eitaa logo
گلچین نکته های ناب
1.7هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
18.8هزار ویدیو
85 فایل
خوش آمدید بزرگواران نشر صدقه جاریه🌴💎🌹💎🌴 #آقا_تنهاست کانال شعرمون @Yas8488 خادم @Yasamanha @YaAbootorab8488
مشاهده در ایتا
دانلود
گلچین نکته های ناب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیستم 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تلاش می‌کردم از ز
✍️ 💠 در را که پشت سرش بست صدای مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد. دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود. 💠 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمی‌زند زیرا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود. چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرین‌تر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه می‌زد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمی‌گشت. 💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانی‌ام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و می‌ترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم. پس از یک روز روزه‌داری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از برای حیدر ضعف می‌رفت. 💠 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود. گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل می‌کردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش می‌چکید. 💠 چند روز از شروع می‌گذشت و در گیر و دار جنگ فرصت هم‌صحبتی‌مان کاملاً از دست رفته بود. عباس دلداری‌ام می‌داد در شرایط عملیات نمی‌تواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم. 💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را می‌لرزاند. شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم می‌خواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، می‌خوای باهاش حرف بزنی؟» 💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بی‌خبرم! انگار صدایم هم از در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظه‌ای سکوت، صدای ضربه‌ای و ناله‌ای که از درد فریاد کشید. 💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد می‌تونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!» احساس نمی‌کردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و به‌جای نفس، خاکستر از گلویم بالا می‌آمد که به حالت خفگی افتادم. 💠 ناله حیدر همچنان شنیده می‌شد، عزیز دلم درد می‌کشید و کاری از دستم برنمی‌آمد که با هر نفس جانم به گلو می‌رسید و زبان عدنان مثل مار نیشم می‌زد :«پس چرا حرف نمی‌زنی؟ نترس! من فقط می‌خوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!» از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفس‌های بریده‌ای که در گوشی می‌پیچید و عدنان می‌شنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت می‌برم!» 💠 و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر منه و خونش حلال! می‌خوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود. جانی که به گلویم رسیده بود، برنمی‌گشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمی‌آمد. 💠 دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. پیشانی‌ام دوباره سر باز کرد و جریان گرم را روی صورتم حس کردم. از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا می‌زدم و دلم می‌خواست من جای او بدهم. 💠 همه به آشپزخانه ریخته و خیال می‌کردند سرم اینجا شکسته و نمی‌دانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه است که از جراحت جانم جاری شده است. عصر، حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته جانم شده بود. 💠 ضعف روزه‌داری، حجم خونی که از دست می‌دادم و عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت. گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زن‌عمو هر سمتی می‌رفتند تا برای خونریزی زخم پیشانی‌ام مرهمی پیدا کنند و من می‌دیدم درمانگاه شده است... 🌴📚🌼📚🌴 ✍️نویسنده:
‼️ متاسفانه نیز سقوط کرد! ⚠️ ارتش سوریه تایید کرد: شورشیان تروریستی تکفیری، وارد در قلب کشور سوریه شدند. اعلام کرد که نیروهای ما عقب‌نشینی کرده‌اند و در خارج از شهر، در حال تجدید قوا هستند! 📌 مطابق بیانیه وزارت دفاع ، حماه نیز به بهانه‌‌ی حفاظت از غیرنظامیان، تخلیه شده و بدین ترتیب این سنگر مهم نیز کرد. ✍ از مرزهای ترکیه، و تا شهر حماه، مناطق شمالغرب سوریه بودند که برای ، ارزش خیلی خاصی نداشتند و بیشتر، وظیفه داشت که از این مناطق، حفاظت کند. ⚠️ از حماه به بعد اما، به دلیل دسترسی به و خطوط پشتیبانی و نزدیکی حماه به بیروت و خاک لبنان، هر متر پیشروی تروریست‌ها، به خصوص به سمت مصیاف، تدمر (پالمیرا)، دمشق و القصیر، مستقیم جمهوری اسلامی و خطری بسیار بزرگ برای تمام مردم ایران محسوب می‌شود. امنیت در منطقه‌ی غرب آسیا، زنجیره‌ای و پیوسته است. 🛑 تکفیری‌های عثمانی - صهیونی، به صراحت اعلام کرده‌اند که قصدشان ایران است! به نمادهای ایرانی‌ها بی‌احترامی کردند. مظاهر شیعی را هتک حرمت نمودند‌ و علنا اعلام کردند که در صورت دسترسی به اماکن مقدس شیعی، آنها را ویران کرده و زنان ایران را به کنیزی خواهند برد! 🔰 تلاش‌های رزمندگان و فرماندهان ادامه دارد، اما یک نفر سنگی را در چاه انداخت که صد نفر نمی‌توانند آنرا خارج کنند! ⚠️ یکی از مهمترین دلایلی که سلام‌الله‌علیها در مسیر حمایت از تنها ماند، این بود که مردم می‌گفتند ما را چه به دعوای علی با دیگران! ما حوصله‌ی دردسر نداریم! بگذارید به زندگی و کسب و کارمان برسیم. ما را داخل در سیاست نکنید! ⛔️ این شد که فاطمه سیلی خورد... ⛔️ جایگاه خلافت، غصب شد! ⛔️ مسیر الهی، منحرف گردید... ⛔️ شامل جهانیان شد! ⚠️ و 🚨 اکنون نیز در یک بی‌نهایت مهم قرار گرفته‌ایم. یا بر مسیر خود، استوار و ثابت‌قدم میمانیم و میکنیم، یا اسیر موهومات عده‌ای غربزده و صفت، کرده، دست روی دست قرار می‌دهیم تا دشمن به پشت دروازه‌های شهرهای ایران برسد! آنگاه با لگد تکفیری‌های بدتر از و ، از خواب بیدار خواهیم شد! چه سود که آن روز، خیلی دیر است! 🔥 به سرعت در شامات پیشروی میکنند! در داخل ایران، بر طبل بی‌تفاوتی می‌کوبند! مردم ایران هم که از اهمیت وقایع، بی‌خبر... 🚨 ایرانیان به هوش، به گوش؛ 🔥 هدف آمریکا، هدف اسرائیل، هدف تروریست‌های تکفیری حاضر در سوریه و عراق، فقط مردم ایران هستند! اگر از غزه و لبنان و سوریه و عراق عبور کنند، به صغیر و کبیر رحم نخواهند کرد! با حجاب و بی‌حجاب، موافق و مخالف و بی‌تفاوت برای آنها، هیچ فرقی ندارند! با مشکل دارند! از هفت هزار سال که با مکتب و انتظار مولا، پیوند داده شده، قوام یافته و ترکیب شده؛ مشکل دارند! با تمام ایران مشکل دارند! از ما گفتن... ✍ می‌دهیم از بی‌تفاوتی و بی‌مسئولیتی و عدم حمایت کامل که سرنوشتی تلخ برایمان رقم خواهد خورد! ✍ و می‌دهیم به پیروزی نهایی، در صورت صبر و استقامت، مبارزه با تفکر سازش و تسلیم و ذلت در داخل کشور، و مقاومت در مرزهای فلسطین اشغالی 🌴💎🕯💎🌴 🖤 السلام علیک یا حیدر کرار 🇮🇷🇵🇸