😎 #ماجرا | مثل آرش
4️⃣ قسمت چهارم | ستون فقرات
🌷 از مزار شهدا که برگشت، مستقیم رفت توی اتاقش، در کمد را باز کرد و روبهروی نقاشی مرزداری که کشیده بود، ایستاد؛ همان جوانی که داشت سلام نظامی میداد و به افق خیره بود. یادش آمد که نقاشی هنوز کار دارد. باید دوردستها را میکشید، اما آن افق کجا بود؟
⚡ صدایی که از راهرو آمد، باعث شد سریع در کمد را ببندد. لباسهایش را عوض کرد و نشست روی تخت. فکرش هنوز بین آن تصویر و حرفهایی که با شهدا زده بود، میچرخید. خیلی وقت بود که دوست داشت شبیه شهدا باشد. هی فکر کرده بود چطوری؟ وقتی نه جنگی هست و نه کسی بچهای به سنوسال او را جدی میگیرد. سؤالش را از هر کس که میپرسید یک جواب ثابت میشنید: «بهترین کاری که الان میتونی برای کشورت بکنی اینه که خوب درس بخونی!» باشد، قبول! خوب هم درس میخواند، ولی...
🍬 #قند_پارسی
🔻 برای خواندن متن کامل قسمت چهارم ماجرا به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=25264
😎 #ماجرا | مثل آرش
4️⃣ قسمت چهارم | ستون فقرات
🌷 از مزار شهدا که برگشت، مستقیم رفت توی اتاقش، در کمد را باز کرد و روبهروی نقاشی مرزداری که کشیده بود، ایستاد؛ همان جوانی که داشت سلام نظامی میداد و به افق خیره بود. یادش آمد که نقاشی هنوز کار دارد. باید دوردستها را میکشید، اما آن افق کجا بود؟
⚡ صدایی که از راهرو آمد، باعث شد سریع در کمد را ببندد. لباسهایش را عوض کرد و نشست روی تخت. فکرش هنوز بین آن تصویر و حرفهایی که با شهدا زده بود، میچرخید. خیلی وقت بود که دوست داشت شبیه شهدا باشد. هی فکر کرده بود چطوری؟ وقتی نه جنگی هست و نه کسی بچهای به سنوسال او را جدی میگیرد. سؤالش را از هر کس که میپرسید یک جواب ثابت میشنید: «بهترین کاری که الان میتونی برای کشورت بکنی اینه که خوب درس بخونی!» باشد، قبول! خوب هم درس میخواند، ولی...
🍬 #قند_پارسی
🔻 برای خواندن متن کامل قسمت چهارم ماجرا به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=25264
🤓 #ماجرا | مثل آرش
5️⃣ قسمت پنجم | عینک جدید
🫣 همه ماجراها از آن یک هفتهای شروع شد که امیرعلی بهخاطر تکلیف کلاس مجبور شد بیشتر به زبان دقت کند. وقتی مادرش با تلفن حرف میزد با یک دفترچه مینشست آنطرفتر و سعی میکرد کلمات خارجی یا اشتباه توی مکالماتش را پیدا کند. گروههای مجازی را بالا و پایین میکرد و به شکل نوشتن کلمات دقت میکرد.
🧐 آقای وحیدی گفته بود هرکدام از بچهها حداقل پنج نمونه از ورود کلمات بیگانه یا اشتباهات زبانی در مکالمات و استفاده روزمره مردم را بیاورند. لیست امیرعلی خیلی وقت بود که عدد پنج را رد کرده بود. جلسه بعد کلاس خیلی از بچهها شبیه او بودند. حسام از آخر کلاس...
🍬 #قند_پارسی
🔻 برای خواندن متن کامل قسمت پنجم ماجرا به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=25265
😳 #ماجرا | مثل آرش
0️⃣1️⃣ قسمت آخر | غافلگیری بزرگ
🧐 چیزی نمیدانستند جز اینکه آقای وحیدی دیروز هر سه نفرشان را صدا زده و گفته فردا حتماً بیایید مدرسه. قرار نبود غیبت کنند، ولی این تأکید و سفارش آقای وحیدی حسابی مشکوکشان کرده بود. اولین نفر پویا بود که شب توی گروه هسته نوشت: «یعنی فردا چه خبره؟ آقای وحیدی چهکارمون داره؟»
امیرعلی و پویا داشتند درباره پیداکردن یک معادل خوب برای واژه «آفلاین» بحث میکردند که سؤال پویا حواسشان را پرت کرد. محمدامین صادقانه نوشت: «هیچ حدسی ندارم.» امیرعلی هم ادامه داد...
