🏴 نامه معاویه به محمد بن ابیبکر
پیرو انتشار نامه یزید به عبدالله بن عمر، نامه مشابهی را مرور میکنیم که در آن، معاویه ابوبکر و عمر را زمینهسازان حکومت خود معرفی میکند.
هنگامی که محمد بن ابیبکر نامه تندی به معاویه نوشت و از مقابله او با امیرالمومنین علیهالسلام انتقاد شدید کرد، معاویه نیز پاسخ تندی به او داد.
بخشی از آن نامه چنین است:
... من و پدرت با هم در زمان حيات پيامبرمان محمّد، حق على بن ابیطالب را بر خود لازم مىديديم و فضل و برترى او را بر خودمان مىدانستيم، تا اينكه خداوند او را قبض روح كرد.
اولين كسى كه حق او را به زور گرفت، پدر تو[ابوبکر] و فاروقش [عُمر] بودند كه با امر او[علیبنابیطالب] مخالفت كردند و بر اين كار ميان خودشان اتفاقنظر يافته و كارها را مرتب كردند و سپس او را -على بن ابى طالب- فرا خواندند تا با آنها بيعت كند، اما او آنها را به تأخير انداخت و براى بيعت نزد آنها نرفت.
ولى آنها تصميماتى درباره او گرفتند و قصد كار عظيمى كردند...، اما آن دو[ابوبکر و عمر] او [علیبنابیطالب] را در كارشان شركت ندادند و هيچگاه او را از اسرارشان آگاه نساختند، تا اينكه بر همين حال مردند.
پس از آن، عثمان به اداره امور برخاست و او نيز به شيوه آنها اقتدا جست.
اى پسر ابوبكر، احتياط پيشه كن و وجبت را به اندازه انگشتانت بگير و از كسى عيبجويى مكن كه پدرت، فراش او را گسترانده است و براى حكومت او مسند چيده است.
اگر كار ما درست است، پدرت نخستين كسى است كه بناى آن را نهاد و ما به همان شيوه او اقتدا كردهايم و از عملكرد او پيروى كردهايم؛
و اگر كارهايى كه پدرت و فاروق او بر آنها پيشى گرفتند نبود، اينك ما با كتاب خدا و نص رسولخدا مخالفت نمىكرديم، بلكه تسليم آنها مىشديم و نزد او گرد مىآمديم.
پس عيبجوئيت براى پدرت باشد و به هرچه مىخواهى بر او عيب بگير و يا رهايش كن. و السّلام».
📚وقعه صفّین، نصر بن مزاحم (درگذشته قرن ۳)، ص۱۱۹؛
مروج الذهب، ج۳، ص۱۲؛
شرح ابنابیالحدید، ج۳، ص۱۸۹.
موسسه فرهنگی
✳️«نور سراج مهدیه»✳️
👇با هم باشیم👇
https://eitaa.com/joinchat/3413639400Cac92a789d9
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #نور_سراج_مهدیه #قرآن #امام_زمان
19.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍پیامبر اکرم صلّی اللّه عليه و آله فرمودند:
هیچ چیزی برای شیطان سختتر از قرائت #قرآن از روی آن نیست.
(یعنی از حفظ نخواند، بلکه متن را هم ببینید)
📚ثواب الاعمال...
🌺هر روزمان معطر به یک صفحه از کلام الله💐
📖 صفحه ۳۸۸
موسسه فرهنگی
✳️«نور سراج مهدیه»✳️
👇با هم باشیم👇
https://eitaa.com/joinchat/3413639400Cac92a789d9
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #نور_سراج_مهدیه #قرآن #امام_زمان
18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 ترجمه صفحه ۳۸۸
موسسه فرهنگی
✳️«نور سراج مهدیه»✳️
👇با هم باشیم👇
https://eitaa.com/joinchat/3413639400Cac92a789d9
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #نور_سراج_مهدیه #قرآن #امام_زمان
❗️اطلاعیه❗️
کلاس شرح تجرید
امروز (سه شنبه) برگزار نمیگردد.
