فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 عشق و احترام و فداکاری وصف نشدنی مردم عراق به زائران #امام_حسین علیه السلام
#سبک_زندگی_اربعینی
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همراه با زوار اربعین❤️
از قشنگی های پیاده روی اربعین اینه که صحنههایی رو میبینی که میفهمی در این عالم هیچکاری برای معصومین علیهمالسلام انجام ندادیم
#امام_حسین #اربعین
#سبک_زندگی_اربعینی
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹اشکهای موکبدار عراقی و دعوت از زوار برای پذیرایی
#امام_حسین #اربعین
#سبک_زندگی_اربعینی
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همراه با زوار اربعین❤️
اینهمه عشق یجا دیه بودین؟
#امام_حسین #اربعین
#سبک_زندگی_اربعینی
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید شرفخانلو:
🌷┤♥️ ! '
خواهش شهید شرفخانلو از زائران کربلا ؛
✍ چون بدون زیارت و با آرزوی زیارت کربلا از این دنیا میروم، خواهش میکنم که انشاءالله بعد از آزادی کربلا عکس مرا به عنوان زائر امام حسین ( علیهالسلام) به کربلا ببرید.
#الگوی_خودسازی
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🚩🏴 چند تن از شهدای کربلا را میتونید نام ببرید و میشناسید؟ 🤔
🔹بچه #شیعه باید همه شهدای کربلا و مرام شونو بشناسه
انشاءالله هر روز یک شهید را معرفی میکنیم با هشتگ #شهدای_کربلا
🌷شهید امروز : زن و شوهر شهید کربلا.. عبدالله و همسرش ام وهب..
#محرم #عاشورا #اربعین
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
نو+جوان تنهامسیری
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 41 🌷 "که عشق آسان نمود اول ..." 🔹نه دلی برای برگشتن داشتم ... نه قدرتی
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 42
🌷 "بیا زینبت را ببر ..."
🔹 تا بیمارستان، هزار بار مُردم و زنده شدم ... چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم ...
❇️ از درِ اتاق که رفتم تو ... مادرِ علی داشت بالای سرِ زینب دعا می خوند ... مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد ... چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد ... بی امان، گریه می کردن ...
⭕️ مثل مُرده ها شده بودم ... بی توجه بهشون رفتم سمتِ زینب ... صورتش گُر گرفته بود ... چشم هاش کاسه خون بود ... از شدتِ تب، من رو تشخیص نمی داد ... حتی زبانش درست کار نمی کرد ...
🔸اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت ... دست کشیدم روی سرش ...
- زینبم ... دخترم ...
🔹هیچ واکنشی نداشت ...
- تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن ...😭
🔶 دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبانِ بی زبانی بهم فهموند ... کارِ زینبم به امروز و فرداست ...😢
🌅 دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباسِ منطقه ... بدونِ اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستارِ زینبم شدم ... اون تشنج می کرد ... من باهاش جون می دادم ... 😔
✅ دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون ...
🔷 رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سلام که دادم ... همون طور نشسته ... اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت ...
- علی جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم ... هیچ وقت ازت چیزی نخواستم ... هیچ وقت، حتی زیرِ شکنجه شکایت نکردم ...❤️
- امّا دیگه طاقت ندارم ... زجرکش شدنِ بچه ام رو نمی تونم ببینم ... یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری ... یا کامل شفاش میدی ... و الا به ولای علی ... شکایتت رو به جَدّت، پسرِ فاطمه زهرا می کنم ... 😭
❣زینب، از اوّل هم فقط بچه تو بود ... روز و شبش تو بودی ... نَفَس و شاهرگش تو بودی ... چه بِبَریش، چه بذاریش ... دیگه مسئولیتش با من نیست ... 😭
🔹 اشکم دیگه اشک نبود ... ناله و درد از چشم هام پایین می اومد ... تمامِ سجّاده و لباسم خیس شده بود ...
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 43
💞 "زینبِ علی"
🔷 برگشتم بیمارستان ... واردِ بخش که شدم، حالتِ نگاه همه عوض شده بود ... چشم های سرخ و صورت های پف کرده...
