در روز جمعه ساعتى است که هرکس آن را مراقبت کند و در آن لحظه دعا کند دعایش مستجاب شود، و آن زمانى است که نیمى از خورشید غروب کرده باشد.
آیت الله قاضی ره:
در روز جمعه 100 خیر است که 99 تای آن از آن کسی است که در ساعت آخر روز جمعه (نزدیکای غروب)صدبار سوره قدر راختم کند
@NokatArzeshmand
ختم_صلوات
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست
طوفان زده ام راه نجاتی بفرست
فرمود که با زمزمه يا مهدی (عج)
نذر گل نرگس صلواتی بفرست
برای
خشنودی_آقا _امام زمان (عج) و تعجیل_درظهور سلامتی مقام معظم رهبری صلوات بفرستیم به اتفاق همدیگر ان شاءالله که حاجات همه به واسطه این هدیه برآورده بشه🌹
🌹امام رضا (ع) نقل می نمایند که رسول خدا (ص) فرمودند :
کسی که در روزجمعه صد بار بر من صلوات بفرستد ، خداوند شصت حاجت او را بر آورده می نماید : سی حاجت مربوط به دنیا و سی حاجت مربوط به آخرت
💠ألّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم💠
مهربانان التماس دعا 🙏
حاجات جمع ملتمسین دعا
اللهم عجل لولیک الفرج 🙏
20.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سیره_علما
#نظم
💠 یکی از همراهان امام نقل میکند: خواب امام در ساعت معینی شروع میشد و رأس ساعت ۲ نیمهشب جهت اقامۀ نماز شب، از خواب برمیخاستند. در طول مدتی که در بیمارستان تحت مداوا و مراقبت درمانی قرار داشتند و علی رغم اینکه به منظور به خواب رفتنشان دارو به ایشان داده بودند، لیکن امام به همان شکل، رأس ساعت ۲ نیمهشب از خواب برخاسته و جویای وقت مربوط به اقامه نماز شب میشدند و این نشانی از نظم و ترتیب و دقت عمل در برنامهریزیهای زندگی ایشان است.
📚 برداشت هایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد۱، صفحه ۳۲۴.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••
💜💜💜💜💜💜💜
💜حاکمی هر شب به آینده دخترش اندیشه میکرد که دخترش را به چه کسی بدهد که مناسب او باشد یکی از شب ها وزیرش را صدا زد و از او خواست که به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند؛
💜که مناجات و نماز شب را با خواب ترجیح دهد از قضا آن شب دزدی قصد دزدی از مسجد را داشت به طرف مسجد رفت اما در مسجد بسته بود خلاصه از دیوار بالا رفت و داخل مسجد شد
💜هنگامیکه خواست اشیاء گران قیمت مسجد را بر دارد! صدای در مسجد را شنید دزد نگاهی انداخت دید وزیر و همراهانش وارد مسجد شدند دزد چاره ای نداشت و راهی برای خلاصی از وزیر ندید الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کند
💜وزیر چشمش به جوانی افتاد که در حال نماز است گفت: سبحان الله! این جوان چه شوقی برای نماز دارد دزد از شدت ترس نماز را ادامه میداد تا اینکه وزیر به همراهان خود گفت: مراقب باشید نماز این جوان که تمام شد او را نزد حاکم ببریم
💜همین که نزد حاکم رسیدند شروع به تعریف از جوان و نمازهایش دادند، حاکم به جوان گفت تو همان کسی هستی که مدت هاست دنبالش بودم و میخواستم دامادم باشد؛
💜اکنون دخترم را به ازدواج تو در میآورم و تو امیر این مملکت خواهی بود؛ جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمیکرد سرش را از خجالت پائین آورده بود و با خود
💜گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که از ترس آن را خواندم!
💜خدایا اگر این نماز را از سر صدق و صداقت و خوف از خودت خوانده بودم چه میدادی!
💜💜💜💜💜💜