لطفا اطلاع رسانی شود .
Be Dade Din Bacheha_5990286712746549080.mp3
4.25M
➖ به داد دین بچههاتون برسید
➖ فرزندانتون رو، اهل مسجد کنید
➖ نظارت رو بر فرزندانتون زیادتر کنید
🔘 مرحوم حجتالاسلام #شیخ_احمد_کافی
👥 نقل شده دو نفر از شیعیان در گذرگاهی از بغداد به مجلس بزرگی رسیدند.
پرسیدند: این مجلس متعلّق به کیست؟
گفتند: مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه است .
راوی حکایت می گوید: رفیق من که اسمش فضل بن حسن بود و مردی متعصّب در مذهب شیعه، و در عین حال آدمی بحّاث و با اطلاع از مبانی مذهب بود، گفت:
من می روم و با این مرد مباحثه می کنم و تا او را ملزم و مجاب نکنم از این مکان نمی روم.
گفتم: این عالم بزرگی است و از عهدۀ بحث با او بر نمی آیی.
گفت: من معتقد به مذهب حقم و حق مغلوب نمی شود.
وارد مجلس شدیم و نشستیم و در یک فرصت مناسب، فضل از جا برخاست و گفت:
ایها العالم، من برادری دارم که رافضی است (یعنی شیعه است) و من هر چه می خواهم به او بفهمانم که ابوبکر بعد از پیامبر اکرم، افضل امّت و خلیفۀ به حق بوده قبول نمی کند و می گوید: علی بن ابیطالب، افضل و خلیفۀ به حق است. شما یک دلیل قاطعی به من یاد بدهید که به او بفهمانم و او را به راه راست بیاورم.
ابوحنیفه گفت: به برادرت بگو بهترین و روشن ترین دلیل این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، همواره در میدان های جنگ، آن دو بزرگوار (ابوبکر و عمر) را کنارخود می نشاند و علی را مقابل نیزه و شمشیر دشمن می فرستاد! و این نشان می دهد که آن دو نفر، محبوب پیامبر بوده اند و چون آن حضرت می خواسته که آنها بعد از خودش جانشین باشند آنها را حفظ می کرد!و چون علی را دوست نمی داشت، طردش می کرد؛ و به میدان می فرستاد تا کشته شود و این بهترین دلیل بر افضلیت ابوبکر و عمر است!
فضل گفت: بله من این را به برادرم می گویم. ولی او از قرآن به من جواب می دهد که خداوند فرموده است:
«خداوند، مجاهدین را بر قاعدین ونشستگان برتری داده و اجری بزرگ برای آنان آماده است»
و به حکم این آیه، علی چون مجاهد بوده افضل از ابوبکر وعمراست که قاعد بوده اند.
ابوحنیفه گفت: به او بگو از این بهتر می خواهی که ابوبکر و عمر قبرشان کنار قبر پیامبر و چسبیده به قبر آن حضرت است؛ در حالی که قبر علی از قبر پیامبر دور افتاده و در عراق است!
فضل گفت: بله این را هم به برادرم می گویم. امّا او می گوید: آن ها غاصبانه در کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، دفن شده اند!
برای این که خداوند فرموده است:
« ای مؤمنان بدون اذن و اجازۀ پیامبر، داخل خانه اش نشوید…»
و می دانیم که رسول اکرم صلی الله علیه وآله در خانۀ خودش دفن شده و آن دو نفر بدون اذن در خانۀ آن حضرت دفن شده اند و محل دفن ایشان غصبی است.
ابوحنیفه که از این گفتگو سخت ناراحت شده بود تأمّلی کرد و سپس با لحنی تند گفت: به این برادر خبیثت بگو آنها غاصبانه در خانة پیامبر صلی الله علیه وآله دفن نشده اند! بلکه عایشه و حفصه که دختران آن دو بزرگوار و همسران پیامبر صلی الله علیه وآله بودند و از پیامبر صلی الله علیه وآله مهریه طلبکار بودند، پدرانشان را در مهریة خودشان دفن کردند!