مثل مرده ها همه وجودم یخ کرد ... شقیقه هام شروع کرد به گِز گِز کردن ... با هر قدم، ضربانم کندتر می شد ...
- بردی علی جان؟...دخترت رو بردی؟😭
💢 هر قدم که به اتاقِ زینب نزدیک تر می شدم ... التهابِ همه بیشتر می شد ... حس می کردم روی یه پلِ معلق راه میرم... زمین زیر پام، بالا و پایین می شد ... می رفت و برمی گشت ... مثل گهواره بچگی های زینب ...
🔸 به درِ اتاق که رسیدم بغض ها ترکید ... مثل مادری رو به موت ... ثانیه ها برای من متوقف شد ...
🌺 رفتم توی اتاق ...زینب نشسته بود ... داشت با خوشحالی با نغمه حرف میزد...
تا چشمش به من افتاد از جا بلند شد...و از روی تخت پرید بغلم...
🚫 بی حس تر از اون بودم که بتونم واکنشی نشون بدم ...
❇️ هنوز باورم نمی شد ... فقط محکم بغلش کردم ... اونقدر محکم که ضربانِ قلب و نفس کشیدنش رو حس کنم ... دیگه چشم هام رو باور نمی کردم ...
🔶 نغمه به سختی بغضش رو کنترل می کرد ...
- حدود دو ساعت بعد از رفتنت ... یهو پاشد نشست ... حالش خوب شده بود ...
دیگه قدرتِ نگه داشتنش رو نداشتم ... نشوندمش روی تخت...
- مامان ... هر چی میگم امروز بابا اومد اینجا ... هیچ کی باور نمی کنه ... بابا با یه لباس خیلی قشنگ که همه اش نور بود اومد بالای سرم ... من رو بوسید و روی سرم دست کشید ... 😍
- بعد هم بهم گفت ... به مادرت بگو ... چشم هانیه جان ... اینکه شکایت نمی خواد ... ما رو شرمنده فاطمه زهرا نکن ... مسئولیتش تا آخر با من ...
امّا زینب فقط چهره اش شبیه منه ... اون مثل تو می مونه ... محکم و صبور ... برای همینم من همیشه، اینقدر دوستش داشتم ... ❣
- بابا ازم قول گرفت اگر دخترِ خوبی باشم و هر چی شما میگی گوش کنم ... وقتش که بشه خودش میاد دنبالم ...😊
💖 زینب با ذوق و خوشحالی از اومدنِ پدرش تعریف می کرد ... دکتر و پرستارها توی در ایستاده بودن و گریه می کردن ...
🔹امّا من، دیگه صدایی رو نمی شنیدم ... حرف های علی توی سرم می پیچید ... وجودِ خسته ام، کاملاً سرد و بی حس شده بود ... دیگه هیچی نفهمیدم ... افتادم روی زمین ...
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 44
🌷 "کودکِ بی پدر"
🔹 مادرم مدام بهم اصرار می کرد که خونه رو پس بدیم و بریم پیش اونها ... می گفت خونه شما برای شیش تا آدم کوچیکه ... پسرها هم که بزرگ بشن، دست و پاتون تنگ تر میشه ... اونجا که بریم، منم به شما میرسم و توی نگهداری بچه ها کمک می کنم ...
✅ مهمتر از همه دیگه لازم نبود اجاره بدیم ...
💢 همه دوره ام کرده بودن ... اصلاً حوصله و توانِ حرف زدن نداشتم ...
- چند ماه دیگه یازده سال میشه ... از اولین روزی که من، پام رو توی این خونه گذاشتم ...
بغضم ترکید ... 😭
❣- این خونه رو علی کرایه کرد ... علی دستِ من رو گرفت آورد توی این خونه ... هنوز دو ماه از شهادتِ علی نمی گذره ... گوشه گوشه اینجا بوی علی رو میده ... 😭
🔸دیگه اشک، امان حرف زدن بهم نداد ...
❤️ من موندم و پنج تا یادگاری علی ... اوّل فکر می کردن، یه مدّت که بگذره از اون خونه دل می کنم امّا اشتباه می کردن...
