دستمال گردگیری را برداشتم و شروع کردم
با اولین حرکت دستم،
نگاهم گره خورد به گوشه ی آینه،
یعنی همان جایی که چشم هایم را نشان می داد!
حس عجیبی داشتم،
بغض داشت خفه ام می کرد
انگار آینه می خواست چیزی را به رخم بکشد.
بله درست می دیدم ...
کمی مکث کردم و
از قول #نیکی_فیروزکوهی
با خودم گفتم :
به جهنم که پیر می شوی دیوانه !!!!
چروک زیر چشمانت همانقدر زیباست که چین رویِ دامنت...
#نگین_نقیبی
#دلگویه
غروب سه شنبه ۱۸ آبان۱۴۰۰
@najvayebaran