فضل گفت : بله من این مطلب را هم به برادرم گفته ام ، ولی او باز آیه ای برای من می خواند و می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله به همسرانش بدهکار نبوده است.
برای اینکه خداوند فرموده است:
«ای پیامبر ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم»
طبق این آیه، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مهریۀ زن هایش را داده بود و وقتی که از دنیا رفت به زن هایش بدهکار نبوده است.
ابوحنیفه اندکی تأمّل کرد و گفت: به این برادرت بگو درست است که همسران پیامبر صلی الله علیه واله مهریّه طلبکار نبوده اند، اما سهم الارث که از ماتَرَک پیامبر داشته اند و ماتَرَک (یعنی آنچه پیامبر اکرم بعد از مرگش از خود باقی گذاشته) نیز همین خانه اش بوده و شرعاً سهمی هم از آن خانه به همسرانش می رسد و چون عایشه و حفصه وارث پیامبر صلی الله علیه وآله بوده اند پدرانشان را در سهم الارث خودشان دفن کرده اند و بنابراین غصبی در کار نبوده است!
فضل گفت : بله من این را هم به برادرم گفته ام. ولی او می گوید: شما آقایان سنّی ها مگر نمی گویید: پیامبر ارث نمی گذارد و خودتان حدیث نقل می کنید که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده است:
«ما پیامبران اصلاً ارث نمی گذاریم و هر چه از ما باقی مانده صدقه است»
پس طبق گفتة خودتان عایشه و حفصه سهم الارث نداشتهاند. به همان دلیلی که شما حضرت فاطمه علیها سلام را از فدک محروم کردید و گفتید: پیامبر صلی الله علیه وآله، ارث نمی گذارد آن دو همسر نیز نباید ارث ببرند. آیا دختر از پدر ارث نمی برد اما همسر از شوهر ارث می برد؟!
سخن که به اینجا رسید ، ابوحنیفه حسابی از کوره در رفت و با لحنی خشم آلود فریاد کشید:
این مرد را بیرون کنید! این خودش رافضی است و اصلاً برادر هم ندارد!
📚 منابع:
الفصول المختاره، سيّد مرتضي، ص74
كنز الفوائد، ابو الفتوح كراجكي، ص 135
احتجاج طبرسي، ج2، ص149
#حضرت_ام_کلثوم_علیهاالسلام
#مطاعن_دشمنان
🔰 دفاع جانانه حضرت امکلثوم سلاماللهعلیها در جنگ جمل از امیرالمؤمنین عليهالسلام، در برابر شرارتهای آن دو زن فتنهگر...
مرحوم شیخ مفید در کتاب شریف "الجَمَل" مینويسد:
چون به عايشه خبر رسيد كه اميرالمؤمنين علیهالسّلام در سرزمین "ذو قار" خیمه زده است، به حفصه، دختر عُمَر چنين نوشت:
📜 اما بعد، اكنون ما در بصره فرود آمدهايم و على (علیهالسلام) در "ذو قار" است و گردنش چنان شكسته شده است كه گويى تخم مرغى را به كوه صفا كوبيده باشند و چون شتر سرخ موى، محاصره شده است كه اگر قدمى پيش گذارد دِشنه به گلويش فرو مىبرند و اگر قدمى به عقب رود از پشت پاهايش را قطع مىكنند.
🔸 چون اين نامه به حفصه رسيد، خوشحال شد و كودكان خاندان تَيْم و عَدِىّ را دعوت كرد و به دست كنيزكان خود دايره و دف داد و گفت: بزنيد و اين ترانه را بخوانيد:
«خبر تازه چيست؟ خبر تازه چيست؟ على (علیهالسلام) چون شتر سرخ موى (العیاذیالله) در "ذو قار" محاصره شده است. اگر جلو رود دشنه به گلويش مىزنند و اگر عقب رود پاهايش را قطع مىكنند.»