حتی بعد از گذشتِ یک سال هم، حضورِ علی رو توی اون خونه می شد حس کرد ..
🔷 کار می کردم و از بچه ها مراقبت می کردم ... همه خیلی حواسشون به ما بود ... حتی صابخونه خیلی مراعات حال مون رو می کرد ...
🌺 آقا اسماعیل، خودش پدر شده بود امّا بیشتر از همه برای بچه های من پدری می کرد ... حتی گاهی حس می کردم ... توی خونه خودشون کمتر خرج می کردن تا برای بچه ها چیزی بخرن ... 🎁
✅ تمامِ این لطف ها، حتی یه ثانیه از جای خالی علی رو پُر نمی کرد ...
روزگارم مثل زهر، تلخّ تلخ بود ... 😞
💞 تنها دل خوشیم شده بود زینب ... حرف های علی چنان توی روحِ این بچه 10 ساله نشسته بود که بی اذنِ من، آب هم نمی خورد ... درس می خوند ... پا به پای من از بچه ها مراقبت می کرد...
🔶 وقتی از سر کار برمی گشتم ... خیلی اوقات، تمام کارهای خونه رو هم کرده بود ...
هر روز بیشتر شبیه علی می شد ... نگاهش که می کردیم انگار خودِ علی بود ... دلم که تنگ می شد، فقط به زینب نگاه می کردم ...
اونقدر علی شده بود که گاهی آقا اسماعیل، با صلوات، پیشونی زینب رو می بوسید ... عین علی ...
⭕️ هرگز از چیزی شکایت نمی کرد ... حتی از دلتنگی ها و غصه هاش ... به جز اون روز ...
🔷 از مدرسه که اومد، رفتم جلوی در استقبالش ... چهره اش گرفته بود ... تا چشمش به من افتاد، بغضش شکست ... گریه کنان دوید توی اتاق و در رو بست ...
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
❍“نَفَسۍدَࢪجٰآن نیستمَهدۍجٰان💚
˼چقدرتسبیحم
براۍآمدنتاستخـٰارھگرفت؛
آخرشهمنیـٰامَدۍ؛
ندیدۍڪہدانہدانہشدتربتِدِلم
مثلتسبیحڪربلـٰا.💔. ˹
•السَلامُعَلـۍٰاَبـٰاصـٰالِحـالمَـھدۍ.🕊.》
𑁍•┈•𑁍𑁍•┈•𑁍
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
༻♥️༺🌸༻♥️༺
سلااام و درود رفقای دوست داشتنی💞
#صبحتون_حسینی 🌼
التماسدعایفرج 🤲
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐
🌸امام صادق «علیه السلام»⇩:
💠 اگر زائر حسین(ع) بداند، چقدر باعث خوشحالی پیامبر(ص)، علی(ع) و فاطمه(س) میشود...
✙↫✨ اگر زائر حسین(ع) بداند که با زیارتش چقدر دل رسول خدا (ص) و امیرالمومنین(ع) و حضرت زهرا(س) و ائمه و شهدا از ما اهل بیت را شاد کرده است .
و اگر بداند بخاطر دعای ایشان چه چیزهایی شامل حالش شده و چه ثوابهای دنیوی و اخروی گیرش آمده . و چه چیزهایی نزد خدا برایش ذخیره شده . هر آینه دوست میداشت تا زنده است ، منزلش نزد آن حضرت باشد .(و پیوسته زیارت بکند)
📗{کاملالزیارات، ص ۲۷۹}
#اربعین #حدیث_اربعین
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺یه خبری هست...
#استاد_پناهیان
#اربعین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعار زائران در حرم #امام_حسين :
🔹ما فرزندان المهندس و سليمانى و سيستانى و خامنهاى و نصرالله هستيم...
