eitaa logo
ندای رضوان🇮🇷
5.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
88 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ من و همسرم یک سال بود که ازدواج‌ کرده بودیم از اول اشناییمون یکی از برادرهام خودش رو با همسرم روبرو نکرد همیشه هم بهونه میکردیم‌ که ی شهر دیگه مشغول به کاره علت این رفتارمون هم اعتیاد شدید برادرم بود خودش خجالت میکشید تا با همسرم روبرو بشه چون همسرم از خانواده من بالاتر بود مهندس برق بود که اوضاع مالی خوبی هم داشت، اوایل همسرم زیاد سوال میپرسید اما بعد به مرور زمان عادت کرد. همسرم زندگی‌خوبی برام درست کرده بود ی ماشین برام خرید و معتقد بود که اینجوری راحت ترم زندگی ایده الی داشتم و از همه چیز راضی بودم همسرم‌مرد مهربونی بود و برای من وقت زیادی میگذاشت هر موقع هر کاری که ازش میخواستم‌ برام انجام میداد و معتقد بود نباید برای زن کم‌ گذاشت از لحاظ خانواده هم تو سطح خوبی بود همه اعضای خانواده شون تحصیل کرده و موفق بودن همسرم تاکید زیادی روی درس خوندن من داشت که خودمم میل زیادی به درس داشتم ❌کپی حرام ❌
ی مدتی‌ گذشت و من درگیر دانشگاه و کلاس های مختلفی که میرفتم بودم همسرمم کاری بهم نداشت تا اینکه برادرم باهام تماس گرفت و گفت برای اینکه بره کمپ ترک اعتیاد کمی‌ پول میخواد ولی دیگه رویی براش نمونده تا از خانواده م بگیره منم از پولهایی که همسرم ماهانه بهم میداد پس اندازی داشتم‌ بهش گفتم ی زمانی بیاد ببره که شوهرم خونه نباشه، قبول کرد و هماهنگ شدیم برای غروب که موقع‌ اومدن شوهرم نیست، برادرم‌ اومد و پولها رو برد اون شب که شوهرم اومد رفتارش مثل همیشه بود اما از فرداش ی جور خاصی شده بود مدام‌ منو چک میکرد تماس تصویری میگرفت و ازم‌میپرسید کجام و چیکار میکنم یا ی وقتا میگفت موقعیتت رو بفرست ببینم‌ کجایی منم‌برای اینکه خیالش راحت بشه تمام‌ کارها رو مو به مو انجام میدادم، کم کم‌رفتارهای همسرم عوض شد دیگه محبت هاش کم‌ شد عصبی بود و پرخاشگر ❌کپی حرام ❌
۳ ی شب که داشتیم چایی میخوردیم تعریف کرد که همکارش چقدر به زنش‌ محبت کرده و زن ناسپاسش بهش خیانت کرده از اینکه اگر جای اون مرد بود چه بلایی سر زنش میاورد تعریف کرد تمام مدت جوری حرف‌ میزد و رفتار میکرد جوری با حرص میگفت و دستهاش رو مشت میکرد که انگار واقعا خیانت دیده و جای اون مرد هست سعی کردم دلداریش بدم اما لیوان چای رو به دیوار گوبید و از کنارم رفت به مرور هر روز رابطه ما سرد تر میشد و همسرم شکاک تر از قبل از کنترل کردنهاش دیگه خسته شدم ولی بخاطر زندگیم سکوت کردم تا اینکه از کلاس رفتن‌ محرومم کرد مدتی گذشت و زمزمه دانشگاه رو رها کن‌ سر داد باز هم‌ بخاطر زندگیم پنهانی از همسرم ی ترم‌ مرخصی گرفتم‌ اما‌ انگار دلش خنک نشد ی روز از خواب بیدار شدم ❌کپی حرام