🔹 اين خبر به امّ سلمه رسيد كه زنان جمع شده و چنان مىكنند. آن بانو گريست و گفت: جامه هايم را بياوريد تا بپوشم و پيش ايشان بروم و پاسخ لازم را بدهم.
👈 حضرت امكلثوم سلاماللهعلیها كه در آنجا حاضر بود، خطاب به امّسلمه فرمود:
من به نيابت از شما اين كار را انجام مىدهم كه از شما در اين باره آگاه ترم.
🔸 حضرت امكلثوم سلاماللهعلیها جامه پوشيد و روبند انداخت و پوشيده همراه تنى چند از كنيزكان خود كه آنان هم روبند زده بودند به صورت ناشناس به مجلس شادی حفصه در آمد و نشست و چون سَبُكى و سُفلگى آنان را ديد، نقاب از چهره گشود و فرمود:
📋 إنْ تَظاهَرتِ أنتِ و أُختُكِ عَلَى أميرِالمؤمنين علیهالسلام فَقَد تَظاهَرتُما عَلَى أخيهِ رَسولِ الله صلیاللهعلیهوآله مِن قَبل
🔻اگر اكنون تو و خواهرت [عايشه] بر اميرالمؤمنين (علیهالسّلام) ستيزه میكنید، قبلا هم نسبت به برادرش رسول خدا صلیاللهعلیهوآله دشمنی كرديد!
📋 فَأنزَلَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيكُما مٰا أنزَلَ وَاللّهُ مِن وَراءِ حَربِكُما
🔻و خدای متعال درباره شما آن آيات را نازل فرمود.[ اما بدانید که) خدای متعال در قبال اين دشمنیِ شما، او [ مولا على علیهالسلام ] را يارى مىكند.
و با این خطابِ حضرت امکلثوم سلاماللهعلیها بود که مجلس شادی و پایکوبی آنان از هم پاشید.
📚الجمل،شیخمفيد، ص۱۳۷
✍ همینکه دختر شیر است و خواهر شیر است
بدیهیَ است بیانش شبیه شمشیر است
برای شیرزن عصر خود شدن کافیست
همین که خون علی در رگش سرازیر است
ظهور دیگری از فاطمهست وقتی که
برابرش همهی فتنهها زمینگیر است
محال بوده که با کفر همنشین باشد
کسی که آینهی آیههای تطهیر است
اگر اسیر خطابش کنم زبانم لال...
که شیر، شیر بماند اگر به زنجیر است...
🔴 ۲۹ جمادی الثانی،شهادت حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
حضرت ام کلثوم پدرشان مولی الموحدین امیرالمومنین سلام الله علیه و مادرشان حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیهامیباشد.
صاحب ریاحین الشریعه به نقل از اعیان الشیعه میفرماید:
امیرالمومنین سلام الله علیه آن مخدره را به عون بن جعفرطیار سلام الله علیه تزویج نمودند.
آن حضرت در واقعه جانسوز کربلا حضور داشتند و بعد از شهادت امام حسین (سلام الله علیه)و اهل بیت و اصحابشان ، در کنار خواهرشان حضرت زینب (سلام الله علیها) از بانوان و یتیمان محافظت مینمود.
اشعار آن حضرت در فراق برادر در کربلا مشهور و جانسوز است.
پس از عاشورا که بانوان به اسارت کوفه و شام رفتند، خطبه آن حضرت در کوفه و مجلس ابن زیاد،اشعار آن حضرت در قادسیه و قنسرین ،اثر دعای آن حضرت در سیبور و بعلبک ،کلمات آن جناب با شمر(لعین) هنگام ورود به دروازه شام ، مرثیه های حضرتش در اربعین و مراجعت به مدینه، دلالت بر عظمت و شجاعت و صبر آن مخدره دارد.