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🚩🏴 چند تن از شهدای کربلا را میتونید نام ببرید و میشناسید؟ 🤔
🔹بچه #شیعه باید همه شهدای کربلا و مرام شونو بشناسه
انشاءالله هر روز یک شهید را معرفی میکنیم با هشتگ #شهدای_کربلا
🌷شهید امروز : کودک 11 ساله کربلا.. عمرو بن جناده.. که پس از شهادت پدرش، مادرش او را به میدان فرستاد.. او از جمله کسانی است که پس از شهادت سر مبارکش را به سمت امام حسین علیه السلام فرستادند.. سلام خدا بر پدر، پسر و مادرش..
#محرم #عاشورا #اربعین
🌱نو+جوان تنها مسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید حمیدرضا اسداللهی :
🌷┤♥️ ! '
🏷 دعاکن شهید نشم !
🔸 اربعین زنگ زد و گفت: «حاج سعید دعا کن شهید نشم!» از همان جلسهی اول فهمیده بودم که منطق حمید سربازی کردن برای امام زمان(عج) است و دوست دارد تا جایی که میتواند و از دستش برمیآید برای امامش کار انجام دهد و نمیخواهد با زود رفتن همهچیز را تمام کند. اما به شوخی گفتم: «همه میخوان شهید بشن، تو نمیخوای؟» گفت: «اینجا خیلی کار میشه انجام داد. دعا کن شهید نشم!»
#الگوی_خودسازی
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
💠دیوارنگاره جدید "مکتب حاج قاسم" به مناسبت ایام پیادهروی #اربعین حسینی در کرمان رونمایی شد
ما راهی کربُوبلاییم
مدیون ایثار شمائیم
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
#تلنگر
🔸از پیری پرسیدم : بهترین چیزی که میشه از دنیا برداشت چیه ؟
🔺کمی فکر کرد و گفت : دست ؛
🔸با تعجب گفتم : چی ؟ دست ؟
🔺گفت بله ، اگر از دنیا دست برداریم کار بزرگی انجام دادیم که کوچکترین پاداشش رضوان خداوند است
🔅حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) :
وقتی خداوند برای بنده ای نیكی خواهد، وی را در كار دین دانا و به دنیا بی اعتنا سازد و عیوب وی را بدو بنمایاند .
📚كنز العمال ، ج 10 ، ص 137 ، ح 28689
🔰🔰🔰🔰🔰🔰
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
نو+جوان تنهامسیری
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 44 🌷 "کودکِ بی پدر" 🔹 مادرم مدام بهم اصرار می کرد که خونه رو پس بدیم و
🎑 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 45
📄 "کارنامه ات را بیاور"
🔹 تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو داده بودن ... با یه نامه برای پدرها... ✉️
⭕️ بچه یه مارکسیست ... زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره...
–مگه شما مدام شعر نمی خونید ... شهیدان زنده اند الله اکبر ... خوب ببر کارنامه ات رو بده پدرِ زنده ات امضا کنه...
🚫 اون شب ... زینب نهار نخورده ... شام هم نخورد و خوابید...
🌅 تا صبح خوابم نبرد ... همه اش به اون فکر می کردم ... خدایا... حالا با دلِ کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ ... 😢
🌷 هر چند توی این یه سال ... مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد امّا می دونم توی دلش غوغاست ...
کنارِ اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد...
🌺 با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت ... نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز ... خیلی خوشحال بود...
🔷 مات و مبهوت شده بودم ... نه به حالِ دیشبش، نه به حالِ صبحش ...دیگه دلم طاقت نیاورد ... سر سفره آخر به روش آوردم ... اوّل حاضر نبود چیزی بگه امّا بالاخره مُهرِ دهنش شکست ...
❇️ - دیشب بابا اومد توی خوابم ... کارنامه ام رو برداشت و کلّی تشویقم کرد ... بعد هم بهم گفت ... زینب بابا ... کارنامه ات رو امضا کنم؟ ... یا برای کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟ ... ✨
- منم با خودم فکر کردم دیدم ... این یکی رو که خودم بیست شده بودم ... منم اون رو انتخاب کردم ... بابا هم سرم رو بوسید و رفت ...❤️
🔶 مثلِ ماست وا رفته بودم ... لقمه غذا توی دهنم ... اشک توی چشمم ... حتّی نمی تونستم پلک بزنم ...
بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم ... 📝
🔹 قلم توی دستم می لرزید ... توانِ نگهداشتنش رو هم نداشتم.....
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 46
🌷 "گمانی فوقِ هر گمان"
🔹اصلاً نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کارِ خودش رو کرد ...
✅ اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهنِ دیگران، چیزی در نمی اومد ...
با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد ... حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد ... قبل از من با زینب حرف می زدن... بالاخره من بزرگش نکرده بودم ....
💢 وقتی هفده سالش شد ... خیلی ترسیدم ... یادِ خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد ... می ترسیدم بیاد سراغِ زینب ... امّا ازش خبری نشد...
🦋 دیپلمش رو با معدل بیست گرفت ... و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد ... توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود ... پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود ... 👏🏼👏🏼
🌺 هر جا پا می گذاشت ... از زمین و زمان براش خواستگار میومد ...
خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرتِ تمامِ دخترهای اطراف بود ... مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جوابِ رد داد ... دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید ... 😊
🔹امّا باز هم پدرم چیزی نمی گفت ... اصلاً باورم نمی شد ... گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن ...‼️
زینب، مدیریتِ پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود ...👌🏼
🚸 سال 75، 76 ... تبِ خروجِ دانشجوها و فرارِ مغزها شایع شده بود ...
🎓 همون سال ها بود که توی آزمونِ تخصص شرکت کرد...
و نتیجه اش ... زینب رو در کانونِ توجه سفارتِ کشورهای مختلف قرار داد ...
🔶 مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران ... پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید ... هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری ... پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد ...
✅ ولی زینب ... محکم ایستاد ... به هیچ عنوان قصدِ خروج از ایران رو نداشت ... اما خواستِ خدا ... در مسیرِ دیگه ای رقم خورده بود ... چیزی که هرگز گمان نمی کردیم .....
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
•••🕊🕊─┅🍃🌸🍃─
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
•🔗📗•
#سلام_امام_زمانم~🦋
لِذَتوُصلنَدانَد
مَگَرآنسُوختِهای
کِهپَساَزدوریبِسیار،
بهیاریبِرسَد!...💔
•
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرج🌿🤲🏻
•••••••
سلااام و درودها دوستان ارزشمند و همیشه همراه تنها مسیری ما🤚🌺☺️
#صبحتون_مهدوی
#روزازنو
#التماس_دعای_فرج 🤲
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
#انگیزشی
📌زندگی ما با"تولد" شروع نمیشه!!
با "#تحول" آغازمیشه...🌺
لازم نیست بزرگ باشی تا شروع کنی
#شروع کن تابزرگ بشی...👌
این رو یادت باشه که باد با چراغ خاموش کاری نداره...✔️
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید حاج قاسم سلیمانی :
🌷┤♥️ ! '
🔹کشوری که در قلب، اسم حسین علیهالسلام را دارد، فرهنگ عاشورا را دارد، باید در زیست و فرهنگ الگوی جهان شود.
#الگوی_خودسازی
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
❤️ #در_محضر_بزرگان
🔔 دل مومن جایگاه من است!
✅ اسماعیل دولابی:
اگر خداوند را میخواهید بجویید
در زمین و آسمان نیابید که پیدا نمیشود!
چون خود رحمانش فرمودند:
زمین و آسمان وسعت مرا ندارد
دل مؤمـــن جایگاه من است...
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri
🚩🏴 چند تن از شهدای کربلا را میتونید نام ببرید و میشناسید؟ 🤔
🔹بچه #شیعه باید همه شهدای کربلا و مرام شونو بشناسه
انشاءالله هر روز یک شهید را معرفی میکنیم با هشتگ #شهدای_کربلا
🌷شهدای امروز : رفقای باوفای کربلا.. سه رفیق که با فرزند و خدمتکار خود به یاری امام حسین آمدند.. سلام خدا بر آنها باد 🚩
#محرم #عاشورا #اربعین
🌱 نو+جوان تنهامسیری
💫 @NojavanTanhamasiri