eitaa logo
گلچین نکته های ناب
1.8هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
17.1هزار ویدیو
76 فایل
خوش آمدید بزرگواران نشر صدقه جاریه🌴💎🌹💎🌴 #آقا_تنهاست کانال شعرمون @Yas8488 خادم @Yasamanha @YaAbootorab8488
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈• أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ روی زمینیم آسمانی از دعاییم مشغول ذکر دلنشین ربناییم وقتی که دلتنگ حسینیم ، عاشقانه با هر سلام صبحگاهی کربلاییم 🌹صلی الله علیک یا اباعبدالله 🌴💎🌹💎🌴
یَا سَیِّدِے إِنْ وَکَلْتَنِے إِلَى نَفْسِے هَلَڪتُ... ابوحمزه ثمالے +از بین میروم ...!:) 🌴💎🌹💎🌴
میگما گاهے باید غرور را ڪنار بگزاری و خدا را صدا بزنے او نیاز ندارد ..! تو نیاز داࢪی ..! 🌴💎🌹💎🌴
در هر تپش قلبم حضور معبودیست که بی منت برایم خدایی می کند بی منت می بخشد و بی منت عطا می کند ای همه هستی... ای همه شکوه... ای همه آرامش.... امواج متلاطم درونم را ساحلی. نیست جز یادت.... و غوغای روح بی پناهم را پناهی 🌴💎🌹💎🌴 @Noktehhayehnab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باور کن تنهایی توجیهی برای گریه نیست که تتهایی غم نیست و باور کن انسان از نبود ایمان از گم شدن در بی ایمانی خویش باید گریه سر دهد که بی ایمانی بزرگترین غم هاست 🌴💎🌹💎🌴 @Noktehhayehnab
بارالـها از كوي تو بيرون نشود پاي خيالم،نكند فرق به حالم ... چه براني ،چه بخواني،چه به اوجم برساني ، چه به خاكم بكشاني… نه من آنم كه برنجم، نه تو آني كه براني...نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم،نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي، در اگر باز نگردد، نروم باز به جايي پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي كس به غير از تو نخواهم چه بخواهي چه نخواهي... باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی 🌴💎🌹💎🌴 @Noktehhayehnab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلچین نکته های ناب
#استوری #خدایا.... 🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروردگارا کسیکه در دامان تو پناه گرفت، طعم بی‌پناهی را نمی‌چشد هرکس که مدد ازتو گرفت بی‌یاور نمیماند آنکه به تو پیوست،تنها نمیشود خداوندا کنارم باش قرارم باش و یارم باش @Noktehhayehnab گلچین ناب
فهمیدن یک زن سخت نیست زن سـراسـر ناز اسـت و نیاز گریه ها،خنده ها حرفهایش تنها برای مردش هست... او عشق می خواهد سینه ای مردانه شانه ای برای تکیه دادن اگر زنی عاشقانه دوستت دارد خود را مالک تمام دنیـا بـدان... @Noktehhayehnab گلچین ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشق شوید؛ شبیه علی علیه السلام مثل بی بی فاطمه الزهرا سلام الله علیها @Noktehhayehnab 🌴💎🌹💎🌴
هدایت شده از کافه شعر و ادب
مولود کعبه آیتی از آیتش آمد به دنیا کِردگار داد احمد را برادر از خودش پروردگار داد فرمانی به مادر تا رود سوی خدا شد شکافی داخلِ دیوارِ کعبه، منتها! بعد از این آیت دگر بابش به قفلش وا نیافت شد ثَلاثَت یَوم، تا بارِ دگر جایش شِکافت سیزده از اولِ ماهِ رجب آمد بُرون او نگوید با کسی در کعبه از سِرِّ درون سیزده نحس است،؟اینها هم بُوَد مکرِ یهود کینه دارند از علی، چون او درِ خیبر گشود فاطمه بنتِ اسد با گوهرش آمد ز جا شاد شد بوطالب از دیدار او بی منتها داد نامش را خدا از نام خود اعلی' سرشت تا شود اندر زمین این جلوه اش همچون بهشت داد حیدر را خدا از سرِّ خود اَندر نهان از ازل تا آخرش باشد علی اَندر جهان پهلوانی برتر از حیدر نیامد بر زمین تا جهان باشد فقط حیدر امیرالمومنین خاک هم در دست او باشد ثواب اندر ثواب داد احمد کُنیه اش نزد خلایق، بو تراب بعدِ احمد بهترین خلق خدا حیدر بوَد همسرش هم بهترین خلق خدا کوثر شود بهترین زوج دو عالم نسلشان هم برترین یازده تاجِ سر از کُلِّ جهان ، نیکوترین این یکی باشد کریمِ اهل بیت، آقا حسن دیگری ارباب ما، مظلومِ عالم ، یا حسین پنج تن از بهترین مخلوقِ عالم، با خدا شُد حسن، زهرا، حسین، احمد ، علی، آلِ عَبا با لباس دین کند حیلت به آیین خدا این عدو تا بشکند نسل حسین در کربلا لیک تقدیر خدا از وعده اش بی منتها زینت این عابدان از کربلا مانَد به جا بو محمد کنیه اش باشد به دشت کربلا تا ببیند باقرش در کربلا، ظلم و بلا جعفری مذهب بوَد، زین پَس نمادِ شیعیان شد احادیثش نماد شیعه در کُلِّ زمان باب او حاجت دهد اندر زمین و آسمان نام او موسی بوَد بابُ الحَوائِج در جهان این ولی نعمت بوَد مشکل گُشا در عالمین آفتاب هشتمین ، موسیَ الرِّضا ، ایران زمین نام او مانند حیدر، شد علی دستِ قضا کُنیه اش هم بوالْحَسن باشد علی موسیَ الرِّضا هرکسی حاجت بخواهد رو کند در این زمین شد مقدَّس بارگاهش در زمان و در زمین میدهد بابش مراد از این دیارِ کاظمین پند و اندرزش، دهم با گوش و جان و با دو عین هادی آمد کار او مثل پدر شد رَهنَما شد هدایت گر به عالَم، مثلِ مصباحُ الهُدی' شد حسن در خانه اش در بین یک لشکر اسیر کرد رَبُّ العالمین نیرنگِ آنها گوشه گیر 🌴🌼🌴 دختری از پادشاهِ روم، مهمان تو شد فاطمه دستش گرفت و همسر و جان تو شد داد رَبُّ العالمین با این عمل، آیت بجا تا یهودیّ و نصارا را بهانه، نا بجا داد فرزندی به آدم ، اصل او از کُلِّ خلق روم و ایران و عرب، مصر و عجم بر دین حق 🌴🌹🌴 سالها از غیبت مولای مظلومان گذشت نا مسلمان از مسلمان ، خود به خود غربال گشت مُنتظِر کُلِّ زمین تا باز گردد جآءِحَق تا شود اندر زمین میعادِ حق، باطل زَهَق تا شود رجعت ، رسد بار دگر نورِ دو عین احمد و زهرا ، علی، آقا حسن ، آقا حسین پادشاهِ کُلِّ عالم ، چارده معصومِ ناب می کند سیصد نفر با سیزده تا انتخاب 🌴💙🌴 لشکری آرَد فراهم تا شود چندین هزار فاتح کُلِّ جهان با لشکرش دارد قرار سالها صَهیون دهد جولان، رسد وقتِ قرار موشک آمد سوی خیبر گفت صَهیون، اَلفَرار یاورانِ حیدر اَندر نیروی قدسش، سوار موشک خیبر شکن نسلِ جدیدِ ذُوالفَقار 🌴🌼🌴 ترس اَندر جانِ صَهیون می شود لَیل و النَّهار لا فَتا اِلّا علی لا سَیف اِلّا ذوالفقار کُلِّ عالم از پس دیگر کند پاک و سوا شیعه شد اندر جهان نامش فقط دین خدا مُسلِما هستند ایشان بر دوعالم مقتدا کُلُّ یَومٍ عاشِراً ، یا کُلُّ اَرضٍ کربلا مسلم عسکری زاده ۲۶.۱۰.۱۴۰۲ لارستان 🌴🌼🌴 @Yas8488
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋 طواف مدرن در طبقه دوم مسجدالحرام!!! ببشتر تداعی‌گر شهربازیه تا طواف! 🤔😐🤦‍♂ 🌴💎🌼💎🌴 @Noktehhayehnab
🌹ياعلىُّ ياعلىُّ ياعلىّ امام باقر فرمودند: ابليس چهار مرتبه فریاد بلند کشیده است : روزی که مورد لعن خداوند قرار گرفت، روزی که از آسمان ها به زمین فرستاد شد روزی که پیامبر صلی الله علیه و اله مبعوث شد ، روز غدیر خم ( که امیرالمومنین علیه‌السلام منصوب شد ) ،📓بحارانوار : ج ۳۷ ص: ۱۲۱ @Noktehhayehnab گلچین ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 آیت الله العظمی سید باقر درچه ای : 👌 هر کاری که در دنیا برای امام حسین (علیه السلام) انجام دادم به محض ورود به برزخ برایم تلافی کردند. @Noktehhayehnab گلچین ناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نویسنده بریتانیایی نوشته بود: هميشه اين واقعيت كه چرا كعبه زادگاه امام علی شد، ذهنم را مشغول و متعجب می‌كرد تا اينكه پاسخم را در ماجرای ازدواج آن حضرت پيدا كردم! «حالا كه عـــــــــروس از خانه‌ی پيامبر است، خدا هم دلـــــش می‌خواست داماد از خانه‌ی خودش باشد!» 🌴💎🌼💎🌴
گلچین نکته های ناب
✍#تنهـا_مـیان_داعش 🦋 #قسمت_ششم حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم عشقم انقلابی به پا شده و م