سرانجام بعد از چهار ماه از ورود به مدینه با دلی پر از غم و اندوه در مصائب کربلا، بالاخص شهادت سید الشهداء(سلام الله علیه) به شهادت رسید و در مدینه منوره دفن شد.
📚 وقایع الشهور صفحه ۱۱۰
باید از جلوۀ او عرش منوّر باشد
هر کسی مثل شما، دختر کوثر باشد
بیگمان این دل شیری که تو داری، بانو!
میتواند فقط از جانب حیدر باشد
زینب دوّم گلخانۀ زهرا شدهای
چه قشنگ است!که زینب دو برابر باشد
پیش دریای دلت، موج بلا، کوچک بود
عاشقی، صبر تو از عقل، فراتر باشد
«امّکلثوم»! دعا کن، نرسد روزی که
دختری شاهد افتادن مادر باشد
خاطرت باشد اگر، شاهد عاشورایی!
آتش خیمه هم از آتش آن در باشد
تو چهدیدی؟چهشنیدی؟چهکشیدی؟آنروز
بدنی بیسر و یک نیزه که با سر باشد
اوّلین شاعر این داغی و شعرت، بانو!
شعلهای گشته که بر سینۀ دفتر باشد
بیسبب نیست که عمرت به درازا نکشید
وای! از آن دل که در آن داغ برادر باشد
شاعر : قاسم صرافان
🟥 کل الخیر فی باب الحسین علیه السلام
عجب شبی است شب جمعه کربلا غوغاست
شب زیارت مخصوص سیدالشهداست
صدای فاطمه از قتلگاه می آید
که زائر شهِ لب تشنه مادرش زهراست
دوباره مادر و کرببلا ، شب جمعه
دوباره مادر و اشک وعزا،شب جمعه
دوباره روضهی والشمرجالسٌ...ای وای
دوباره روضهی سر نیزه ها ، شب جمعه
دوباره گریهی زهرا کنار گودال و...
دوباره ضجّهی واغُربتا ، شب جمعه
دوباره نالهی جانسوزِ «یابُنَیْ قَـتَلوکْ»
رسد ز حضرت خیرُالنسا ، شب جمعه
زعرش هودَجِ نوری به اشگ و آه رسید
خبر دهید که زهرا به قتلگاه رسید
سلام ای پسر بی سرم ،سلام حسین
سلام تشنه لبِ مضطرم ، سلام حسین
سلام ای بدنِ قطعه قطعهی درخاک
سلام کشتهی بی یاورم ، سلام حسین
سلام ای تنِ عریانِ بی کفن ، پسرم
سلام صید شکسته پرم ، سلام حسین
مُرَمّلٌ بِدماء ، یا مُقَطَّـــعُ الاعضـــاء
گلو بریدهی از خنجــرم ، سلام حسین
کنــــار قبـــر تو بر پیکــــرت سلام کنم
سرت کجاست که بالا سرت سلام کنم؟
امشب شب جمعه و شب زیارتی مخصوص ارباب بی کفن سیدالشهداء علیه السلام است ، در این شب و در شب شهادت بی بی حضرت ام کلثوم علیهاالسلام از هر کجا که هستیم با سلامی به محضر ارباب ، نام خود را در لیست زوار حضرتش ثبت و ضبط نمائیم .
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
اللهم عجّل لولیک الفرج بحق الزینب سلامالله علیها
Hazrat Umm Kulthum-Seyyed Hassan Ahmadi-1_5789836792291135103.mp3
48.93M
◼️ سخنرانی وفات حضرت امکلثوم علیهاالسلام در سال 1435 قمری
➖ #تکذیب_ازدواج_عمر_با_ام_کلثوم_علیهاالسلام
➖ سال ۱۴۳۵ قمری
➖ کلیپ قدیمی مربوط به ۱۰ سال قبل
🔘 حجتالاسلام #سید_حسن_احمدی_اصفهانی
4_5837016844828938004.mp3
38.09M
🔸عناوین این برنامه :
🔹00:00 اللهم صل علی محمد بن علی
🔹4:17 فقط دو راه ... شما کدام طرفید ؟
🔹8:41 ماه رجب ، ماه علی علیهالسلام
🔹11:06 تلخ ترین اتفاق در یک جامعه
🔹16:11 دشمن ظالم باش و یاور مظلوم ...
