eitaa logo
ندای رضوان🇮🇷
5.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
88 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
30.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌸 از عید تا عید عیدی بگیرین 🌸 🌹 از امروز عید و بندگی خدا تا جمعه ۱۶ تیر ماه عید عید ولایت و امامت به مدت ۹ روز یکی از ختمای زیر را برداشته و انجام بدین: 🪴 ۱- به تعداد اسم ابجدتون تو شناسامه "هوالفتاح العلیم" بگین 🪴 ۲- روزی ۱۱۰ مرتبه نادعلی صغیر 🪴 ۳- روزی ۳ مرتبه نادعلی کبیر 🪴 ۴- روزی ۱۱۰ مرتبه ذکر "بسم الله الرحمن الرحیم بحق بسم الله الرحمن الرحیم" 🪴 ۵- صبح ۱۱۰ مرتبه و شب ۱۱۰ مرتبه « مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ ۖ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ » (سوره یونس آیه81) 🪴 ۶- ۳۶۰ مرتبه "يامسبب الاسباب و يامفتح الابواب" 🪴 ۷- روزی ۷۰ مرتبه «یا محمّد یا علی یا فاطمه یا حسن یا حسین، ‌یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی»🌹 ❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
۱ بچه که بودم مادرم طلاق گرفت و رفت ،بابام بعد چند وقت ازدواج کرد،هروقت بدیهای نامادریم رو به مامانم میگفتم فورا گوشی رو برمیداشت و به بابا زنگ میزد و کلی از نامادریم بد میگفت... با اینکه هنوز خیلی بچه بودم اما میفهمیدم زیادی داره اغراق می‌کنه طوریکه بابا و بقیه فکر میکردند من به دروغ چیزای بیخود به مامانم تعریف کردم یا اون داره بیخودی شلوغش میکنه. برای همین دیگه کسی بهم توجه نمیکرد. وقتی هفده ساله شدم مامانم دوسالی بود که ازدواج کرده بود برای همین کمتر میتونستم ببینمش. مم هم وقتی دیدم کسی حمایتم نمی‌کته کم‌کم تلاش کردم کمتر به پروپاش بپیچم... مدتی بود که میدیدم خیلی داره بهم‌ محبت میکنه، حتی وقتی از سر عصبانیت سرش داد میزدم چیزی بهم نمیگفت، اما باز هم بهش اعتماد نداشتم و احساس میکزدم قصد فریبم رو داره و نقشه‌ای برام کشیده. ادامه دارد
۲ یه روز که از مدرسه به خونه برگشتم خواهر نامادریم توی خونمون بود هنوز متوجه اومدنم نشده بودند پنهانی پشت در گوش ایستادن شنیدم که خواهرش مریم داره با نامادریم در مورد من حرف میزنه... گفت اگه پری رو راضی کنی به حمید جواب مثبت بده یه شیرینی خوب میش من داری... اونم گفت بخدا اختیار این دختر دست باباشه من هیچ کاره‌ام... اما خیالت راحت دارم آقا جمال رو میپزم روی پری هم چند وقته دارم کار میکنم، اگه فعلا دندون رو جیگر بذاری تا چند وقت دیگه کاری میکنم جواب هردوشون مثبت باشه.نهایت اگه جواب مثبت نداد کاری میکنم جمال به زور شوهرش بده ، حمید شمام نشد به یکی دیگه شوهرش بده تا از شرش خلاص بشم‌... خسته شدم از بس به این دختره‌ی نالایق محبت کردم و نتیجه ندیدم بخدا خسته شدم. ادامه دارد
۳ مریم پرسید ای بلا چه نقشه‌ای کشیدی؟ اونم گفت قراره تو کمکم کنی، یه بار دست پسرتو بگیر و بیا خواستگاری منم یجوری رفتار میکنم و مخ جمال رو میزنم که فکر کنه سروگوش پری میجنبه اون رو من میشناسم اگه حرفمو باور کنه هر طور شده پری رو از سرش باز میکنه ، اگه خواستگاری جواب نداد به حمید بگو گوش به زنگ باشه، پری بعضی شبها برای فرار از سروصدای بچه‌ها برای درس خوندن میره زیرزمین، یه روز در حیاطو باز میذارم حمید بیاد توی خونه و بره توی زیر زمین منم یکم بعد جمال رو میبرم زیرزمین و بهش میگم خودم دیدم پری درو برای حمید باز گذاشته حالا که خودش حمیدو میخواد با ازدواجشون موافقت کن وگرنه معلوم نیست چه رسوایی به بار بیاره نهایت دوتا کشیده به حمید میزنه ولی میدونم بعدش به زور هم شده پری رو به عقد پسرت در میاره... ادامه دارد
