#ازدواج‌غلط4 درست نبود که به خاطر فقر و اینکه پسرش شغل آزاد داره دست رد به سینه‌شون بزنم. قبول کردم اما گفتم قبلش انگشتر رو در می آرم تا مامانم با داداش حرف بزنه اگه موافقت کرد دوباره انگشتر رو دستم می‌کنم... به هر حال برادر بزرگترم و جای پدرم بود اگر همچین کاری می‌کردم بدون اجازه یعنی بی‌احترامی بهش کردم. ربابه ربابه خانم قبول کرد روز بعدش مامان جریان رو به داداشم گفت... داداشم گفت _ احسان پسر خوبیه من کار خلافی ازش ندیدم اگه نظر خود فاطمه مثبته مبارکش باشه. آخر هفته ربابه خانم با بچه‌هاش به خونمون اومدن مجدداً حلقه نشون رو دستم کردن و صیغه ای رو بینمون خوندن به این ترتیب من به عقد احسان در اومدم. ادامه دارد. کپی حرام.

🔹🍃🌹🍃🔹 ﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃 🍃🌹🍃ـــــــــــــــــــــــ 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 🍃🌹🍃ــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا علی ابن موسی: اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🔹🍃🌹🍃🔹 #امام_زمان #صبح_بخیر #سلام

🥀شهیدانه ✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦ 🔸️صحنه هارا خالی نکنید و وحدت خود را حفظ کنید.. 🌹شهید علیرضا کریمی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊 #رفیق_شهیدم #شهید #شادی_روح_شهدا_صلوات

#ازدواج‌غلط5 هشت ماه عقد بودیم و بعد با هم ازدواج کردیم... احسان یه خونه کوچیک کرایه کرد و زندگیمون رو از همون جا شروع کردیم. با اینکه روزای اول اوضاع مالیمون زیاد خوب نبود اما سعی می‌کردم که با این وضعیت بسازم . هنوز چند ماهی از ازدواجمون نگذشته بود که رفتارهای احسان خیلی باهام تند شد. اجازه نمی‌داد که از خونه بیرون برم حتی نمی ذاشت خونه مامانم برم . وقتی هم که می‌رفتم می گفت که بدون اجازه رفتم و کتکم می‌زد. باورم نمی‌شد که این همون احسان باشه که مادرش ازش تعریف می‌کرد. خواهر شوهرم سمیرا هم باهام خیلی بد بود و مدام بهم متلک می‌انداخت یه بار بهم تیکه انداخت که چه انتظاری دارین از دختری که تو کوچه انگشتر دستش می کنند! خیلی بهم برخوردا منم جوابش رو دادم _ مادر شما به زور حلقه دست من کرد! ادامه‌دارد. کپی حرام.