eitaa logo
نـگـاه بـرتـر
1.7هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
12هزار ویدیو
101 فایل
👁️‍🗨️واقعیات را از دریچه نگاه برتر جستجو کنید 💬 ارتباط با مدیریت کانال: @ALIMFA
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ ‏یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های شهید فخری زاده نگاه بسیار عمیق توحیدی به جریان زندگی بود؛ می‌گفت با نیت قربت‌الی‌الله بشینید؛ با این نیت آب بخورید و اگر برای خدا کار کنید دیگر کمبود امکانات و تحمل ناملایمات برایتان سخت نیست؛ به شرطی که برای خدا کار کنید. @Demand
🌹در روز ۱۶ آذر ۳۲ ، دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به دیدار رسمی ریچارد نیکسون، رئیس جمهور وقت آمریکا از ایران و نیز از سرگیری روابط ایران با انگلستان، تجمعی داشتند که در آن میان سه دانشجو به نام های ۱- مصطفی بزرگ‌نیا ۲- احمد قندچی ۳- مهدی شریعت رضوی به دست نیروهای امنیتی شهید شدند بر سربازان علم و دانش مبارک باد
🌹شغل آقا مهدی جمع کردن ضایعات و نان خشک و پلاستیک و این طور چیزها بود. همیشه کلیه درد داشت. محکم می بستشان. ضایعات را از دوره گردها می خرید و عمده ای می فروخت. اصلا بابت کارش حجالت نمی کشید. می گفت: نان حلال در آوردن که خجالت ندارد. 🌹یک شب دعوت شده بودیم تالار طلاییه برای عروسی. خیلی مرتب و شیک سوار نیسان شدیم و حرکت کردیم. توی راه چشم آقا مهدی به مقداری بطری نوشابه خالی افتاد که له شده وسط خیابان افتاده بود. سریع ترمز کرد و دنده عقب گرفت و می خواست با آن لباس ها پیاده شود برای برداشتن شان و پیاده هم شد. می گفت: مگه میشه از اینا گذشت. هر چه اصرار کردم که لباس هات کثیف می شود، زیر بار نرفت. می گفت: شماها نمی دونید اینا همش پوله. گفتم: اگه پشت ماشین ضایعات باشه تالار راهمون نمیدن. می خندید و می گفت: ناراحت نباش. میریم ضایعات تالار هم جمع می کنیم. "شهید مهدی قاضی خانی" ✍کتاب بابا مهدی
🌹تکفیری ها رسیده بودند نزدیک حرم حضرت زینب (سلام الله علیها)؛ آن قدر که تیرهای کلاش به در و دیوار حرم می خورد.حاج قاسم تاب نداشت ببیند حرم حضرت زینب (س) در خطر باشد. 🌹خودش کلاش به دست گرفت و آمد پا به پای بچه ها از حرم دفاع کرد. آنقدر ایستاد تا تیر خورد به دستش. هر چه اصرار کردیم برنگشت عقب. با همان دست مجروح کنار بچه ها و حضرت زینب (س) ایستاد. "شهید حاج قاسم سلیمانی" ✍کتاب سلیمانی عزیز 
🌹اسم دخترم را گذاشته بودم آرشیدا.  شهید حسین محرابی (همسر خواهر شوهرم) این اسم را برازنده دخترم که از سادات بود، نمی دانست. بعد از شهادتش وقتی این را فهمیدم، دنبال این بودم که یک اسم مناسب انتخاب کنم. یک بار که شهید سلیمانی خانه شهید محرابی، آنجا سر حرف را باز کردم و از ایشان خواستم اسمی را انتخاب کنند. 🌹حاج قاسم گفت: پیامبر (ص) اسم زینب را برای دختر حضرت زهرا (س) انتخاب کرد. حضرت زهرا (س) هم به خاطر علاقه پیامبر (ص) این اسم را گذاشت روی دخترش. شد زینب. شما هم همین اسم را بگذارید روی دخترتان. 🌹خم شد دخترم را که حالا زینب شده بود بوسید. چون اسم دختر بزرگ شهید محرابی هم زینب بود، خندید و گفت: زینب ها زیاد شدند. دست کرد توی جیبش و یک انگشتر داد بهم و گفت: هر وقت زینب بزرگ شد، بدید دستش بکنه. "شهید حاج قاسم سلیمانی" "شهید حسین محرابی"
 این شالشو فقط محرم دور گردنش می انداخت . تا آخر بعد به من می گفت بشورم و میذاشت . کنار تا محرم سال بعد .  محرم 92 می خواست جمع کنه گفتم: هنوز نشستم . گفت: می خوام همینطورى نگه دارم . منم قسم داد که یه وقت نشورم . و همونطور گذاشتم کنار . تا روز رفتنش شالشو از من خواست و با خودش برد . نمی دونم چى تو دلش می گذشت . فقط اینو میدونم . که شالشو برد تا روز وفات حضرت زینب تو سوریه استفاده کند . ولى دقیقا روز وفات حضرت تو مشهد پیکر قشنگش هم بستر خاک شد "شهید حسن قاسمی دانا"🌹