🍬 #قند_پارسی
🔻 برای خواندن متن کامل قسمت دهم ماجرا به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=25277
📚 #کتاب_خوب_راهگشاست
🌷 #نوکتاب | چهل قصه از دل کربلا
✅ معرفی کتاب «چهل روز عاشقانه»
💔 چهل روز از ظهر عاشورا گذشته؛ نهتنها زمین که زمان نیز هنوز در شوک است. کتاب «چهل روز عاشقانه» از محمدرضا سنگری، با این حس آغاز میشود؛ نه روایت شهادت، بلکه روایت ماندهگان است؛ آنهایی که زنده ماندند تا مرثیه شوند. کتابی که بهجای بازخوانی نبرد، از بغض پس از نبرد میگوید؛ از آن چهل روزی که اسارت نبود، بلکه بلوغ حماسه بود.
📗 کتاب «چهل روز عاشقانه» یک کتاب معمولی نیست؛ یعنی نه یک روایت تاریخی سادهست، نه یک کتاب خشک و سنگین. این کتاب میخواهد تو را وسط واقعه ببرد؛ نه دقیقاً وسط میدان کربلا، بلکه چهل روز بعد از آن؛ زمانی که کاروان اُسرا، از دل خاک و خون، حرکت میکند؛ از کربلا تا کوفه، از کوفه تا شام و بعد دوباره تا خودِ کربلا… .
🍃 در «چهل روز عاشقانه» با چهل برگ مواجه میشویم؛ هرکدام صدای یکی از بازماندگان واقعه کربلاست. نویسنده با لحنی شاعرانه و روایتی درونی، ما را به دل اسارت میبرد؛ نه از بیرون، نه تاریخی، نه مقتلخوانی، بلکه انگار هر برگ، یک یادداشت عاشقانه از یک قلب سوخته است...
🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25599
🔥 #خواندنی | داغ و برشته، انتخاب رشته
👌 حالا که با اعلام نتایج کنکور سراسری تنور انتخاب رشتهها هم حسابی داغ داغ است، ما هم از اهلفن و از مشاوران تحصیلی خبره مشورت گرفتیم، دلمان میخواست هرچه بیشتر کمکتان کنیم تا انتخاب بهتری داشته باشید.
همراه این مطلب بیایید تا در مورد #انتخاب_رشته_مسئولانه و عاقلانه بیشتر باهم صحبت کنیم.
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=13123
😍 #خواندنی | دختر افسانههای روشن
🌷 درباره شهیده ریحانه سادات ساداتی
✍️ مهدیه مقصودی
🌙 به رسم هرشب، قرآن صورتیِ کوچکش را بعد از قرائت میبوسد و آرام روی طاقچه میگذارد. صفحه تلفن همراهش را روشن میکند و وارد پیامرسان میشود. فهرست گفتوگوها را با نگاهی کوتاه از نظر میگذراند. چشمش به سنجاق بالای صفحه میافتد؛ کانال کوچکی که دو سال پیش برای نوشتن روزمرههایش ساخته بود. وارد کانال میشود و شروع میکند به خواندن پیامها. روی بعضی عکسها و نوشتهها مکثی کوتاه میکند و در دل میگوید: «آدم اینجور وقتا میفهمه چقدر چیزهای زیادی برای از دست دادن داره و باید نگرانشون باشه.»
🖼️ عکسهای جشن تولد مادر، شب یلدای سال گذشته و روضهها که همه را درنهایت سادگی برگزار کرده بودند، لبخندی بر لبانش مینشانند. کمی بعدتر، خاطره آن شبی را نوشته که یک کودک معلول ذهنی در گلزار شهدا برایش دعا کرده بود...
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25745
🌹 #خواندنی | مردی که سوار بر زمان بود
💌 درباره شهید سپهبد غلامعلی رشید
✍️ سیمین پورمحمود
🌷 سردار رشید، دزفولی بود هرچند که تهلهجهاش راحت بیرون نمیزد. این مرد تا دلتان بخواهد زیرِ چترِ جنگ نفس کشیده و اتومات، نبرد را بلد بود. تولدش هم عینِ بقيه زندگیاش، توی غبارِ جنگ افتاد. شبِ ٢٨ مردادِ ٣٢، مابینِ هیسهیسِ کودتا و بگیروببندهای حکومتی که اجازه نمیدادند حتی قابله به زائو برسد، غلامعلی رشید به دنیا آمد.
✨ اسم پدرِ آهنگرش علی بود و جزئی از اسم همه پسرهایش را علی گذاشت. سوادِ غلامعلی تازه قوام گرفته بود که کتابخوانی را شروع کرد. از نه سالگی با کتابهای تاریخی شروع کرد تا رسید به عمیق شدن توی کتابهای شهید مطهری و آقای خامنهای. مهر سالی که باید دیپلمش را میگرفت، ساواک دستهایش را بست و محکومش کرد به اعدام. کسی که کمیته مشترک رفته باشد، میداند که هر روز و هر ساعتِ شکنجه، شهادت بیخِ گلوی آدم است. شهادت بیخِ گلوی غلامعلی بود، اما...