🔹20:43 از خدمتگزاران چه خبر ؟
🔹23:11 تصور کن ... !
🔹28:57 صحن و سرای بارانی
🔹32:25 فقط چهل و پنج روز مانده تا ...
🔹33:43 عهدنامه
🔊شما میتوانید با کلیک روی دقیقه های ذکر شده ، به بخش مورد نظر خود دسترسی داشته باشید
علامه میرجهانی می فرمودند: به دستور استادم آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) برای اصلاح برخی از امور و کارها از نجف اشرف رفتم به سامرا پول هم زیاد با خود برده بودم. اول پول ها را بین اهل علم و خدام حرم عسکریین علیهما السلام تقسیم کردم.
مخصوصاً برای آسایش و امنیت بیشتر زائران، به خدمه حرم و سرداب مقدس پول بیشتری دادم. به همین دلیل آنها برای من احترام بیشتری قائل بودند.
یک بار کلیددار حرم گفت: آقا اگر در این مدت که اینجا تشریف دارید، امری داشتید، من در خدمت حاضرم.
من هم از او خواهش کردم که اجازه بدهد شب ها در حرم عسکریین علیهما السلام بمانم و دعا کنم. آنها هم قبول کردند. ده شب در حرم مطهر عسکریین علیهما السلام میماندم و آنها در را به روی من می بستند و می رفتند.
اذان صبح می آمدند و در را باز می کردند. شب دهم شب جمعه بود. توی حرم خیلی دعا کردم و زیارت و تشرف به خدمت مولایم حضرت صاحب الامر علیه السلام را خواستم.
موقع صبح که در را باز کردند، بعد از خواندن نماز صبح به سرداب مقدس مشرف شدم. چون هنوز آفتاب نزده بود و هوا تاریک بود، شمعی در دست گرفتم و از پله های سرداب پایین رفتم. وقتی به صحن
سرداب رسیدم، دیدم بدون اینکه چراغی باشد آنجا روشن است. آقای بزرگواری هم نزدیک صفّه مخصوص نشسته بود و ذکر می گفت. از جلوی او گذشتم.
سلام کردم و مقابل صفّه ایستادم. زیارت آل یاسین را خواندم و ایستادم به نماز و زیارت، در حالی که جلوتر از آن آقا بودم. بعد از نماز «دعای ندبه» را خواندم وقتی به جمله «و عرجت بروحه إلی سمائک» رسیدم، آن آقا گفتند:
این جمله از ما نرسیده بگویید «و عرجت به إلی سمائک» بعد گفتند: «هیچ وقت بر امامت تقدم نکن».
دعا را تمام کرده و به سجده رفتم. در سجده بود که چیزهای دیگری به ذهنم آمد. اینکه سرداب بدون چراغ روشن بود، اینکه آن «آقا» گفت این جمله دعای ندبه از ما نرسیده، اینکه تذکر داد چرا بر امامت مقدم
شده ای؟ فهمیدم چیزی که در حرم مطهر حضرت عسکری علیه السلام از خدا خواستم، نصیبم کرده است.
از سجده که سر برداشتم، خواستم دامن حضرت را بگیرم و با ایشان صحبت کنم، حاجاتم را بخواهم، اما دیگر دیر شده بود. سرداب تاریک بود و هیچ کس هم جز من آنجا نبود. وقی بیرون می آمدم، با خود زمزمه کردم:
من که مخمور از می سرشار دیدارم هنوز
باز مشتاق فروغ روی دلدارم هنوز
گر طبیب از بهر درمانم شراب وصل داد
لیک حق داند که من از هجر بیمارم هنوز
جان حیران بر لب آمد در تمنای وصال
فخرم آن باشد که پیش گلرخان خارم هنوز