۴ باورم نمیشد نامادریم اینقدر بدجنس باشه پس محبتای این مدتش همش دروغ و نقشه بود. باید کاری میکردم ، حمید پسر مریم یه اوباش لاتی بود که روز و شب در حال ولگردی و رفیق بازی بود... برای اینکه پسرش رو سروسامون بده میخواد پای من رو وسط بکشه،،، اون ادمی که من میشناسم با ازدواج ادم نمیشد و فقط یکی دیگه رو بدبخت میکرد... فردای اون روز توی مدرسه همه حرفای بین نامادریمو خواهرش رو به دوست صمیمیم گفتم اونم گفت چاره کارت دست مامانمه،،،امروز بیا خونمون بهش بگو اون بیاد به بابات همه چیو بگه...منم ظهر به بهونه درس خوندن به خونشون رفتم، وقتی همه چی رو به مامان دوستم گفتم بعد از کمی فکر کردن گفت اینی که شما ازم میخوای نشدنیه، ادامه دارد کپی حرام
۵ بابات حرف منو قبول نمیکنه و تازه اوضاعت بدتر میشه. ولی یه راهکار داری اونم اینکه اول از همه به حضرت زهرا توسل کن و ازش بخواه کمکت کنه، و دیگه به زیرزمینتون هم نرو. رفتارتو با نامادریت درست کن به بابات احترام بذار هرکاری هرکدومشون گفتند بی چون و چرا فقط بگو چشم و انجام بده و پیش هردوی اونا با خواهر برادرات مهربون باش... یادت نره هیچوقت شبا نه تنهایی توی حیاط برو و نه توی زیر زمین اگرم دنبال کاری فرستادنت ترس رو بهونه کن تنهایی نرو...هروقتم روزا نامادریت جایی خواست بره بازم تنها تو خونه نمون من به بابات میگم که اجازه بده روزایی که تنهایی بیای پیش ما ... نمیدونم چه سری بود از وقتی به اجبار با همه مهربون و حرف گوش کن شدم ورق برگشت ادامه دارد
۶ نامادریم و بابام راستی راستی باهام مهربون شدند، اوایل میترسیدم و فکر میکردم اینم جزو نقشه‌ی نانادریمه، تا دو سال کابوس هرشبم این بود که حمید منو توی زیرزمین تنهایی گیر انداخته، تا اینکه دیپلمم رو گرفتم و حتی بعدش هردو اجازه دادند کنکور بدم و دانشگاه برم.... بعدا با پسردایی دوست صمیمیم ازدواج کردم... الان نامادریم بیماره،با اینکه ازدواج کردم و پدرمم فوت کرده اما من تلاش میکنم تا میتونم کمکش باشم ... درسته خیلی سالها عذابم داد اما انگار فقط لنگ محبت و احترام من بود همینکه باهاش خوب شدم اون هم رویه‌ش رو تغییر داد... شاید هم چون به حضرت زهرا توسل کردم ایشون کمکم کرد... کاش مادرم به دعواهای من و نامادریم دامن نمیزد تا هیچوقت اینهمه سال اینقدر باهم دشمن نمیشدیم . پایان
30.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌸 از عید تا عید عیدی بگیرین 🌸 🌹 از امروز عید و بندگی خدا تا جمعه ۱۶ تیر ماه عید عید ولایت و امامت به مدت ۹ روز یکی از ختمای زیر را برداشته و انجام بدین: 🪴 ۱- به تعداد اسم ابجدتون تو شناسامه "هوالفتاح العلیم" بگین 🪴 ۲- روزی ۱۱۰ مرتبه نادعلی صغیر 🪴 ۳- روزی ۳ مرتبه نادعلی کبیر 🪴 ۴- روزی ۱۱۰ مرتبه ذکر "بسم الله الرحمن الرحیم بحق بسم الله الرحمن الرحیم" 🪴 ۵- صبح ۱۱۰ مرتبه و شب ۱۱۰ مرتبه « مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ ۖ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ » (سوره یونس آیه81) 🪴 ۶- ۳۶۰ مرتبه "يامسبب الاسباب و يامفتح الابواب" 🪴 ۷- روزی ۷۰ مرتبه «یا محمّد یا علی یا فاطمه یا حسن یا حسین، ‌یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی»🌹 _____________🍁🍁🍁🍁 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─