۴ هر چی گشتم‌ گوشیم نبود با گوشی خونه به موبایلم زنگ زدم که شوهرم جواب داد وقتی پرسیدم‌ گوشیم چرا دست توعه خندید گفت اشتباهی برداشتمش گفتم‌پس‌چرا گوشی تو خونه نیست تچی‌کرد و حرص درار گفت گفتم‌ که اشتباه برداشتم متوجه شدم‌ که همسرم حس میکنه بهش خیانت میکنم اما چرا اینجوری شد و متوجه نمیشم رفتارهای همسرم روز به روز بدتر میشد تا اینکه یک بار گفت تو بهم‌خیانت کردی و من‌ به روت نیاوردم‌ اما از بس پررویی خودتو زدی به کوچه علی چپ، زود باش بگو ببینم کی بود هر چی منکر شدم و گفتم‌ من کاری‌نکردم‌ اهمیت نداد و فقط حرف خودش رو زد دست اخر سیلی محکمی بهم زد که باعث شد از خونه قهر کنم و برم یک هفته رفتم و فقط برای مادرم‌ کل‌ ماجرا رو گفتم اونم‌ازم خواست تا منتظر بمونم ‌شوهرم ‌برگرده اما هر چی نشستم که بیاد نیومد اخر ی روز برداشتن‌لباس رو بهونه کردم و به خونه خودم رفتم از چیزی‌ که دیدم‌ تعجب‌ کردم ❌کپی حرام ❌
خونه و وسایل همه چیز جوری منظم و مرتب بودن که مشخصه کار ی زن بود رفتم توی اتاقم تا وسایلم رو بردارم مشخص بود که شوهرم برام جایگزین اورده داشتم وسایلم رو جمع میکردم که صدای کلید اومد‌ خودم رو پنهان کردم و دیدم که زن همسایه داره تو خونه من‌ میرقصه و راه میره مدامم میگفت بیرونت کردم جات نشستم از کارهاش یواشکی فیلم‌ گرفتم درست زمانی که انتظار دیدنم رو نداشت رفتم مقابلش و پوزخندی زدم: که منو بیرون کردی اره؟ مقصر تویی پس؟ دلیل رفتارهای شوهرم و کارهاش تو بودی اما اخه چرا؟ اولش خواست بهم‌حمله کنه اما وقتی بهش گفتم ازش مدرک دارم و ابروشو میبرم مقابلم نشست و گریه کرد گفت که شوهرش معتاده و حسرت زندگی منو میخورده گفت که رابطه خاصی با شوهرم نداره و اون روز که برادرم اومد خونه عکس انداخته و به شوهرم نشون داده و میخواسته کاری کنه تا شوهرم منو طلاق بده خودشم طلاق بگیره تا بتونه با شوهرم ازدواج کنه از شنیدن حرفهاش چندشم شد ❌کپی حرام ❌
از خونه م بیرونش کردم و بهش گفتم به وقتش حسابتو میرسیم کلیدهارم ازش گرفتم لباس خوبی پوشیدم و غذای مورد علاقه همسرم قورمه سبزی پختم ارایش کردم و منتظرش نشستم وقتی اومد‌ خونه از دیدنم‌جا خورد پوزخندی بهش زدم: پس منتظر زن همسایه بودی؟ خودشو باخت و گفتم رابطه ای نبوده فقط و فقط اون میومده خونه رو تمیز میکرده و غذا میپخته حتی همدیگرو نمیدیدن بهم‌گفت که بهش عکس نشون داده که ی پسر‌ غریبه اومده خونمون، سریع با برادرم تماس تصویری‌ گرفتم برادرم که شوهرمو دید جا خورد بهش گفتم‌ من‌ کی هستم‌ و چرا چند وقت پیش خونه من بودی بگو که چرا این سالها خودتو مخفی کردی داداش تا تهمتی که رومه ازم برداشته بشه، برادرم‌ تمام داستان رو گفت همسرم حسابی شرمنده بود بهم‌گفت اگر از اول حقیقت رو بهش میگفتم و مخفی کاری نمی‌کردم اینجوری نمیشد زندگیمون رو دوباره شروع کردیم اما همه‌چیزو برای مرد همسایه گفتم‌ اونم تو فکر فرو رفت اول ترک کرد و بعد زنش رو طلاق داد بعد ها فهمیدم که بعد از ترکش و طلاق همسرش سرکار رفته و درامد خوبی داره زن گرفت و حسابی خوشبخت شده . ❌کپی حرام ❌