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25708
🏴 #خواندنی | قاب قرمز: جمعه سیاه
📆 ۱۷ شهریور در حافظه ایران
✊ امروز هفدهم شهریوره. شاید تاریخش تو ذهنت نباشه، اما روی تقویمِ انقلاب، این روز قاب خودش رو داره: قاب قرمز؛ ولی بهش میگیم جمعه سیاه. بیا تا بهت بگم چه خبره.
😤 مدتها قبل، شاه و تیمش یه بازی ناجوانمردانه راه انداخته بودن؛ مردم رو دو دسته کنن: یک طرف، عاشقهای بیباک امام که برچسب «تندرو» گرفتند و طرف دیگه، اونهایی که به خیال رژیم «معتدل» بودن و میشد باهاشون معامله کرد. نقشهش ساده و کثیف بود: از دلِ صفِ یکی شده، شکاف بندازه وسط...
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25752
📚 #کتاب_خوب_راهگشاست
🌷 #نوکتاب | معرفی کتاب «لبخند انار»
🌍 دنیایی از داستانهای بومی
📚 قصه ناظمی سختگیر که در ذهن تمام دانشآموزانش، خاطره ترکه انار را باقی گذاشته است. داستان پیرمرد میوهفروشی که در محلهای فقیر، سبزی و میوه میفروشد و مردم توان خریدن میوهای همچون موز را ندارند. قصه یک پدر که همراه خانوادهاش، کبوتری در کویر مشاهده میکند و ترغیب میشود کبوتر را دنبال کرده و لانهاش را پیدا کند، اما کویر میتواند جای ترسناک و سردرگمکنندهای باشد و داستانهایی دیگر. اینها «لبخند انار» را میسازند؛ مجموعهای با ۱۶ داستان کوتاه به قلم هوشنگ مرادی کرمانی.
🎈 وقتی کتاب «لبخند انار» را ورق میزنید، با عناوین جالب داستانهایش روبهرو میشوید؛ داستانهایی همچون لبخند انار، گوشواره، شش تا موز و ...، داستانهایی از دل زندگی مردم عادی و از طبیعت و حیوانات؛ اما نگاه هوشنگ مرادی کرمانی در داستانها نگاهی متفاوت است. مخاطب با آنها همذاتپنداری میکند، احساس میکند به آنها نزدیک است، شرایطشان را متوجه میشود و ...
🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25749
🛢️ #خواندنی | داستانهای واقعگرا
💯 دنیای گوناگون گونهها ۳
📚 #نوکتاب | ✍️ یادداشتی از امیرمحمد بهامیر، پژوهشگر
📚 گونه واقعگرایی، یعنی نوشتن داستانهایی که خیلی شبیه زندگی واقعی ما هستند. در اینجور داستانها خبری از جادو، موجودات عجیب، سفر در زمان یا تکنولوژیهای خیالی نیست. نویسنده سعی میکنه زندگی رو همونطور که هست نشون بده: با همه خوشیها و سختیهاش. وقتی چنین داستانی رو میخونی، حس میکنی این ماجراها میتونن همین امروز، توی محله شما یا شهری نزدیک شما اتفاق بیفتند.
🔴 درباره واقعیت، درباره زندگی
🔴 داستانهایی آشنا
🔴 مثل چه کتابهایی؟
🔴 و...
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25741
🔱 #خواندنی | نبرد پنهان
📚 #نوکتاب | 🎙️ گفتوگو با علی آرمین، نویسنده رمان «پرواز با پاراموتور را دوست دارم»
عباس میخواهد از دیوارهای تعمیرگاه اتومبیل بالا برود، بالا و بالاتر تا به آسمان برسد. دوست دارد با پاراموتور پرواز کند؛ اما وسط دوراهیِ عجیبی قرار گرفته. اگر او پرواز کند، رؤیای ثریا چه میشود؟ علی آرمین، نویسنده کتاب «پرواز با پاراموتور را دوست دارم» در این گفتوگو از عباس و افکار و رؤیاهایش برایمان گفته است.
🔴 عباس شبیه ماست؛ نوجوانی که میتوانیم با او احساس نزدیکی داشته باشیم. چطور به شخصیت عباس رسیدید؟
🔴 ما دوست داریم رؤیا داشته باشیم و مدام برای خودمان رؤیا بسازیم. شما این موضوع را تا چقدر مفید میدانید و از چه زمانی به بعد مضر است؟
🔴 مرز بین فداکاری برای دیگران و توجه به خواستههای شخصی، خیلی باریک است. چه ویژگیهایی در عباس او را بهسمت فداکاری کشاند و چه ویژگیهایی به او کمک کرد تا رؤیاهایش را تحقق ببخشد؟
🔴 و...
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=25757