عباس سخنی از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک ماموریت ۴۵ روزه خواهد رفت. من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست بیرون رفتم تا خداحافظی کردن و رفتنش را نبینم.آن شب چند بار تماس گرفت وقتی متوجه حال خراب من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد. او به من گفت مادر هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم شهید خواهم شد چون آن را از امام حسین(ع) خواسته ام. پس بعد از شهادت من گریه نکن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد علی اکبر امام حسین(ع) گریه کن. می گفت کسانی که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می روند در حقیقت می روند تا دشمن به کشور ما نیاید چرا که هدف اصلی دشمنان ایران است از این رو ما با حضور در سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا امنیت در کشور ما همچنان ادامه یاید.
راوی: مادر شهید💔
شهید مدافع حرم🕊🌹
#عباس_آسمیه
🔴@sarbazanzeynab🔴
همیشه با وضو و مراقب رفتارش با دیگران به خصوص نامحرمان بود، هیچگاه از او اخمی ندیدم، بسیار با اخلاق و با تقوا بود، هر چه از او بگویم کم گفتهام.
اخلاقش بسیار شایسته بود و فرماندهاش میگفت عباس هفتهای یک خواستگار داشت، گویی همه خواهان آن بودند که با عباس فامیل شوند و همیشه به او می گفتند اگر می خواهی ازدواج کنی ما گزینه مناسب داریم، با این حال در ایام اربعین با خانواده ای از شیراز آشنا شدیم و دو خانواده نیز گفتگوهایی با هم داشتند، عباس زمانی که با این خانم صحبت کرده بود به وی از تصمیمش برای رفتن به سوریه خبر داده بود و گفته بود در صورتی که سالم از این ماموریت بازگشتم برای رسمی شدن این ارتباط قدم جلو خواهم گذاشت اما گویی خداوند برای عباس من جور دیگری رقم زده بود.
به من میگفت مادر اگر روزی نبودم ۱۳ روز روزه قضا برای من بگیر، خمس مالش را پرداخت کرده بود، قبل از اعزام به سوریه خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و آسمانی شدن کاملا آماده شده بود.
📎 به روایت مادرشهید
شهید مدافع حرم🕊🌹
#عباس_آسمیه
🔴@sarbazanzeynab🔴