eitaa logo
نکات ارزشمند(مسجد فاطمه زهراسلام‌الله‌علیها)
160 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
3.9هزار ویدیو
70 فایل
اطلاع رسانی برنامه‌ها وکلاسها
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
.... 🌷«علی محمد» به حاج احمد کاظمی نامه ‌ای نوشت و روی پاکت هم نوشت که؛ «در فلان تاریخ نامه را باز کنید.» حاج احمد هم نامه را نگه داشت و به یکی از همرزمان خود سپرد که زمان باز کردن نامه را به او یادآوری کند. از این اتفاق پنج، شش ماهی گذشت و عملیات کربلای چهار شروع ‌شد. روز موعود فرا رسید و آن را به حاج احمد یادآورى کردند. 🌷حاج احمد نقل مى كند: "در ساعت‌ های اوج عملیات، در حالی که حدود نیمه شب بود ناگهان به فکر نامه افتادم و به سراغ آن رفتم. همین که نامه را باز کردم متوجه شدم «علی محمد» در آن نوشته: «من به شهادت رسیده ام و طلب حلالیت دارم.» بلافاصله با بى سيم موقعیت «علی محمد» را جستجو کردم و متوجه شدم دقایقی پیش ایشان به شهادت رسیده است...." 🌷در دیدار خانواده شهیدان اربابـی با مقام معظم رهبری، حین تعریف کردن این داستان برای ایشان، تمام چهره ‌ی رهبری قرمز شده بود و بغض کردند. وقتی حرف‌ ها تمام شد، آقا عکس را دیدند و پرسیدند: «کدامیک از این شهدای بزرگوار بود؟» عکس «علی محمد» را نشان دادند، پرسیدند: «او چند سال داشت؟» گفتند: «بیست و دو، سه سال !!!» ایشان با ناراحتی گفتند: «وای به حال ما كه شهدا را نشناختيم....» 🌹شهید «علی محمد اربابی»
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
! 🌷آن شب به سنگر ما آمده بود تا شب را در سنگر بگذراند ولی ما او را نمى شناختيم. هنگام خواب گفتیم: پتو نداریم! گفت: ایرادی نداره. یک برزنت زیر خود انداخت و خوابید. 🌷....صبح وقت نماز فرمانده گردانمان آمد و گفت: برادر خرازی شما جلو بایستید. و ما آنوقت تازه او را شناختیم.... 🌹 به ياد سردار شهيد حاج حسين خرازى ❌ مسئول يعنى مثل مردم بودن، مردمى بودن....!
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
....! 🌷یه موتور گازی داشت کارهای توی پایگاه مثل خرید و.... را همیشه با آن انجام مى داد. مرتب از طرف بعضی از خلبانها مورد نکوهش قرار مى گرفت. می گفتن: علی شأن یک خلبان را رعایت نمى كند. 🌷ولی او کاری با این کارها نداشت، تا کار بود و پرواز و گردان، ماشین و راننده در اختیارش بود. برای کار شخصی حتی اگر در مسیر حرکت ماشین گردان بود هرگز توقف نمى كرد. مى گفت: برمى گردم با همون موتورم میرم، نمى خوام با پول بیت المال حتی یک ترمز برای من زده بشه...... 🌹 به ياد خلبان شهید علی اقبالی مقدم
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
؟! 🌷زیر باران گلوله به نماز ایستاد. رکعت اول را با سرعت خواند، اما رکعت دوم را خیلی آهسته و با طمأنینه. نماز که تمام شد، پرسیدم: چرا رکعت دوم نمازت رو این قدر آروم خوندی؟ جواب نداد. 🌷....اصرار که کردم، گفت: چنان گلوله می‌ اومد که رکعت اول رو با عجله خوندم، برای یک لحظه یادم اومد در حال صحبت کردن با خدا هستم، ولی از ترس تیر و ترکش فقط به جون خودم فکر می‌ کنم. به همین دلیل استغفار کردم و رکعت دوم رو عادی خوندم. 🌹 به ياد شهيد احمد عبدالهى
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
....! 🌷آن وقتها حسن را به قیافه نمی شناختم اما این طرف و آن طرف چیزهایی درباره اش شنیده بودم. چند ساعتی بود که در محوطه دیدبانی بود و هی دستور می داد و سازماندهی مى كرد. من هم که اعصابم خیلی بجا نبود، از این همه جنب و جوش او به ستوه آمدم. 🌷....آخر سر کفری شدم و از آن بالا داد زدم سرش: ببینم تو اصلاً کی هستی که این قدر به پرو پای بچه ها مى پيچى و سین جیمشان مى كنى؟!! سرش را بلند کرد، نگاهی به من از دیدبانی انداخت، لبخندی زد و خیلی آرام جواب داد: من نوکر شما بسیجی ها هستم! 🌹به ياد فرمانده جوان، شهيد حسن باقرى
! 🌷به همراه سردار بارها برای قرائت فاتحه بر سر مزار شهید یوسف الهی حاضر شده بودم و می‌دانستم فضای کنار این شهید والامقام جایی برای دفن یک پیکر را ندارد به شهید حاج قاسم عرض می کردم که حاج آقا فضای اینجا بسیار کوچک است و جای شما نمی شود که حاج قاسم در پاسخ به من افزود: افضلی از من گفتن بود. 🌷حال که با پیکر تکه تکه شده شهید حاج قاسم روبرو شده ایم و شواهد امر حاکی از این است که برای دفن پیکر مطهر سردار فضای زیادی نیز نیاز نیست متوجه صحبت های آن روز شهید حاج قاسم شده‌ام. راوى: يوسف افضلى معاون فرهنگی و مشارکت‌های مردمی ستاد بازسازی عتبات عالیات
...! 🌷در عمليات عاشورا، در منطقه ميمک معبر مى‌زديم که طناب معبر کم آورديم قرار بود تانکرها و کاميونهاى حامل تجهيزات عبور کنند. بايد راه هر چه زودتر مشخص مى‌شد تا وارد ميدان مين نشوند. 🌷به همين خاطر تمام بچه‌هاى گردان رزمى، زيرپوشهايشان را درآوردند و با پاره کردن و بستن آنها به هم طناب بلندى بوجود آمد که در دو طرف معبر قرار گرفت. به اين ترتيب تجهيزات به بچه‌هايى که در خط از ساعتى پيش حمله را شروع کرده بودند؛ رسيد.
