#عجله_کردم
هرماه همه ی فامیل خونه ی پدرشوهرم جمع میشدیم،تو مهمونی های اخیر احساس میکردم نگاههای همسرم و دخترداییش که یکسال طلاق گرفته یجورایی خاصه.
هرچقدر میخواستم خودم رو راضی کنم که اشتباه میکنم دلایل بیشتری برای تایید این احساسم پیدا میکردم،اون شب هم دوباره دعوت بودیم اصلا دوست نداشتم بریم اما نمیشد پدرشوهرم خودش رسما دعوتمون کرده بود، حاضر که میشدیم دوباره حسم میگفت نوید همسرم خیلی خوشحاله وقتی رسیدیم اونجا شش دانگ حواسم به نوید و دخترداییش ارزو بود.اولش خیلی عادی سلام و علیک کردند و همه چی عادی بود هربار نوید برای کمک به اشپزخونه میومد باز هم نگاههای اون دونفر به هم عادی بود،
⛔️کپی حرام❌
#عجله_کردم
دیگه باورم شد که منظور خاصی نسبت به هم ندارند،بعداز شام به کمک دخترای فامیل مشغول شستن ظرفها و مرتب کردن اشپزخونه بودیم که متوجه غیبت ارزو شدم نگاهی به پذیرایی کردم از نوید هم خبری نبود دلم هری ریخت،سریع دستام رو خشک کردم و رفتم اتاقها رو نگاه کردم بعدش سری به حیاط زدم هیچکدوم رو ندیدم،صدای پچ پچ از راه پله ی پشت بوم میومد به سمت پله ها راه کج کردم وقتی اون دونفر رو کنار هم دیدم که نیش هردوشون تا بناگوش بازه دیگه خون به مغزم نرسید،همون جا شروع کردم با تندی به هردوشون توپیدن،برام مهم نبود الان همه از سروصدای من اونجا میریزن و ابروی شوهرم میره،اصلا انگار هدفم همین بود،
⛔️کپی حرام📛
#عجله_کردم
نوید با دیدن من و هوار کشیدنم سریع همون سه تا پله رو پایین اومد و دستش رو گذاشت روشونه هام سعی میکرد ارومم کنه ولی من با داد و بیداد بهش میگفتم فکر کردین من خرم؟ خیلی وقته متوجه رفتارهای چندش غیرعادیتون نسبت به هم شدم و زیر نظرتون دارم،الان این پشت تو بغل هم چه غلطی میکنین؟ البته از فرط عصبانیت اغراق میکردم درسته در فاصله ی نزدیک به هم با لبخندهای خاص باهم صحبت میکردند و قشنگ معلوم بود چه حرفهاییه،اما تو بغل هم نبودند،حالا که با سروصدای من ارزو با دو خودش رو به راه پله ی ایوون رسونده بود دیگه همه ی اهل خونه و مهمونا بیرون اومده بودند نگاه کردم ببینم ارزو کجا فرار کرد که یه لحظه دیدم،
⛔️کپی حرام❌
#عجله_کردم
برادر بزرگش که زن و بچه هم داشت سیلی محکمی بهش زد ،همونجا دلم خنک شد ولی نمیدونستم با همین داد و قال زندگی خودم رو دارم اوار میکنم،به خیال خودم شر اون دختره ی ایکبیری رو از زندگیم کم کرده بودم ولی زهی خیال باطل.همون لحظه نوید تنه ی محکمی بهم زد طوری که جلوی چشم بقیه به زمین پرت شدم،با کوبیده شدن در حیاط فهمیدم از خونه زده بیرون،با کمک جاریم و خواهرشوهرم از زمین بلند شدم که همون لحظه صدای داد و فریاد پسردایی نوید و داییش بلند شد و بساطشون رو جمع کردند و دست دخترشون رو گرفتن و رفتند،کلا مهمونی زهر همه شد،تو دلم نوید و ارزو رو فحش میدادم که هم ابروی من رو بردند هم خودشون و هم مهمونی رو کوفت بقیه کردند.
⛔️پی حرام❌
#عجله_کردم
مهمونهای دیگه هم کم کم خداحافظی کردند و رفتند.جالب بود که پدرمادر نوید با اخم و غضب نگاهم میکردند با دلخوری گفتم انگار من یه غلطی کردم اینجوری نگاه میکنید که پدرشوهرم گفت نه،غلط رو نوید کرده ولی تو هم کار خوبی نکردی،اون یه غلطی کرده عوض اینکه در خفا مشکل رو حل کنی ابروش رو توی جمع میبری،این کار تو هم اصلا درست نبود،واقعا متاسف بودم برای خودم عوض شرمندگی ازم دلخور هم بودند،وسایلم رو جمع کردم و زنگ زدم اژانس اومد و برگشتم خونه ،باید تکلیفم رو با نوید روشن میکردم،خداروشکر خونه جزو مهریه ی من بود و بابت این موضوع خیلی خوشحال بودم،اون شب و شبهای بعد نوید به خونه نیومد،هرروز خواهرشوهرم که مجرد بود امارش رو بهم میداد
#عجله_کردم
میگفت نوید به خونه ی اونها رفته و هرروز پدرمادرش حسابی دعواش میکنند بابت اون اشتباه و هرچه تلاش میکنند متقاعدش کنند برای جبران اشتباهش کاری کنه اما اون عصبانیه، و پاش رو کرده تو یه کفش که طلاق میگیره،منم با خودم میگفتم بالاخره نوید متوجه اشتباهش میشه و برمیگرده،خصوصا وقتی فهمیدم ارزو داره با خاستگار قبلیش ازدواج میکنه دیگه کاملا مطمین بودم نوید برمیگرده و به دست و پام میفته که ببخشمش.اما وقتی شنیدم رفته دادخواست طلاق داده باور نمیکردم،تازه متوجه حرفهای انروز پدرشوهرم میشدم.الان شش ماه گذشته من دلتنگ نویدم ولی اون که معتقده برای ادامه ی زندگی ابرو و انگیزه ای نداره و قراره ازم جدا بشه،یبار رفتم خونه شون،،،
⛔️کپی حرام❌
#عجله_کردم
بهم گفت درسته من گول شیطون رو خوردم درسته غلط اضافه کردم ولی تو کاری کردی ابروی من جلوی جمع بره،با چنین ابرو ریزی من دیگه نمیتونم در کنار تو سرم رو جلوی بقیه بلند کنم،من از اون کارم پشیمونم و توسط تو مجازات شدم ولی دیگه دلم نمیخواد باهات زندگی کنم...حالا چندوقت دیگه نوبت دادگاهمونه ولی من نتونستم دل از نوید بکنم،میدونم اونم نمیتونه فراموشم کنه و داره لجبازی میکنه و شایدم انتقام گناه خودش رو داره از من میگیره، بزرگترهای فامیل هم واسطه شدند اما فایده نداشت، ارزو ازدواج کرد، تا اونجایی که من باخبرم شوهرش ادم خوبی نیست و اذیتش میکنه،،،اون یه زن بود اگه اون نتونه حال و روز زنها رو موقع خیانت شوهراشون درک کنه از مردها چه توقعی میشه داشت؟من که هرروز دعا میکنم از زندگیش هیچوقت خیر نبینه.
#پایان.
⛔️کپی حرام ❌