🦋 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زن‌عمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریه‌اش به‌وضوح شنیده می‌شد. زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرین‌زبان ترین‌شان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا می‌کرد که شکیبایی‌ام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد. حیدر حال همه را می‌دید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :«نمی‌بینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی می‌کنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر داعشی‌ها بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :«پس اگه می‌خوای بری، زودتر برو بابا!» انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زن‌عمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را می‌بوسید و با مهربانی دلداری‌اش می‌داد :«مامان غصه نخور! ان‌شاءالله تا فردا با فاطمه و بچه‌هاش برمی‌گردم!» حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد. عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :«منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :«بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.» نمی‌توانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدم‌هایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا می‌زدم که تا عروسی‌مان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به قتلگاه می‌رفت. تا می‌توانستم سرم را در حلقه دستانم فرو می‌بردم تا کسی گریه‌ام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانه‌هایم حس کردم. سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمی‌آمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفه‌های اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :«قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمی‌گردم! تلعفر تا آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!» شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمی‌ام بریده بالا می‌آمد :«تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم می‌دیدم جانم می‌رود. مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه می‌لرزید و می‌خواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و عاشقانه نجوا کرد :«تا برگردم دلم برا دیدنت یه‌ذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!» و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمی‌کَند، از کنارم بلند شد. همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو می‌گیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس می‌کردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند. به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت وضو می‌درخشید و همین ماه درخشان صورتش، بی‌تاب‌ترم می‌کرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش می‌برد و نمی‌دانستم با این دل چگونه او را راهی مقتل تلعفر کنم که دوباره گریه‌ام گرفت. نماز مغرب و عشاء را به‌سرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشک‌هایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت. صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد. ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط موصل بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است. شاید اگر می‌ماند برایش می‌گفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشی‌ها بود. با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریه‌ای که دست از سر چشمانم برنمی‌داشت، به سختی خواندم. میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویه‌های مظلومانه زن‌عمو و دخترعموها می‌لرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچه‌ات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!» کشتن مردان و به اسارت بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم... ✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد 🌸 @Noktehhayehnab 🌴💎📚💎🌴