eitaa logo
گلچین نکته های ناب
1.7هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
18.6هزار ویدیو
85 فایل
خوش آمدید بزرگواران نشر صدقه جاریه🌴💎🌹💎🌴 #آقا_تنهاست کانال شعرمون @Yas8488 خادم @Yasamanha @YaAbootorab8488
مشاهده در ایتا
دانلود
شوخی جنسی نکنید ... شوخی های جنسی را نه گوش بگیرید و نه به زبان بیاورید! اینها مجلس را تاریک می‌کند. اینها بیماری می‌آورد. اینها دل را سیاه می‌کند. به هیچکس نگاه معنادار نکنید؛ چه مرد، چه زن. خودتان را کنترل کنید. این چشم اگر پاک شد؛ زبان پاک شد؛ گوش پاک شد؛ دست پاک شد، انسان بی قرار می شود نسبت به خدا.🌴✅🌴 نمی خواهد یک کاری بکنی که خدا را دوست بداری. نمی توانی دوستش نداری. چون او پاک‌رُبا است. قدوس است. اگر پاک شدی، مجذوب او می شوی. جاذبه او می گیردت. 🌴✅🌴 تو نگران نباش که او دوستت بدارد. تقوایت را حفظ کن، دوستت خواهد داشت. تو مواظب تقوایت باش. محبت، کار تو نیست. کار خودش است. محبت خودش می آید. 🌴💎🌹💎🌴 آثارش هم این است که از نماز خوشت می آید. اولین آثار محبت خدا، در وضو جلوه می کند. از وضو لذت می‌بری. از غسل لذت می‌بری. بعد، از یک قسمت‌هایی از نماز لذت می بری. گاهی از سجده لذت می‌بری. گاهی از فکر. فکر هم یک نوع عبادت است. از فکر لذت می بری. آیت الله حائری شیرازی " 🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر وقت پدرم می‌دید لامپ اتاق یا پنکه روشن مانده و من بیرون اتاقم ،، می‌گفت چرا اسراف ؟ چرا هدر دادن انرژی؟ 🤔 آب چکه می‌کرد ،، می‌گفت :: اسراف حرام است پسرم !!😔 اتاقم که بهم ریخته بود می‌گفت: تمیز و منظم باش ؛ نظم اساس دین است ..🙄 حتی درزمان بیماریش نیز  تذکر می‌داد مدام حرفهای تکراری و عذاب‌آور ،، 😤 تا اینکه روز خوشی فرا رسید ؛ چون می‌بایست در شرکت بزرگی برای کار ، مصاحبه بدهم. با خود گفتم اگر قبول شدم ،، این منزل کسل کننده و پُر از توبیخ را ، ترک می‌کنم.😅 صبح زود حمام کردم ، بهترین لباس های خودم را پوشیدم و خواستم بروم بیرون که پدرم به من پول‌ داد و با لبخند گفت : فرزندم ۱-مُرَتب و منظم باش؛ ۲-همیشه خیرخواه دیگران‌ باش ۳-مثبت اندیش باش ؛ ۴-خودت را باور داشته باش ؛ دز دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دست بردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم می‌کنه !😔 با سرعت به شرکت رویایی‌ام رفتم، به در شرکت رسیدم، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود، فقط چند تابلو راهنما بود! به محض ورود ،، دیدم آشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته ، یاد حرف پدرم افتادم؛ آشغال ها را ریختم تو سطل زباله .. آمدم داخل راهرو ، دیدم دستگیره درب کمی از جای خودش در آمده ، یاد پند پدرم افتادم که می‌گفت : خیرخواه باش؛ دستگیره را سر محکم کردم تا نیافتد ... از کنار باغچه رد می‌شدم ، دیدم آبِ سر ریز شده و دارد می آید داخل راه رو ، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرام است ؛ لذا شیر آب را هم بستم ..‌ پله‌ها را بالا می‌رفتم ،، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ‌ها روشن است ،، نصیحت پدرم هنوز داخل گوشم زمزمه می‌شد ، لذا همه شان را خاموش کردم! به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدند و منتظرند نوبت شان برسد چهره و لباس شان را که دیدم ، احساس خجالت کردم ؛ خصوصاً آنهایی که از مدرک دانشگاههای غربی‌شان تعریف می‌کردند ! عجیب بود ؛ هر کسی که می‌رفت داخل اتاق مصاحبه ،، کمتر از یک دقیقه می‌آمد بیرون ! با خودم گفتم : اینها با این دَک و پوز شان رد شدند ،، مگر ممکنه من قبول بشوم ؟ عُمراً !! بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرم را نخواستند !!! باز یاد پند پدر افتادم که مثبت اندیش باش، نشستم و منتظر نوبت ام شد 🍃🌺 آن روز حرفهای پدرم به من انرژی می‌داد* توی این فکر ها بودم که اسم‌ مرا صدا زدند ... وارد اتاق مصاحبه‌ شدم ،، دیدم۳نفر نشستند و به من نگاه می‌کنند😳 یکی‌ از آنها گفت: کِی می‌خواهی کار را شروع کنی ؟؟ لحظه‌ای فکر کردم ، داره مسخره‌ ام می‌کند یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت را باور کن و اعتماد به نفس داشته باش! پس با اطمینان کامل به آنها جواب دادم: ِان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده‌ام یکی از آنها گفت: شما پذیرفته شدی !! باتعجب گفتم: هنوزکه سوالی نپرسیدید؟! گفت: چون با پرسش که نمی‌شود مهارت داوطلب را فهمید ،، گزینش ما عملی بود ... با دوربین مداربسته دیدیم ،، تنها شما بودی که تلاش کردی از درب ورود تا اینجا ،، نقصها را اصلاح کنی .... در آن لحظه همه چی از ذهنم پاک شد ، کار ، مصاحبه ،،، شغل و.. هیچ چیز جز صورت پدرم را ندیدم، کسی که ظاهرش سختگیر، اما درون اش پر از محبت بود و آینده نگری .... عزیزانم !!! در ماوراء نصایح و توبیخ های‌ مادرها و پدرها محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهید فهمید ... 🌴💎🌹💎🌴 @Noktehhayehnab گلچین نکته های ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
!!تازمانی که..... 🌴💎🌹💎🌴 @Noktehhayehnab گلچین نکته های ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👆👆 ❤کلیپ زیبا از حمایت و ولایت پذیری مرحوم حاج احمد آقا خمینی از مقام معظم رهبری ... 🌴💎🌹💎🌴 @Noktehhayehnab گلچین نکته های ناب
InShot_۲۰۲۴۰۳۱۵_۱۶۰۶۳۳۲۴۸.mp3
زمان: حجم: 21.77M
درد و دلی در آخر سال با همه شما ✨بزرگواران خدایا امسال هم تموم شد آیا خوب زندگی کردیم آیا از اون بندگان باتقوای شما بودیم یا نه؟ دلم میگیره از اینکه امسال من با سال قبل فرقی نکرده باشه...😔 ان شاالله هر روز تلاش کنیم بهتر از روز قبل رشد کنیم و به کمال برسیم...🙃 🔶این جمعه هم گذشت و از تو خبر نیامد...😞 بی تو دلم گرفته یار از سفر نیامد دارم هوای گریه از دوری تو مولا بی تو دلم گرفته‌ چشمم هنوز تو راهه ✨یاصاحب الزمان امسال هم بدون شما گذشت آقا ترسم اینه شما رو نبینم و از دنیا برم...😢 آقا جون اون نوکر خوبات برگرد قول میدیم با تموم وجود به اون قله ظهور برسیم ان شاالله...🤚 🔶یا مقلب القلوب والابصار یا مدبرالیل و النهار یا محول الحول والاحوال حول حالنا الا احسن الحال 🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ سست و اندوهگین نشوید اگر شما به راستی مومن باشید برتری خواهید یافت. آل عمران/ ۱۳۹ 🌴💎🌹💎🌴
گلچین نکته های ناب
🌴📚🌼📚🌴 #امام_رضا_علیه_السلام #قسمت_سوم متوجه نشدم که کی خوابم برد زیرا با خواب هم وارد سرزمینی
وقتی که از خواب بیدار شدم آن را جدی نگرفتم، ولی چند شب پیاپی دیگر هم ایشان را در خواب دیدم، آخرین شب به من گفت: ـ چرا نرفتی بلیتت را بگیری؟ تا این جمله را گفت از خواب پریدم، خیس عرق بودم و قلبم به شدت می‌زد، دیگر خوابم نبرد و برای شروع ساعت اداری لحظه شماری می‌کردم. اول وقت به راه افتادم، همه نشانی‌ها درست بود، وقتی نام و نشانی خود را به کارمندی که پشت میز شماره‌ چهار نشسته بود گفتم، اظهار داشت:چند روز است که بلیت شما صادر شده است، چرا نیامده‌اید آن را دریافت کنید؟! تا زمان پرواز فرصت زیادی ندارید! خواستم از مبلغ هزینه‌ بلیت بپرسم که کارمند هواپیمایی گفت: ـ تمام هزینه‌ بلیت شما قبلا پرداخت شده است بعد هم بلیت را دستم داد، بلیتی که به نام من صادر شده بود با این مسیرها: «تورنتو، لندن، تهران، مشهد، تهران، لندن، تورنتو».پس از شنیدن این حرف‌ها از یک جوان مسیحی کانادایی، دیگر بیش از حد هیجان زده شده بودم، رنگ چهره‌ام کاملاً عوض شد و ضربان قلبم شدید‌تر گردید و تنم شروع کرد به لرزیدن گفتم. ـ همین الان از راه رسیده‌ام و به تاکسی فرودگاه گفتم که مرا ببرد به منزل آقای علی‌بن موسی‌الرضا،او هم مرا آورد اینجا و پیاده کرد. حالا نمی‌دانم که چه طور می‌شود ایشان را ملاقات کرد؟ دیگر چنان هیجان زده شده بودم که جوان کانادایی هم متوجه لرزش تن و تغییر رنگ چهره‌ام شد و پرسید:آیا طوری شده است؟! چرا این جوری شده‌اید؟! نکند حالتان خوب نیست؟!... -نه، نه، حال من کاملاً خوب است، فقط از اینکه که می‌بینم شما مورد توجه آقا علی‌ بن موسی‌ الرضا(عليه السلام)واقع شده‌اید خوشحال و خرسندم و کمی دچار هیجان گشته‌ام. ـ آخر برای چه؟ ـ برای اینکه این شخص از بزرگ‌ترین قدیسان آسمانی است که خدا او را در بین ما زمینیان قرار داده و هر کسی که او را می‌شناسد آرزو می‌کند بتواند مورد توجه او قرار گیرد، حتی برای لحظه‌ای کوتاه !... جوان کانادایی، انگار که دیگر تاب تحمل شلاق انتظار را نداشته باشد، ملتمسانه به من گفت: - ممکن است که از شما خواهش کنم هر چه زودتر مرا پیش این آقا ببرید!؟ 🙏 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌴📚🌼📚🌴