🔴 کرامت علامه مجلسی هنگام تولد
🌹 یکی از علماء خراسان که با ملا محمد تقی مجلسی سابقه دوستی داشت، در بازگشت از زیارت عتبات مقدسه به اصفهان می رود تا با دوست قدیمی خود تجدید عصر کند. در اثناء راه رویای صادقه ذیل را می بیند و چنین تعریف می کند:
🔵 در عالم خواب وارد خانه ای شدم که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و ائمه ی اثنا عشر علیهم السلام جمیعاً به ترتیب نشسته بودند. حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف در آخر مجلس نشسته بودند، که مرا بعد از آن حضرت جای نشستن دادند.
🔹 ناگاه دیدم ملا محمد تقی(پدر علامه مجلسی) شیشه گلابی آورد و پیغمبر و ائمه علیهم السلام از آن گلاب استفاده کردند و به من نیز از آن گلاب دادند.
🔹 سپس ملا محمدتقی رفت و قنداقه ای به دست گرفته، به خدمت رسول خدا (ص) آورد و عرض کرد: برای این طفل دعا کنید که خداوند او را عالم و مروج دین گرداند. پیامبر اکرم (ص) آن قنداقه را به دست گرفته، برایش دعا کردند. سپس به دست امیرالمؤمنین علیه السلام داده، ایشان هم دعا فرمودند، سپس به امام حسن علیه السلام و....تا رسید به دست حضرت صاحب الامر عج الله تعالی فرجه الشریف ایشان هم دعا فرمودند. قنداقه را به من داد، من هم دعا کردم و از خواب بیدارشدم و از خاطرم گذشت تا اینکه وارد اصفهان و منزل آخوند ملا محمد تقی مجلسی شدم.
🔹 پس از تعارفات اولیه شیشه گلابی آورد و من از آن گلاب استفاده نمودم. سپس به اندرونی منزل رفت و قنداقه ای نزد من آورد و گفت: این مولود تازه متولد شده، شما برای او دعا کنید، که خداوند او را از مروجین دین مبین اسلام گرداند.
🔹 من قنداقه را گرفتم، برایش دعا نمودم، آنگاه آن خوابی را که در بین راه دیده بودم به خاطرم آمد و تمام آنرا برای آخوند ملامحمد تقی مجلسی نقل کردم.
🔹 بالآخره پس از ۹ یا ۱۴ سال( آنطور که نقل شده) می بیند خداوند فرزندش را نابغه زمان قرار داده است.
🌕 و به همین دلیل مجلسی نامیده شد و در یک مجلس تمام معصومین برای او دعا کردند.
✨نثار روح مطهرشان صلوات✨
🔴🔵 رؤیای شگفت آیت الله مرعشی نجفی درباره علامه مجلسی(رحمه الله علیه)
🌺 آیت الله سید عباس کاشانی(ره)برای استاد ابوالحسنی منذر(ره) نقل کردند که آیتالله مرعشی(ره)به من فرمود:
🔹 من خیلی عاشق علّامه مجلسی بودم. مخصوصاً وقتی که یاد بیانات علامه میافتادم، از اینکه چرا بعضی جرأت میکنند و تعبیرات ناروایی را نسبت به ایشان به کار میبرند، در تعجب بودم.
یک شب خیلی به حضرت صدّیقه، فاطمه زهرا «سلام الله علیها» متوسل شدم تا در برزخ، مقام علّامه مجلسی را به من نشان دهند. همان شب در خواب دیدم که به «قبرستان وادیالسلام» رفتم تا برای همه مؤمنین، اساتیدمان و فقهایی که در آنجا هستند فاتحه بخوانم.
🔺 دیدم وادی السلام یک صحرای بی حّد و حصر است؛ یک بیابان ولکن مملوّ از عمامه!
همه اهل علماند و گویا من در عالم خواب همه را میشناسم: «شیخ کلینی»، «شیخ صدوق»، «شیخ مفید»، «سلّار»، «ابن حمزه» [ره]، بزرگانِ مشهد؛ تمام. حاج شیخی هم که من در این جمع می دیدم «حاج میرزا حسین نوری» [صاحب مستدرک الوسائل] بود.
من حاج میرزا حسین نوری را درک نکرده بودم اما گویی ایشان را از قبل دیدهام و میشناسم.
دیدم آن جلو، طرفِ قبله، یک دری از خاتَم -که با هیبت و عظمت است - وجود دارد ؛ یک نفر هم کنار آن ایستاده و آن در بسته است. به حاجیِ نوری عرض کردم اینجا کجاست؟
🔺 فرمودند: اینجا قطعهای از «وادی السلامِ نجف» است. وقتی نظاره کردم، آثار قبری را ندیدم امّا هوا و فضایِ خیلی خوب و مایه انسی داشت که انسان دوست داشت از آن جدا نشود.
🔺حاجی نوری فرمودند: ارواح مؤمنینِ شیعه هر جای دنیا که باشند پس از وفات به وادی السلام منتقل میشوند و در اینجا تا روز قیامت متنعّماند.
