی رو باور کنم
پیگیر بودم تا یه روانشناس خوب پیدا کنم تا اینکه چند روز بعد نیمههای شب وقتی به اتاقش رفتم تا ببینم چکار میکنه دیدم بوی بدی فصای اتاقش رو پر کرده همون شب فهمیدم سیگار میکشه
ادامه دارد
کپی حرام
#خودپسندی ۶
چندروز تحت نظر که گرفتم متوجه شدم اعتیاد به مواد پیدا کرده
دنیا روی سرم خراب شد
چی فکر میکردم و چی شد
دخترم از طریق یکی از دوستانش با مواد اشنا و گرایش پیدا کرده بود
خداروشکر خیلی زود متوجه موضوع سدم و با کمک روانشناس و مشاور مدرسهش تونستم خیلی زود کمکش کنم
اما تازه فهمیدم گاهی اوقات منم منم کردن ما آدما کار دستمون میده
خدا به تلاش و همت ما نگاه میکنه و کمک میرسونه
اینطوری بهم فهموند تو هرچقدرم باسواد باشی تا من رو نداشته باشی هیچی نیستی ...
جاریم و زنداداشم نسبت به من تربیت بهتری روی بچههاشون داشتند
باید در روند تربیتی دخترم یه تغییراتی میدادم
پایان
کپی حرام