#نادون ۱
پنجاه و سه ساله بودم که شوهرم فوت شد دوتا بچه دارم ی دختر و ی پسر دارم هر دو سر زندگیشونن وضع مالی دامادم از پسرم بهتره، پسرم کارگره و با زنش دوتایی کار میکنن که خرجی برسونن من تهران مستاجر بودم که کنار بچه هام باشم ولی ی خونه هم تو شهرستان داشتیم که ارث بچه هام بود دخترم خیلی دورممیگشت همیشه فکر میکردم پسرم خیلی دوسم نداره از وقتی شوهرم مرد چون جانباز بود حقوق بنیاد هم قطع شد پسرم گفت من اجاره خونه ت رو میدم گفتم مادر تو دستت خالیه و نداری گفت نه اضافه کار وایمیسم برا تو عروسمم گفت منم ی بخشی از حقوقم رو میدم بهت برای اینکه دستت باشه مواد غذایی هم تا جایی که بتونیم برات میاریم خیلی خوشحال شدم
#نادون ۲
بابامم رو حرفم حرف نزد و گفت انتخاب خودته، با جواد عقد کردیم بهم گفت برو ارایشگاه خواهرم کار یاد بگیر منم که قبل از این از خونه تنهایی بیرون نرفته بودم چه برسه به اینکه چیزی یاد بگیرم ذوق داشتم و قبول کردم هر روز صبح میرفتم در ارایشگاه رو باز میکردم و اگر مشتری میومد زنگ میزدم خواهرش بیاد تا خودشو برسونه مشتری رو مشغول حرف میکردم که اون برسه یک ماه این کارم بود سرماه بهم گفت توقع حقوق نداشته باش چون کاری برای من نکردی که حقوق بخوای هیچی نگفتم و بازم میرفتم کم کم بهم ی چیزایی یاد داد اما در حد خودم بود نه در حدی که بشه باهاش درامد داشت جوادم همش میگفت یاد بگیر که بعدا برای خودت پول در بیاری خواهرشم چیزی یادم نمیداد کم کم فهمیدم که منظور جواد اینه که من خودم باید خرج خودم رو بدم به مامانم گفتم ک اونم گفت وقتی چیزی بهت یاد نمیده چرا میری؟
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌
#نادون ۳
بهونه بیار و دیگه نرو کم کم بهونه هام شروع شد و کمتر میرفتم جوادم باهام دعوا میکرد که باید کار کنی و من زن مفت خور نمیخوام انقد خونه بابات مفت مفت خوردی و گشتی عادت کردی باید خرجت رو بدی هر چی میگفتم چیزی یادم نمیده باورش نمیشد و میگفت تو تنبلی از اون ورم خاله م که مادرشوهرم بود فشار میاورد که چرا نمیری ارایشگاه و دخترم خسته میشه باید بری کمکش، از اینکه نادونی کردم و به جواد اعتماد کردم پشیمون بودم ولی راه برگشت نداشتم کم کم حرف عروسی و وسط کشیدن و بابامم قبول کرد مادرم میگفت بعد عروسی اوضاعت بهتر میشه اما تازه فهمیدم که خونه ای درکار نیست و همش برای شوهر خواهرشوهرم هست به جواد گفتم چرا دروغ گفتی گفت گفتم که گفتم گفت تو به بابک وفادار نبودی و اونو فروختی به ثروت خیالی من
#نادون ۴
پرسیدم پس کامیون چی خندید و گفت در کار نیست فقط میخواستم تورو به دست بیارم تا روی بابک و کم کنم من شدم قربانی رو کم کنی جواد در واثع چوب خیانتم رو خوردم من زن شرعی بابک بودم اما بخاطر جواد رهاش کردم، عروسی کوچیکی برام گرفتن و رفتم توی ی خونه مستاجری سال بعد طلاهامم مجبور شدم بفروشم برای پول پیش، جواد خیلی اذیتم میکرد و نمیتونستم به کسی بگم فقط حفظ ظاهر میکردم تا همه فکر کنن خوشبختم بخاطر بهم زدن نامزدی و ازدواج با حواد کم کنایه نمیشنیدم ی بار بهش گفتم منو با دروغ به دستی اوردی گفت دروغگو خوب میتونه طمع کار و گول بزنه تو طمع خونه و کامیون رو کردی اما دیدی سراب بود ارزو زبونتو کوتاه کن تا نزدم تو دهنت من مجبورت نکردم زنم بشی با اولین حرف من تو رفتی نامزدیت رو بهم زدی میخواستی ادعاتو کم کنی و زن بابک جونت بمونی
#ادامهدارد
#کپی_حرام ❌❌
#نادون ۵
نامحسوس میخواست بهم بگه دلت پیش بابکه ولی نبود من جواد رو با دروغ هاش دوست داشتم ی وقتا هم سرکوفت درامد خواهرش رو میزد تو سرم و میگفت اگر توام کار کنی زودتر به همه جا میرسیم مامانمگفت بچه دار شو اخلاقش بهتر میشه منم سریع باردار شدماما بهتر نشد بچه که بدنیا اومد من سرگرمش شدم و دیگه حرفهاش برام مهم نیست چون خانواده م ازم حمایت نمیکنن نمیتونم طلاق بگیرم ولی دیگه با اومدن بچه هم جواد کمتر سر به سرم میذاره الان بابک رفته سرکار و بهترین وضع زندگی رو داره با طمع و نادونی خودم دل بابک رو شکستم قضاوت کردن نوشین و خیانتم به بابک منو به اینجا کشوند امیدوارم خدا منو ببخشه و اینده بهتری در انتظار منو و جواد و تنها بچه مون باشه
#پایان.
#کپی_حرام ❌❌