امروز پیغمبر اکرم، ائمه اطهار و حضرت زهراء «سلام الله علیهم اجمعین» اذن عام دادند که با نوّابشان ملاقات کنند. پشت این در باغی است که پیامبر اکرم، ائمه و حضرت زهرا [سلام الله علیها] در آن باغ هستند.
🌹 آن آقایی هم که دمِ در ایستاده، «علاّمه مجلسی» است. ایشان واسطه بین پیغمبر، ائمه و علمای شیعه است. خودِ پیغمبر صلّ الله علیه و آله و سلم به علّامه مجلسی لقب «بابُ الأئمّه» دادهاند!
.
علّامه هم جفت جفت آقایان را صدا میکرد: مثلاً «محمد بن یعقوب کلینی و صدوق»، «شیخ مفید و شیخ طوسی»، «سید رضی و سید مرتضی»... آقایان جفت جفت به ملاقاتِ پیغمبر (صلی الله علیه و آله) میرفتند. من از هول و هیبتِ واقعهای که در آن فضا دیدم از خواب جستم.
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و دوم
❇️ برای دعای هر مومنی آمین میگویم
🔻[ روز جمعهای خطبه میخواندم که از بالای منبر مشاهده کردم یکی از یارانم به نام رمیله، از شدت درد به خود میپیچد. بعد از نماز که از مسجد بیرون آمدیم، به وی گفتم: ]
چرا افسرده حالی؟ دیدم که از شدت درد به خود میپیچدی و تب و لرز داشتی. میدانم که امروز با خود گفتی: بهتر از انجام غسل و خواندن نماز در پشت سر من، چیزی وجود ندارد. به نماز آمدی و احساس آرامش و سبکی کردی؛ ولی بعد از اینکه من بالای منبر رفتم، بیماریات برگشت و تب و لرز کردی!
🔻[ رمیله گفت: به خدا سوگند ای امیرالمومنین، آنچه فرمودی عین واقعیت بود. به وی گفتم: ]
رمیله، هر مرد یا زن مومنی که بیمار شود، ما هم به خاطر او بیمار میشویم! و هر اندوهی به او برسد، ما هم اندوهگین میشویم و هر دعای بکند، برایش آمین میگوییم و هر گاه ساکت باشد، برایش دعا میکنیم!
🔻[ رمیله تعجب کرد و گفت: ای امیر المومنین، آنچه گفتی برای کسانی است که در این شهر با تو هستند؛ اما کسانی که در شهرهای دیگر هستند، چگونه مشمول دعای شما میشوند؟ به وی توضیح دادم: ]
ای رمیله، هیچ مرد و زن مومنی در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نیست. او با ماست و ما با اوییم.
❇️ سیمای شیعه
🔻[ شبی مهتابی بود که از مسجد خارج شدم. گروهی پشت سر من آمدند. پرسیدم: شما کیستید؟ پاسخ دادند: شیعیان شما هستیم.
با دقت در چهرههایشان نگریستم و گفتم: ]
اگر به راستی شما شیعه من هستید، چگونه نشانههای شیعه را در چهره شما نمیبینم و سیمای شیعه ندارید؟!
🔻[ آنها گفتند: مگر علامت شیعه چیست؟ توضیح دادم: ]
بر اثر شب زندهداری چهرههایی زرد دارند و از گریه زیاد، چشمانی ناتوان. از کثرت قیام برای نماز، پشتشان خمیده و از روزهداری فراوان شکمها به کمرشان چسبیده است. لبهایشان از دعا خشک و چروکیده و گرد و غبار فروتنی بر وجودشان نشسته است.
❇️ شهادت بر حدیث غدیر
🔻[ در مسجد کوفه، حاضران در غدیر خم را دعوت کردم تا برای مردم درباره حدیث غدیر شهادت دهند: ]
به خدا سوگند میدهم کسانی را که از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدند که میفرمود: "هرکس که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست. پروردگارا، با دوستان او دوستی و با دشمنانش دشمنی کن."
🔻اکنون آنان برخیزند و شهادت دهند.
[ دوازده نفر از بازماندگان جنگ بدر برخاستند و شهادت دادند؛ اما زیدبنارقم و انسبنمالک که در غدیر حضور داشتند، شهادت ندادند! از انس پرسیدم: ]
ای انس، چرا شهادت ندادی با اینکه کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله را شنیده بودی؟!
🔻[ او پاسخ داد: ای امیرالمومنین، پیر شدهام و فراموش کردهام! من که میدانستم وی فراموش نکرده است، دعا کردم: ]
پروردگارا، اگر دروغ میگوید او را به بیماری پوستی مبتلا کن که حتی با عمامهاش نتواند آن را بپوشاند!
📚منابع:
۱. ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۸۲
۲. رجال الکشی، ص ۱۰۲
۳. الارشاد، ج۱، ص۲۳۷
۴. صفات الشیعه، ص۱۷
۵. نهج البلاغه، قصار ۳۱۱
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...