eitaa logo
ندای رضوان🇮🇷
5.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
88 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ دختر زیبایی بودم که همه ازم تعریف میکردند... چندماه از عروسیم نگذشته بود که یه روز بین مادرشوهرم و جاریم دعوا شد منم وجدانم اجازه نداد تو دروع مادرشوهرم شریک بشم و حق رو به جاریم دادم از اون موقع مادرشوهرم باهام دشمن شد و هرروز به بهونه ای همسرم کیارش رو به جونم مینداخت جاریم ادم لجبازی بود اگه اونهمه لجبازی نمیکرد بالاخره میتونست روابط بهتری با مادرشوهرمون داشته باشه اما همیشه میگفت اجازه نمیدم مادرشوهرم بهم زور بگه یه بار که دوباره باهم دعواشون شده بود و مادر کیارش پای من رو وسط کشید ادامه دارد... کپی حرام.
۲ برای اینکه مثل دفعه قبل برای خودم دشمن تراشی نکنم به دروغ حق رو به مادرش دادم روز بعد جاریم بهم زنگ زد و گفت اصلا ازت توقع نداشتم بخاطر خودشیرینی دروع بگی میتونستی بگی نمیدونم بهش گفتم ببین من حوصله‌ی بحث و دعوا ندارم یکم جلوی زبونت رو بگیر تا کمتر با مادرفولاد زره دعوات بشه اونم گفت ببین با اینکه تابحال بهت بی احترامی نکرده خودت بهش گفتی فولاد زره اما از منی که روز و شب بهم توهین میکنه توقع چشم پوشی از بی احترامیها و فحاشیهاش داری... بعد هم گفت گناه من چیه که مثل تو خوشگل نیستم روزی هزار بار جلوی جمع و حتی شوهرم بهم میگه تو خودت چون خیلی زشتی دختراتم به خودت رفتن و زشت شدند ادامه دارد... کپی حرام
۳ اخه دخترای طفل معصوم من چه گناهی کردند که مادربزرگشون اینجوری بهشون میگه... دلم براش سوخت اما از ترس اینکه دوباره مادرشوهرم کیارش رو به جونم نندازه مجبور بودم هروقت بین اون و جاریم دعوا میشه ادعا کنم که چیزی ندیدم یا نشنیدم تا اینکه یه روز جاریم بچه‌هاش رو بهم سپرد تا یه سر بره دکتر... وقتی رفت یساعت بعد دختر جاریم که هفت ساله بود رو دیدم که پشت مبل بالاسر خواهر سه ساله‌ش ایستاده از دور نگاهش میکزدم که یهو جیغ و گریه‌ی بچه بلند شد وقتی بالاسرشون رسیدم دیدم گونه و نوک بینی بچه‌ی بیچاره داره خون میاد چشمم به سنباده توی دست دختر بزرگه افتاد از روی میز کار همسرم برداشته بود... ادامه دارد... کپی حرام.