🌹 نصف شب رفتم آسایشگاه تاوضعیت انضباطی سربازهاروچک کنم همینطورکه داشتم توتاریکی قدم میزدم وچشمم به پوتین های یک سربازافتادکه واکس نزده وخاکی کنارتختش افتاده بودباعصبانیت رفتم جلوومحکم پتوروازروش زدم کنارودادزدم چراپوتین هاتوواکس نزدی؟ بنده خداازشدت صدای من ازجاپریدوروی تخت نشست. بعدهمینطورکه سرش پایین بودگفت:ببخشیدبرادردیروقت بودکه ازمنطقه ی جنوب رسیدم خانوادم رفته بودن شهرستان ومنم چون نمیخواستم مزاحم کس دیگه ای بشم،آمدم آسایشگاه. وقتی رسیدم همه خواب بودن ونتونستم واکس پیداکنم... صداش برام خیلی آشنابود. وقتی سرش روبلندکرددیدم جناب سرهنگ بابایی، فرمانده پایگاهه! بدجوری شرمنده شدم. نمیدونستم چی بگم واسه همین فقط به خاطرجسارتم ازشون عذرخواهی کردم. اما ایشون اصلاناراحت نشده بود و با لحن مهربونی گفت:برادرجان!شما وظیفه ات عمل کردی،من بیشترازهرکسی خودم روموظف به رعایت مقررات وامورانضباطی میدونم. "شهیدعباس بابایی" @Demand
🌹 دفترچه ای داشت که آخر شب اعمال خوب و بد خود را در آن یادداشت می کرد و نفس را به محکمه وجدان می برد. شبی دیدم که در مقابل چشم گناه، علامت مثبت گذاشت . 🌹گفتم : کی و کجا چشم تو مرتکب گناه شد ؟!. وبه شوخی ادامه دادم ؛ حتما به کلاغ ها نگاه کردی ، که آن هم گناه کبیره است ! سر به زیر انداخت و گفت : نه خانم! ما ظاهرمان از باطنمان بهتر است . امروز که آمدم محل کار تو ، یکی از همکارانت جلو آمد و احوالپرسی کرد که برای لحظه ای چشمم افتاد توی چشمش . راوی : همسر شهید "شهیدحمیدرضا شریف‌الحسینی"
🌹حاج یونس با شهيد حاج قاسم مير حسينی رفته بود حج.تمام سوغاتی شان را از قم خريده بودند. 🌹می گفتند:اين پول ، ارز كشور ماست بايد آن را به داخل برگردانيم . "شهید حاج یونس زنگی آبادی" کتاب مثل مالک
🌹مجید ۱۵ ساله بود که آقا مهدی او را با خودش برد جبهه. ما از فعالیتهای آقا مهدی زیاد می شنیدیم اما از مجید نه. انگار که در ابرها زندگی می کرده که هیچ اسمی از او نیست. هیچ وقت حاضر نشده از او فیلمی و مصاحبه ای بگیرند. با اینکه در اطلاعات عملیات لشکر هم بوده و مدام هم چه بود. 🌹از این پنج سال جبهه مجید جز رنگین کمانی کمرنگ چیزی باقی نمانده. مجید دلش میخواست بی نام و خالصانه باشد که همین طور هم شد. "شهید مجید زین الدین"
🌹از زمانی که دوست صمیمی سید حمید، قدیر عابدی در منطقه حمیدیه شهید شد و نتوانست پیکرش را برگرداند، خیلی متأثر بود. چندین بار گروه های تجسس را روانه منطقه کرد، خودش هم می آمد، اما پیکر شهید پیدا نشد که نشد.از آن به بعد هر جا شهیدی می دید و امکانش بود، به عقب منتقل می کرد. 🌹می گفت: اگر کسی شهید شد، باید پیکرش را به دست خانواده اش برسانند. به جدم قسم! این خانواده ها دلشان فقط به همین پیکرها خوش است! "شهید سیدحمید میرافضلی" ✍پا برهنه در وادی مقدس
🌹در محرم عشق و علاقه به رهبری موج میزد و  پیرو رهبری بود. همه صحبت‌های ایشان را دنبال می‌کردند. حتی یکی از اهدافش برای دفاع از حرمین صحبت‌های حضرت آقا بود.  به نظر من که این عشق و علاقه دو طرفه بوده و این برداشت را از این جمله رهبر معظم انقلاب دارم، که فرمودند شهدای مدافع حرم هم مجاهد هستند و هم مهاجر و این ارجحیت را به شهدای حرمین دادند که نشان از عشق دو طرفه رهبر انقلاب به شهدا و شهدا به رهبر معظم انقلاب است. 🌹وقتی حضرت آقا جمله‌ای می‌گفتند برای محرم هدف بود و حجت را تمام می‌کرد. چه در عرصه داخلی و چه در عرصه‌های خارجی. یکی از بهترین و شیرین‌ترین لحظات طول عمر محرم این لحظاتی بود که می گفت: در یکی از ملاقات‌هایی که با حضرت آقا داشتم و در صف‌های جلو بودم من به ایشان احترام گذاشتم و ایشان برای من دست تکان دادند. همیشه این لحظات تا آخرین روزهای زندگی جلوی چشمشان بود.  "شهید محرم ترک"