.... داخل اتوبوس نشسته بودیم، از دوستم پرسیدم: شهید همت رو می‌شناسی؟ گفت: همون اتوبانه؟ _آره. _چند بار از اونجا رد شدم. گفتم: ازش چی می‌دونی؟ لبخندی زد و گفت: این‌که مسیر ما واسه رسیدن به خونه مادر بزرگمه. شهیده دیگه، اسماشونو رو همه اتوبانا وکوچه‌ها گذاشتن، همه می‌شناسن دیگه! سرمو پایین انداختم و ساکت شدم.... دلم سوخت. زیر لب گفتم: اونکه مردم می‌شناسن، مسیر خونه مادر بزرگه نه شهید همت و شهید همت‌ها.... شهید همت اسم یه راه نیست، جهت راهه! همت؛ زین الدین؛ باقری؛ چمران؛ باکری؛ کاظمی و…. اینها فقط اتوبانی برای رسیدن نیستند! بلکه همراهانی هستند؛ برای رساندن…. آن‌چنان راست قامت و استواری، که بر یاد مقدست هم می‌توان تکیه کرد؛ ای شهید.
. 🌷زمان وقوع زلزله بم، وقتی مرتضی همراه حاج احمد کاظمی و آقای کروندی گذاشت و رفت و وقتی برگشت تمام لباس‌هایش خاکی، کثیف و خونی بود. می‌گفت یک هفته است چیزی نخورده‌ایم؛ به جز نان خشک؛ چون به خودمان اجازه ندادیم از غذاهایی بخوریم که برای مردم زلزله زده فرستاده بودند.... 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سرهنگ پاسدار مرتضی بصیری (مهندس پرواز) راوی: خانم علوی زاده همسر شهید منبع: سایت نوید شاهد
!! 🌷خیلی دلش می‌خواست بره حوزه و درس طلبگی بخونه. آن‌قدر به طلبگی علاقه داشت که توی خونه صداش می‌کردیم آشیخ احمد. ولی وقتی ثبت نام حوزه شروع شد، هیچ اقدامی نکرد. فکر کردیم نظرش برگشته و دیگر به طلبه شدن علاقه ای ندارد. وقتی پاپیچش شدیم گفت: "کار بابا تو مغازه زیاده." برای این‌که پدرش دست تنها اذیت نشود قید طلبه شدن را زد! 🌹خاطره ای به یاد فرمانده جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان 📚 کتاب "یادگاران ٩"، صفحه ۵  
🌷 🌷 .... 🌷حضرت آقا آمده بودند کرمان. مثل همیشه یکی از برنامه‌هایشان دیدار با خانواده شهدا بود. قرعه افتاده بود به نام ما. دیگر از خدا چه می‌خواستیم؟ وقتی آمدند حاج قاسم هم همراهشان آمده بود. لا‌به‌لای حرف‌ها از فرصت استفاده کردم و رو به حضرت آقا گفتم: «آقا ان‌شاءاللّه فردای قیامت همه ما رو که این‌جا هستیم شفاعت کنید.» فرمودند: «پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کنند.» بعد هم خم شدند و سرشان را به‌طرف حاج قاسم گرداندند. نگاهی به حاجی کردند و فرمودند:... 🌷فرمودند: «این آقای حاج قاسم هم از آن‌هایی است که شفاعت می‌کند ان‌شاءاللّه.»حاجی سرش را انداخت پایین. دو دستش را گرفت روی صورتش. ــ بله! از ایشان قول بگیرید به شرطی که زیر قولشان نزنند. جلوی در ورودی دیدمش. مراسم افطاری حاجی به بچه‌های جبهه و جنگ بود. گفتم: «حاجی قول شفاعت می‌دی یا نه؟ واللّه اگه قول ندی داد می‌زنم می‌گم اون روز حضرت آقا در مورد شما چی گفتن؟» حاجی گفت: «باشه قول می‌دم فقط صداش رو در نیار.» 🌹خاطره ای به یاد سردار دل‌ها، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی : آقای جواد روح‌اللهی داماد خانواده شهید معزز محمدرضا عظیم پور 📚 کتاب "سلیمانی عزیز"، انتشارات حماسه یاران، ص۵۸ ❌️❌️ ....ما هم داریم. ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️
🌷شهید حاج قاسم سلیمانی: ✍ نباید تردید کنیم که شهدا مثل اولیای الهی دارای اعجازند. اینکه به قبور آنها توسل می‌کنیم و استمداد می‌طلبیم برای این است که آنها مثل قطره‌ای به دریا وصل و جزئی از ائمه(علیه‌السلام) شده‌اند. (۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