۴ وقتی دعواش کردم بهم گفت همیشه مامان بزرگ بهم میگه تو و اجیت زشتین یکم که بزرگ شدین میدمتون دکتر عملتون کنه خوشگل بشین دیده بودم عمو با سمباده قیافه‌ی یه چوبو خوشگل کرد منم خواستم بجای عمل با سمباده قیافه اجیمو خوشگل کنم خیلی دلم براش سوخت اخه مادرشوهر بی فکر من چرا باید این کارو میکرد... شاید من چهره ی زیبایی داشتم اما جاریم هم ویژگیهای خوب کم نداشت... وقتی جاریم اومد و متوجه جریان شد دختر کوچیکش رو که هنوز نتونسته بودم ارومش کنم رو بغل کرد و به خونه مادرشوهرم رفت و بهش گفت خدا ازت نگذره ببین با بی فکریها و حرفای مزخرفت چی به روز بچم اومده؟ ادامه دارد... کپی حرام
۵ مادرشوهرم که از همه جا بیخبر بود توی کوچه شروع کرد به داد و هوار تهمت زدن از سرووضع جاریم فهمیده بود جایی رفته و فکر کرده بود بچه‌ها خونه تنها بودند برای همین به دروع گفت خودم دیدم که الان چهار پنج ساعته بچه‌هارو تنها گذاشتی رفتی بیرون اینام بچه‌ان بلا به سر خودشون اوردن چه ربطی به من داره جلو رفتم و گفتم بچه‌ها خونه من بودنو این بنده خدا نیمساعتم نشد که از خونه‌ش بیرون رفته مادرشوهرم که ضابع شده بود چندتا فحش بهمون داد وبه خونش رفت شب که شد کیارش عصبانی به خونه اومد و گفت چرا با مادرم دعوا راه انداختی تو هم‌از زنداداشم یاد گرفتی هرچی خواستم راستشو بگم گوش نکرد مدتی به همین منوال گذشت و تازه میفهمیدم مادرشوهرم وقتی با کسی دشمن بشه تا مرحله‌ی نابودیش پیش میره... ادامه دارد... کپی حرام.
۶ یه شب خونه برادرشوهرم جنگ و دعوای شدیدی شد وقتی به خونشون رفتیم فهمیدیم برادرشوهرم یه نامه تو کیف جاریم پیدا کرده که از طرف یه اقا نوشته شده .از نوشته‌ها میشد فهمید که اون اقا دوساله با جاریم ارتباط داره چشمم به حاشیه برگه افتاد از سررسیدی که چندماه پیش کیارش خونه مادرش جا گذاشته بود کنده شده... به کیارش گفتم دنبالم بیا باهم به خونه مادرش رفتیم وقتی یه لحطه حواس مادرش نبود سررسید رو از توی کشوی میز تلفن بیرون اوردم به کیارش نشون دادم گفتم ببین کاغذ اون نامه‌ی کذایی از این سررسید کنده شده... از روی تاریخ میشه فهمید که همونه... وقتی فهمید کار مادرش بوده رنگ به رنگ شد بهم گفت نذار زنداداشم بفهمه اروم به داداشش زنگ زد و گفت که زود بیا اینجا وقتی به اونجا اومد برگه رو نشونش داد مادرش که متوجه شد من همه چی رو فهمیدم و به پسراش کفتم شروع کرد به فحش دادن و هتاکی کردن اینبار کیارش دستم رو گرفت و از خونه مادرش بیرون زدیم همون لحظه به داداشش گفت اگه زندگیتو دوست داری یه فکری بحال دشمنی مامان و زنت بکن خداروشکر از اون روز به بعد دست مادرشوهرم برای بچه‌هاش رو شد و بخاطر قهر برادرشوهرم رویه‌ش رو تغییر داد و حتی با نوه‌هاش هم روابط بهتری رو شروع کرد درسته رفتار ماورشوهرم از اول هم با جاریم خوب نبود اماشاید اگه جاریم از همون ابتدای دشمنی او از در دوستی وارد میشد و همیشه درصدد تلافی رفتارهای بد اون نبود کار به جاهای باریک نمیرسید. ولی شکر خدا آخرش به خیر گذشت پایان. کپی حرام.
✅ برای راضی شدن خانواده برای ازدواج روزی ۱۰۸ مرتبه یا آخر بگویید به نیت اینکه خانواده طرف یا خودتان راضی به ازدواج شوند. ذکر الصمد همم زیاد تکرار کند. ✅ جهت از شر دشمن : کسی که دچار یا ظالمی شده یا اراذل او را به تسخیر گیرند یک هفته روزی هزار بار بگوید : إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ ( سوره حجر آیه 95 ) و از او دفع شود به اذن پروردگار و از آزار خلق ایمن شود 📗منبع : ختوم و اذکار ج 2 ص _____________🍁🍁🍁🍁 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─